پیادهروی اربعین یک سبک زندگی عجیب است/ «به خدای درختان انجیر» سفر یک هفتهای به دنیایی دیگر
به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات و کتاب گروه فرهنگ خبرگزاری آنا، کمتر از یک هفته تا اربعین حسینی زمان مانده و هرچه به آن نزدیکتر میشویم حال و هوای این روز خاص را بیشتر لمس میکنیم. تا قبل از همهگیری کرونا، در چنین ایامی همه جا عکسها و فیلمهای کسانی که به پیادهروی اربعین رفته بودند در فضای مجازی دست به دست میشد و همه التماس دعا گویان، دلشان را به صحن و سرای سیدالشهدا (ع) میفرستادند. اما حالا دو سالی میشود که عاشقان حسینی به خاطرات و نقل قولهای سالها قبل دل خوش کردهاند لحظه شماری میکنند که مرزهای زمینی باز شود تا دیداری تازه کنند.
یکی از جذابترین نمونههای خاطرهبازی با راهپیمایی بزرگ اربعین، خواندن کتاب در رابطه با آن روز است، کتابهایی که در یکی دو سال گذشته، نمونههای فراوانی از آنها به چاپ رسیده است و اکثر آنها نیز حال و هوایی سفرنامهای و خاطره محور دارند. یکی از جدیدترین کتابهای این حوزه «به خدای درختان انجیر» است که یکی دو روز پیش، توسط انتشارات سروش منتشر شد. نویسنده این کتاب محسن حسنزاده است، خبرنگار خوش قلمی که خاطرات آخرین سفرش به اربعین را به رشته تحریر درآورده است، سفری در سال ۹۸، چند ماه قبل از اینکه مرزها زمینی بین ایران و عراق بسته شود. دو روز پس از انتشار این کتاب، درحالی که نویسنده آن هنوز خبر از انتشارش نداشت (!) با او گفتوگو کردیم.
راههایی که هرکسی نرفته
حسنزاده در رابطه با اینکه چرا برای نوشتن این کتاب سبک روایی سفرنامهای را انتخاب کرده است، گفت: این کتاب به نوعی حدیث نفس است و با توجه به اینکه در این سفر مقداری شیطنت کردم و جاهایی رفتهام که در پیادهروی اربعین رفتن به آنجا مرسوم نیست، احساس کردم روایت به این سبک میتواند جالب باشد. مثلا مسیر «طریقالعلما» بکرتر از مسیرهای دیگر است و در آنجا رویدادهای نابتری در انتظار شماست.
وی افزود: معمولاً عمده زوار از طریق اصلی و ثابتی میروند ولی من به دنبال این بودم که برخی از شهرها را در این میان ببینم، مخصوصا جاهایی که دیگران آنها را نمیبینند.
نویسنده کتاب «به خدای درختان انجیر» دررابطه با چالشهای نوشتن این کتاب گفت: راستش را بخواهید این کار خیلی سخت نبود. من یک دفترچه با خودم داشتم و در مسیر با خیلیها حرف میزدم که این گفتوگوها واقعا برایم جالب بود. در تمام مسیر این دفترچه دستم بود، دائما سؤال میپرسیدم. اسم مناطق، فلسله نامگذاری آنها، غذاهایی که آنجا داشتند، رسومی که به جا میآوردند و البته روایتهایی که از ایام پیادهروی اربعین داشتند.
وی اضافه کرد: به واسطه شغل خبرنگاری حدود ۳۰ تا ۴۰ مصاحبه مردمی گرفتم که برخی از آنها با مسئله پیادهروی مرتبط بود و بخشی هم اساساً به آن رویداد خاص ارتباطی نداشت. مثلاً روایت یکی از رزمندگان عراقی که در دوران دفاع مقدس برای ما و در واقع برای اسلام علیه صدام جنگیده بود در این کتاب آمده است. این شخص فردی بود که از رژیم بعث فرار کرده و به ایران آمده بود و با عضویت در سپاه بدر علیه کشور خودش جنگیده بود. خیلی اتفاقی آنجا با هم آشنا شدیم و او قصهاش را برایم روایت کرد. از این خردهروایتها و خردهقصهها در میان «به خدای درختان انجیر» زیاد است.
یوزارسیف معروفتر از یوسف
نویسنده این کتاب در پاسخ به این سوال که کدام یک از خاطراتش از سفر اربعین که در این کتاب آورده روی خود بیشتر تاثیرگذاشته است گفت: انتخاب واقعا سختی است چون برای خود من هرکجا که از آن یاد کردهام حس و حال خاصی دارد ولی از نظر روایی و قصه، همین ماجرای رزمنده عراقی خیلی جذاب و عجیب بود. از نظر حس و حال خودم شبی که را در میانه نخلستان مهمان یک خانواده بودم، برایم جالب بود. در قسمت میانی نخلستان تکخانههای پراکنده و تُنُکی وجود داشت، مثل روستا، که زوار شبها آنجا میماندند. من هم شبی مهمان یک خانواده بودم که یک پسر کوچک (بین ۵ تا ۷ ساله) داشتند، این بچه خیلی شیرینزبان بود. شب آمد و از من خواست که برایش قصه بگویم.
وی ادامه داد: به او گفتم یوسف را میشناسی؟ گفت نه! بعد که شروع کردم داستان را برایش تعریف کردم، وسط ماجرا گفت، اینکه داستان «یوزارسیف» است، یوسف نیست! یعنی از روی سریال مرحوم سلحشور، یوسف را میشناخت. او هم نسخه عراقی قصه شنگول و منگول را برای من تعریف کرد. گفتوگوی آن شبم با آن کودک عراقی حس و حال خیلی خاصی برای من داشت.
حسنزاده با بیان این موضوع که در ابتدا قصد انتشار این کتاب را نداشته است، افزود: زمانی که از سفر برگشتم دیدم دفترچهای دارم که دقیقاً همزمان با پایان سفر آن هم به پایان رسیده بود. این کتاب حدوداً در طول ۱۰ شب (نه ۱۰ شبانهروز) نوشته شد و دوست داشتم آن را برای خودم نگه دارم. اما وقتی که کار منسجم و مدون شد، دیدم بدک نیست که دیگران هم از این محتوا مطلع شوند.:
وی اضافه کرد: من حتی دفترچهام را هم با نیت قبلی برای نوشتن یک کتاب نبرده بودم، بلکه به دلیل روحیه خبرنگاریام دوست داشتم جاهایی که میروم را ثبت کنم تا در ذهن خودم بماند. بعد از برگشتن دیدم این نوشتهها به اندازه یک دفترچه شده و به ذهنم رسید که بد نیست منتشر شود.
این خبرنگار درباره حس و حال معنوی که فضای پیادهروی اربعین دارد و میتواند باعث تحول درونی افراد شود، نیز گفت: منکر این مسئله نیستم که این سفر میتواند موجب و مایه تحول درونی باشد اما من به این سفر طوری نگاه نکردم که مثلا بروم تا متحول شوم. من به شدت معتقد به زندگی در لحظه و تجربه سبک زندگی جدید هستم. به نظرم اینکه از ابتدا به قصد و نیت تحول به این سفر بروی به آدم نمیچسبد، متحول شدن باید اتفاق بیفتد. در واقع یک آن (لحظه) است و اگر با نیت قبلی بگویی من میخواهم که به آن برسم، احتمالاً این اتفاق نخواهد افتاد.
وی ادامه داد: من خودم را در این سفر به دست حوادث سپردم، در کتاب نکاتی از این سفر را گفتهام که واقعاً نمادین نیست، واقعی است. مثلاً با خودم ساعت نبردم، دوست داشتم هفت، هشت روزی را با ساعت طبیعت زندگی کنم. یا تلفن همراه نبردم که تمرکزم را از دست ندهم، چون دنیای ما پر از صداست و بالاخره چیزی در این دنیا ما را صدا میکند، ولی من میخواستم از تمام این فضاها دور باشم. موقعی که خودمان را به دست حوادث و قصهها میسپاریم، خود او طراحی کرده که ما را کجا ببرد، در این سفر چه بر سر ما بیاورد، خوبیها و بدیها را نشانمان بدهد. اگر به تقدیر معتقد باشیم، اوست که همه چیز را تعیین میکند. موقعی که برمیگردیم هم آن گرد و غبار سفر کار خودش را خواهد کرد و آثار سفر و حالات معنوی آن باقی میماند.
پیادهروی اربعین یک سبک زندگی عجیب
حسنزاده درباره این دوسالی که پیادهروی اربعین به دلیل همهگیری کرونا دیگر به سبک و سیاق قبل برگزار نمیشود هم گفت: این ترس را خود روایات و ادعیه در دل ما انداختهاند، آنجا که میگویند خدایا! این آخرین زیارت من نباشد. فکر میکنم تمام کسانی که به سفر کربلا میروند به این فکر میکنند که نکند این آخرین زیارتشان باشد و همین فکر خیلی غمانگیز است. سال ۹۹ و سال ۱۴۰۰ هم واقعاً سالهای تلخی بود که برایمان عادی نمیشود، از این جنبه که به دلایلی درست یا غلط از اینکه به زیارت برویم محروم شدیم..
این نویسنده در پایان صحبتهایش درمورد دلایل ماندگاری اربعین و آیین آن، هم گفت: اربعین ماجرای یک سبک زندگی عجیب است و اکثر چیزهایی که به عنوان نماد شیعه بودن در روایات ذکر شده، در آن کاملاً متجلی میشود. یعنی طرف واقعاً پاکبازِ پاکباز، مرد و زن، کوچک و بزرگ، هر آنچه که دارند، در طبق اخلاص میگذارند. در این کتاب هم بعضی از آنها را آوردهام، مثل فردی که خانهاش را در نجف فروخته، آمده در حاشیه راه در کوفه یک حسینیه زده، یعنی از آن زندگی احتمالاً مرفه خودش چشم پوشیده برای اینکه در مسیر زوار باشد تا بتواند خدمتی کند. این چیزهایی که در این مدت درخصوص این افراد دیدیم و خواندیما دیگر اغراق نیست. در جهان بشری واقعاً چنین چیزهایی وجود ندارد. من اصلاً کار ندارم مقطعی است یا مقطعی نیست، چون همان مقطع هم به عنوان یک الگو اتفاق جذابی است. هر چند میدانیم مقطعی نیست. ظاهراً سرشت شیعیان در عراق این مدلی است و با این روش به حضرت سیدالشهدا(ع) عشق میورزند. به نظرم سبک زندگی متفاوت و عجیب و غریب عراقیها که در آن ایام ما را هم به رنگ خودشان درمیآورند به نظرم عجیبترین بخش ماجرای اربعین است.
انتهای پیام/۴۱۷۳/
انتهای پیام/