وقتی مردم به خاطر پول «بیهمهچیز» میشوند/ ذبح اخلاق پیش پای فیلم جذاب محسن قرایی
به گزارش خبرنگار سینمایی گروه فرهنگ خبرگزاری آنا، فیلم سینمایی «بیهمهچیز» به کارگردانی محسن قرایی و تهیهکنندگی جواد نوروزبیگی این روزها در سینماهای سراسر کشور در حال اکران است، اثری که داستانی اقتباسی از نمایشنامه معروف «ملاقات بانوی سالخورده» نوشته فردریش دورنمات است و دوجین از بازیگران مطرح سینما و تئاتر کشور در آن به ایفای نقش پرداختهاند. این فیلم در ۱۰ روز اول اکران خود به فروش یک میلیارد و ۸۰۰ میلیون تومانی رسیده و با توجه به نامهای بزرگی که در میان بازیگرانش وجود دارد، به احتمال زیاد تا پایان اکرانش به جمع چهار فیلم پرفروش سال اضافه خواهد شد.
محسن قرایی در فیلمنامه اثر جدیدش سعی کرده به نمایشنامهای که کار را از روی آن اقتباس کرده، وفادار بماند؛ مسئلهای که دو مشکل اساسی در کلیت فیلم «بیهمهچیز» به وجود آورده است. اولین مشکل عدم تطبیق حال و هوای موجود در نمایشنامهای اروپایی است با سبک زندگی و حال و هوای ایرانیها. نمونههای زیادی از آثار اقتباسشده ایرانی هستند که چون نتوانستند فضای کلی کار را بشکنند، شخصیتهای ایرانی را با وصله و پینه به داستانی غربی اضافه کردهاند و نتیجه کارشان ملغمهای از کاراکترهای بدون شناسنامه است که به داستان اصلی چفت و بست نشدهاند و در فضای کلی داستان ننشستهاند.
این موضوع در «بیهمهچیز» هم وجود دارد و قرایی برای کم کردن فضای آن، تاحدودی سعی کرده اثرش را بیمکان و بیزمان نشان دهد. تنها چیزی که میتوان از زمان داستان «بیهمهچیز» گفت این است که اتفاقات رخداده در آن، پیش از وقوع انقلاب و در دورانی است که ارتباط داشتن با «دربار» امتیاز ویژهای برای افراد مختلف محسوب میشده است. به جز روستایی که ما سه روز از زندگی اهالی آن را دنبال میکنیم، هیچستانی به تمام معناست، هیچستانی که نه زمان و مکانش را میشناسیم و نه مردمانش را، مردمانی که در این ناکجاآباد گیر کردهاند و زندگیشان در محاصره تلخی و سیاهی است. مشکل دوم تئاتری بودن بیش از اندازه فیلم است. خیلی از سکانسهای فیلم، دقیقاً شبیه به پردههای نمایش است و موارد متعدد دیگری همچون گریم برخی بازیگران (مثل زهیر یاری، باران کوثری و ...) فضاسازیها و... باعث شده این اثر در مدیوم نمایش بماند و در برخی موارد به فیلمی سینمایی با متر و معیارهای هنر هفتم، تبدیل نشود.
یکی از ویژگیهای اصلی فیلم «بیهمهچیز» بازیهای خوب آن است، در این فیلم چهرههای زیادی حضور دارند و نقشهای فرعی آن را نیز بازیگران مطرح به تصویر کشیدهاند. پرویز پرستویی، هدیه تهرانی، هادی حجازیفر، باران کوثری، پدرام شریفی و مهتاب نصیرپور همگی بازیگرانی هستند که در آثار نمایشی مختلف، بهعنوان شخصیتهای اصلی و قهرمانهای داستان حضور دارند و در این اثر نقشهای مکمل کار را ایفا میکنند. (به جز پرستویی و تهرانی که نقشهای اصلی ماجرا هستند) به این تیم بازیگران باید چهرههایی همچون بابک کریمی، فرید سجادی حسینی، زهیر یاری، مهدی صباغی، عیسی یوسفیپور و... را نیز اضافه کرد که آنها نیز چهرههای شناخته شدهای هستند و نقشهایشان در پیشبرد داستان کلی بسیار تاثیرگذار است.
شاید بتوان گفت این وسواس گروه تولید «بیهمهچیز» در سپردن نقشها به بازیگران کاربلد، یکی از برگ برندههای فیلم بوده است، اتفاقی که مورد توجه اکثر منتقدان سینما هم قرار گرفت و از اولین روز اکران این فیلم در جشنواره سیونهم فیلم فجر، بارها و بارها به آن اشاره شد. اگرچه همین بازیگران نیز با توجه به اینکه در بسیاری از صحنههای فیلم حضور زائدی دارند یا به اندازهای که باید، فرصت ابراز تواناییهایشان را نداشتند، بعضا در به تصویر کشیدن تمام ویژگیهای شخصیتی که بازی میکردند موفق نیستند و در نتیجه کاراکتری ناقص و سردرگم را تصویر میکنند. کاراکتری که مشخص است به طور دقیق در ذهن نویسنده و بازیگر شکل نگرفته و در بزنگاههای فیلم، نمیتواند آن طور که باید و شاید به پیشبرد قصه کمک کند و بعضا تبدیل به کاریکاتورهای تیپیکالی شده است.
بخشهای فنی فیلم «بیهمهچیز» اما بخشهایی قابل تقدیر است، مواردی همچون طراحی صحنه، طراحی لباس، فیلمبرداری، صداگذاری، تدوین و موسیقی که همه آنها کاندیدای دریافت سیمرغ جشنواره هم شدند و سه مورد آن (طراحی لباس، تدوین و موسیقی) تندیس جشنواره را کسب کردند. در این میان موسیقی حامد ثابت روی این اثر بهخوبی نشسته است و در بسیاری از سکانسها به کمک تیم سازنده آمده است. به طور خاص در سکانس پایانی فیلم و زمانی که سخنرانی امیر (با بازی پرویز پرستویی) به اتمام میرسد تا انتها فقط موسیقی است که کار را جلو میبرد. حامد ثابت که پیش از این با ساخت موسیقی فیلمهایی همچون «تنگه ابوقریب»، «برادرم خسرو» و «تابستان داغ» توانایی خود را به نمایش گذاشته بود، در این فیلم هم موفق ظاهر شده و به سیمرغ جشنواره فجر نیز رسیده است.
اما «بیهمهچیز» هرچه در مراحل فنی و بازیها خوب بوده و درخشیده، در زمینه محتوا بسیار ضعیف عمل کرده است، تا جایی که میتوان گفت، محتوای موجود در فضای کلی داستان و لایههای زیرین آن، زحمات عوامل فنی و بازیگران را به باد داده است. این فیلم مردم ایران را انسانهایی پولپرست، منفعتطلب، فاقد وجدان اخلاقی و مذبذب نشان میدهد که حاضرند برای دریافت پول، به قهرمان روستایشان پشت کنند. ما در فیلم جدید محسن قرایی میبینیم که مردم فقط و فقط به خاطر پول، تمام ارزشهای اخلاقی را زیر پا میگذارند و دست به عملی شنیع میزنند و در میان کل مردم روستا، تنها یک معلم و یک کودک معلول نسبت به این رفتار واکنش نشان میدهند و رفتاری انسانی دارند و بقیه مردم همگی بنده پول میشوند دست به ذبح انسانیت میزنند.
نکته عجیب اما منطق روایی داستان است که نمیتوان آن را از تغییر رویکرد شخصیتها پذیرفت. ما در سکانسهای ابتدایی زمانی که قرار است با شخصیتها آشنا شویم، میبینیم که همه اهالی روستا (از دهدار و پزشک گرفته تا زنی که تنها گاو شیرده روستا برای اوست) روی نام یکی از ریشسفیدان روستا قسم میخورند، کسی که مسئول «عدالتخانه» روستاست و با توجه به نجات جان چند معدنچی از زیر آوار معدن، به قهرمان همه تبدیل شده است. اما در کمتر از ۴۸ ساعت تمام این تفکرات و تعصبات نسبت به آن شخص از بین میرود و همه شمشیر را برای او از روی میبندند. یعنی نویسنده حتی ذرهای انسانیت در دل شخصیتهایش قرار نداده که ذرهای تعلل کنند و دلشان برای قهرمان روستا بسوزد.
در مقابل کسی قهرمان روستا و رئیس عدالتخانه است، که نمیتوان او را به طور قطع شخصیت سفید و درستکار داستان دانست. درحقیقت امیر آدمی است که در دوران جوانی، باعث بیآبرو شدن و اخراج دختری از روستایشان میشود و در بزرگسالی هم از فروش دختر خود به یکی از خواستگارانش دریغ نمیکند و سعی میکند با این روش جان خود را از مهلکه نجات دهد. شخصیت امیر، کاراکتری است که تماشاگر نمیتواند او را به عنوان قهرمان بپذیرد، چون پیشینه و بکگراندی که شخصیتهای در سکانسهای اولیه فیلم از او ارائه میدهند، نمیتواند او را در حد و اندازههای یک قهرمان بالا ببرد، از طرف دیگر کسی که در سالن سینما به تماشای این فیلم نشسته است، نمیتواند درک کند چرا دیگران اینطور در مقابل قهرمانشان قد علم کردهاند.
مردم روستای ناکجاآبادِ «بیهمهچیز» بعد از اینکه در دوراهی اخلاقی پشت سنگر پول پنهان میشوند و رودرروی قهرمانشان میایستند، با نهایت رضایت کاری را که نباید انجام میدهند، اما با دورویی تمام، خود را از این اتفاق ناراضی نشان میدهند و تنها مرد شریف روستا که هنوز اندکی انسانیت در وجود خود دارد، معلمی است که در آخر او را نیز شکستخورده و رنجور و گوشهنشین میبینیم. درنهایت چیزی که از حال و هوای فیلم «بیهمهچیز» به مخاطب القا میشود، قدرت بی حد و حصر پول است. اینکه پول میتواند انسانیت، شرف و وجدان را خاموش کند، میتواند قهرمانی را از اوج عزت به حضیض ذلت بکشاند و میتواند کاری کند که تمام مردم در طی کردن مراتب بیاخلاقی از یکدیگر سبقت بگیرند.
انتهای پیام/۴۱۷۳/پ
انتهای پیام/