عشق به زادگاه و عشق به سینما بنمایه اصلی مستند «ایستوود»/ همراه با اثری که قصهای شیرین را روایت میکند
به گزارش خبرنگار سینمایی گروه فرهنگ خبرگزاری آنا، بسیاری از هنرمندان فعال در حوزه مستندسازی، سوژههای آثارشان برگرفته از دغدغههای شخصی و موضوعاتی که سالها ذهنشان را درگیر کرده است، موضوعاتی که برخی از آنها میتواند با گروههای بزرگتری مشترک باشد و برخی نه، صرفا یک علاقه شخصی یا یک عشق درونی باعث شکلگیری آن بشود. نکته جالب اینجاست که نتیجه اکثر این سوژههای «دلی» مثبت است و خروجی کار اثر قابل احترام و استانداردی از آب درمیآید، چون سازنده دقیقا میدانسته که به دنبال چه چیزی است و میخواهد چه مسائلی را برای تماشاگرش باز کند.
در طول سال مستندهای زیادی با این حال و هوا تولید میشوند که برخی از آنها به واسطه حضور در جشنوارههای معتبر یا پخش مناسب در رسانهها، مورد توجه قرار میگیرند و راجع به آن آثار صحبتهایی هم در بین منتقدان و اهالی رسانه شکل میگیرد. در طول سالی که گذشت نیز آثار زیادی چنین حال و هوایی داشتند و با تم جذابشان توانستند حرفی برای گفتن داشته باشند. یکی از مستندها «ایستوود» به کارگردانی علیرضا رسولینژاد بود، مستندی که در پانزدهمین جشنواره سینما حقیقت به نمایش درآمد و باوجود اینکه اعضای هیئت داوران جشنواره به آن توجهی نکردند، اما خیلی از منتقدان و اهالی رسانه نقدهایی خوبی در رابطه با آن نوشتند و به کلیت اثر نمره قبولی دادند.
قصه اصلی این مستند، در رابطه با فیلمساز آماتوری است که پس از دیدن عکس فردی شبیه کلینت ایستوود در یک روزنامه که مربوط به گزارشی در شهرستان سیرجان میشود، برای پیدا کردن آن فرد شال و کلاه میکند و راهی سفر به جنوب شرقی کشور میشود. به واسطه همین داستان یک خطی، ما با این فیلمساز جوان در این سفر همراه میشویم. به جز بخش کوتاهی از مستند که در تهران تولیده شده است، بخشهای اصلی کار در شهرستان سیرجانِ استان کرمان و روستاهای اطراف آن فیلمبرداری شده و ما در طول این مستند، بیشتر در طبیعت بیابانی و درگیرکننده آن منطقه حضور داریم.
بیشتر بخوانید:
نقش جاسوس انگلیسی در کودتای ۲۸ مرداد به روایت «کودتای ۵۳»
«کمیته» موفق در سوژهیابی، ناکام در رفع ابهام از یک ابهام
«شورش علیه سازندگی»؛ روایتی یکدست از زمان از دسترفته
عاشقانهای برای زادگاه جنگزده در ارتفاع ۱۸هزارپایی
رمزگشایی از انتقام سخت در مستند «اخراج»
نقد بیتوجهی ساختاری به فرودستان در «بیجه»
«انیمیشن ایرانی» تاریخ پویای ۷۰ سال پویانمایی در ایران
«عابدان کُهنز»؛ یک سند تصویری تربیتی و الگویی برای کار تشکیلاتی با عطر شهادت
اراده «چشمها و دستها» برای ادامه امیدوارانه زندگی
واکاوی جدای بحرین از ایران در مستند «آسوده بخواب کوروش»
مستند «۱۹۱۹»؛ روایتی از یک قرارداد ننگین که اجرایی نشد
تلخیهای جنگ ۴ ساله بوسنی در مستند «داماد بوسنی»
زندگی و زمانه روحالله از چشم «بانو قدس ایران»
«زمستان است» روایتی تاریخی از خیابان لالهزار تهران
از عشق به سیرجان تا عشق به سینما
این مستند در حقیقت اثری در رابطه با سیرجان و سینماست. ما در دل این اثر هم با مشکلات اهالی این منطقه (مثل کم آبی و بیتوجهی به باغها و...) آشنا میشویم و هم تا حدودی سبک زندگی و ادبیات آنها در برخورد با دیگران را میبینیم، اما نه به غلظت مستندهای جغرافیایی که قرار است یک منطقه را از بیخ و بُن برای تماشاگران شرح دهند و کمبودها و مسائل فرهنگی مختلفش را به مخاطب ارائه دهند. «سیرجانشناسی» در این مستند در لایههای زیرین کار است و قرار نیست موضوع اصلی اثر باشد.
از طرف دیگر عشق به سینما در این مستند موج میزند، عشقی که کلینت ایستوود آن را نمایندگی میکند. در بسیاری از بخشهای مستند، وقتی صحبت اهالی یا تعاریف راوی به نقطه انتهای خط میرسد، تماشاگر با سکانسهایی از فیلمهای این ستاره سینمای جهان روبرو میشود. «خوب، بد، زشت»، «به خاطر یک مشت دلار»، «دختر میلیون دلاری»، «هری کثیف»، «نابخشود» و... فیلمهایی از ایستوود است که ما صحنههایی از آنها در این مستند میبینیم، صحنههایی که همگی کاملا با منظور در کار قرار گرفتند و به بخشهایی که در مستند میبینیم، ارتباط دارند.
این مستند به نوعی بیانگر عشق و علاقه فیلمساز به زادگاهش یعنی سیرجان و ادای احترام به سالهای سال فعالیت هنری کلینت ایستوود است. نخ تسبیح این دو وزنه که قرار است تعادل معنایی اثر را حفظ کند، فیلمساز جوانی است که خود نقش اصلی داستان را ایفا میکند و با آن شمایل سینمایی و کلاه کاسکتی که حتی در موقع خواب نیز بر سر دارد، خط داستانی خود را تا انتها پیش میبرد. حتی در بخشی از مستند، حضور قهرمان داستان در سالن خالی سینمای سیرجان، ترکیب دلچسبی از دغدغههای رسولینژاد است که بن مایه اصلی ساخت این فیلم را تشکیل داده است.
بسیاری از مستندهایی که در دورههای مختلف جشنواره سینما حقیقت به نمایش درآمدند، (از جمله جشنواره امسال) با وجود اینکه سوژههای بعضا خوبی داشتند، اما از خالی از قصه بودند. یعنی ما شاید در اثر قهرمانی را هم میدیدیدم و با عملی قهرمانانه مواجه میشدیم، اما این شخص و آن اتفاق از یک حادثه واقعی روایت شده بودند و آنچه که ما روی پرده میدیدیم، چیزی فراتر از روایت یک حادثه نبود. در اصل، نبود قصه یکی از ضعفهایی است که در بسیاری از آثار مستند ما به چشم میخورد. موضوعی که در «ایستوود» وجود ندارد.
بیشتر بخوانید:
مستندی سرگرمکننده و حال خوب کن؛ «آن مرد با اتوبوس آمد»
«72 ساعت» تا لحظه تلخ ترور قهرمان
«ساموئل خاچیکیان یک گفتوگو»؛ مستندی با طعم شیرین سینما
تازه شدن داغ «آیدین» بر پرده نقرهای
اشراری که با «اماننامه» سردار سلیمانی تسلیم شدند
«ژنرال»و نگاهی موشکافانه به یک عملیات نجات
محافظانی که تا آخرین لحظه پا پس نکشیدند
«بچههای زمین خاکی» همراه با امید در اوج ناامیدی
«سمفونی حمید»؛ سایه سنگین مرد سربهزیر
بررسی فاجعه مرگ پرندگان میانکاله در «پرواز بیبازگشت»
بازخوانی «حماسه ملبورن» از زبان حماسهسرا
داستان مردی که «هوای» کارگران را دارد
قصه خوب سینمایی، رمز موفقیت
در این مستند ما داستانی داریم که از همان صحنههای ابتدایی آغاز میشود. گویا تماشاگر از همان اتاق فیلمساز (که در آنجا عکس کلینت ایستوود را میبیند) درگیر قصه میشود و میداند که قرار است با او به سفری دیوانهوار برود، سفری از جنس کارهایی که هرکسی انجام نمیدهد و فقط یک آدم عاشق یا دیواه، ممکن است آن را عملی کند. در طول مستند نیز، خط اصلی داستان هرگز گم نمیشود، ما نفر به نفر، دنبال کلینت ایستوود هستیم و با هر شخصی که آشنا میشویم، وجهههایی از او و شخصیتهایش در فیلمهایی که ساخته یا بازی کرده را میبینیم. داستان سرگرمکننده «ایستوود» یکی از عوامل موفقیت این اثر است، عاملی که تماشاگر را تا انتها پای کار نگه میدارد و او را با شخصیت قهرمان با آن شمایل سورئالش تنها رها نمیکند.
علیرضا رسولینژاد برای این فیلم همه کاری کرده است، او کارگردان، نویسنده، تهیهکننده، راوی و بازیگر اصلی این مستند است و همه جا میتوان نقش و حضور او را حس کرد. به جز این موارد او مخاطبش را مجبور میکند در تمام طول مستند، به چیزهایی که سازنده دوست دارد، توجه کند. یعنی تماشاگر زادگاه او را میبیند، با کمبودهایش آشنا میشود و میفهمد که اگر به داد آنجا نرسند، در آیندهای که خیلی دور نیست، خشکسالی فاجعه میآفریند. یا تماشاگر از با تکیه به نام کلینت ایستوود، به عشق و علاقه این فیلمساز نسبت به سینما پی میبرد و حتی قهرمان در تمام طول کار به دنبال پیدا کردن نسخه وطنی قهرمانِ مورد علاقه اوست. نکته ظریف ماجرا اما اینجاست که این اجبار توسط فیلمساز، به هیچ عنوان آزاردهنده نیست.
یعنی تماشاگر در بخشهایی از کار که با مشکلات مردم سیرجان مواجه میشود و مثلا به جای باغهای میوه، باغهای سنگی را میبیند، ناخودآگاه این مشکلات به گوشه ذهنش سنجاق میشود، بدون آنکه فیلمساز چیزی را فریاد زده باشد یا در پی سیاهنمایی و خلق تصاویر تلخ باشد. از طرف دیگر اگر بیننده این اثر خود عاشق سینما باشد، قطعاَ و حتماَ با این مسئله که کسی مثل «کلینت ایستوود» نقطه مرکزی اثر است، ارتباط خوبی برقرار میکند و این ماجرا را دوست خواهد داشت. مثل اکثر کسانی که این فیلم مستند را در جشنواره سینما حقیقت امسال دیدند و آن را دوست داشتند.
انتهای پیام/