دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
08 شهريور 1400 - 13:32
یادداشت | علی سینا محمود؛

واکاوی دیپلماسی چین در قبال افغانستان

روابط چین با افغانستان به‌عنوان همسایه غربی با آنکه حدوداً ۹۲ کیلومتر مرز مشترک دارند، همواره حسنه و دوستانه بوده است.
کد خبر : 604123
چین افغانستان



به گزارش گروه جهان خبرگزاری آنا، چین به‌عنوان یکی از قدرت‌ها و بازیگران مهم بین‌المللی نقش قابل‌توجهی در سیاست بین‌الملل در آغاز قرن بیست یکم ایفا کرده است. ارتقای جایگاه و موقعیت چین ناشی از دو عامل کلیدی است: اول گسترش توانمندی‌های اقتصادی و نظامی این کشور که معمولاً به‌عنوان مؤلفه مهم قدرت در نظام بین‌الملل تعریف می‌شود. و دوم سهم و نقش اساسی این کشور در موضوعات بین‌المللی است که در سطح گسترده عمل کرده است. البته باید گفت این تحول اساسی بعد از جنگ جهانی دوم و در اثر سعی و تلاش دنگ شیائوپینگ سیاستمدار و رهبر وقت چین بود که با راهبرد درهای باز و این سخن تاریخی او که گفت: (چین نیاز دارد ۵۰ سال با جهان در صلح باشد) – توانست در کمتر از پنجاه سال تحول اقتصادی و فرهنگی و نظامی عظیمی را در آن کشور رقم بزند، که بنابر اذعان کارشناسان تا ۲۰۳۰ قدرت اول جهانی خواهد بود.


اما روابط چین با افغانستان به‌عنوان همسایه غربی با آنکه حدوداً ۹۲ کیلومتر مرز مشترک دارند، همواره حسنه و دوستانه بوده است. راه تاریخی ابریشم نزدیک به دو هزار سال قبل این دو سرزمین را باهم وصل کرده است که این گذرگاه تاریخی در کنار دادو ستدهای تجاری به تبادل فرهنگ و زبان و نزدیکی بین مردم دو سرزمین هم انجامید. این ذهنیت تاریخی در حافظه دو ملت همواره باقی است. اما بعد از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ فصل جدیدی از روابط بین دو کشور شکل گرفت.


چین در راستای همان استراتژی اقتصادمحور و قدرت‌یابی سیاسی و سیاست عدم‌مداخله، اهداف خود را در سطوح منطقه‌ای و فرا منطقه‌ای دنبال می‌کند. پس از سقوط و فروپاشی طالبان در ۲۰۰۰ چین عملاً نقش چندانی در عرصه مسائل افغانستان نداشت و در اوایل حضور آمریکایی‌ها و ناتو سیاست این کشور صرفاً نظاره‌گری و بیشتر مبتنی بر دیدگاه پاکستان نسبت به افغانستان بود. یعنی روابط افغانستان با پاکستان به‌عنوان شریک استراتژیک این کشور در منطقه بر روابط چین با افغانستان تأثیرگذار بوده است به‌گونه‌ای که حتی کمک‌های بشردوستانه و اقتصادی چین در این دوره اول بیشتر به مناطقی اختصاص یافت که در حقیقت در حوزه نفوذ پاکستان قرار داشت. بااین‌حال اما سعی کرد هرسال بیشتر از گذشته علایق اقتصادی خود را با افغانستان افزایش بدهد. به‌گونه‌ای که امروز حدود ۸۰ درصد بازار ۳۰ کشور همسایه خود را تسخیر کرده است.


افغانستان از یک‌طرف به‌عنوان پل ترانزیت میان آسیای میانه، جنوب آسیا و خاورمیانه اهمیت خاصی برای منافع و سیاست‌های اقتصادی چین دارد و این کشور به‌تنهایی یکی از شرکای مهم اقتصادی افغانستان به‌حساب می‌آید. و تنها مانع در این خصوص عدم وجود راه ترانزیتی مستقیم بین دو کشور است که آن‌هم با پروژه یک کمربند یک خط در حال مرفوع شدن است. از طرف دیگر افغانستان دارای منابع سرشار طبیعی و دست‌نخورده است بخصوص معدن لیتیوم که می‌تواند محرک جدی اقتصادی برای تضمین با ثبات و با شتاب اقتصادی چین باشد. به همین دلیل است که این کشور توانست داوطلبی مس عینک لوگر را که یکی از بزرگ‌ترین معادن مس منطقه و جهان است به دست آورد و ۵/۳ میلیارد دلار سرمایه‌گذاری کند – که متأسفانه به دلایل مختلف سیاسی و امنیتی تا هنوز عملاً بهره‌برداری از آن شروع نشده است.




بیشتر بخوانید:


وانگ یی: باید با طالبان ارتباط داشته باشیم


سخنگوی وزارت امور خارجه چین: پکن آماده مشارکت در بازسازی افغانستان است


اولین دیدار رسمی مقامات چینی با طالبان در کابل




چین در راستای ایفای نقش فعال‌تر در عرصه منطقه‌ای و بین‌المللی و پس از نزدیک به سی سال صبر استراتژیک یعنی بعد از جنگ سرد وارد فاز جدیدی در سیاست خارجی خود شده است. چین به‌عنوان قدرت بزرگ منطقه درصدد برآمده تا به هژمون و قدرت چیره در پیرامون خود (شرق و جنوب‌شرق آسیا) تبدیل گردد بعلاوه اینکه همواره مخالف با یک‌جانبه‌گرایی امریکا در نظام بین‌المللی بوده است -- و به‌طور هم‌زمان امریکا تلاش می‌کند تا ضمن حفظ هژمون مسلط پیرامونی خود، مانعی اساسی بر سر راه هر قدرت دیگر بخصوص چین در رسیدن به اهداف استراتژیک خود و تبدیل‌شدن به هژمون مسلط منطقه باشد. امریکا به‌خوبی می‌داند که در صورت تبدیل‌شدن چین به هژمون مسلط پیرامون، قدم‌های دیگر را با سرعت و قدرت بیش‌تری برای کم کردن فاصله خود با امریکا در سایر مناطق جهان بر خواهد داشت. و بنابراین رقابت رو به افزایش این دو قدرت بین‌المللی بر روابط و اوضاع سایر کشورها ازجمله افغانستان به‌صورت مستقیم تاثیرگذاربوده است.


در همین راستا چین بعد از سال ۲۰۱۴ و آغاز خروج ناتو از افغانستان در چارچوب رهیافت ژئوپلیتیکی همسایگی نگاه تازه‌ای به افغانستان پیدا کرد. یعنی از نقش یک کشور نظاره‌گر و بی‌طرف عملاً به کشوری مداخله‌گر و سازنده در امور افغانستان تبدیل شد. رهیافت ژئوپلیتیکی همسایگی چین شامل چهار ویژگی سیاسی، استراتژیک، اقتصادی و جغرافیایی می‌شود. پکن امیدوار است در چارچوب این رهیافت بتواند نگرانی‌های امنیتی سیاسی خود را رفع کرده به اهداف اقتصادی خود برسد.


حضور ایالات‌متحده امریکا در افغانستان همواره از دغدغه‌های جدی همسایگان ازجمله چین بوده است. و در واقع چین در مدت حضور امریکا در افغانستان دو نوع رفتار داشته است. اول اینکه به جهت دور کردن تهدیدات امنیتی تروریسم، مواد مخدر و افراط‌گرایان خواهان ورود و همکاری با امریکا و هم‌پیمانان آن یعنی ناتو بوده است و کمک‌هایی هم در ابتدای ورود آن‌ها در بعد از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در بخش‌های بشردوستانه و اطلاعاتی البته تحت نظارت پاکستان داشت، و از سوی دیگر هم خواهان جلوگیری از ادامه حضور امریکا در منطقه من جمله افغانستان که منطقه نفوذ چین یاد می‌شود ونیز به خاطر به خطر افتادن منافع این کشور بوده است شاهد مدعا هم حضور فعالانه این کشور در تحولات افغانستان را در بعد از ۲۰۱۴ و هم‌زمان با شروع خروج نیروهای بین‌المللی از کشور دیدیم که الی اکنون ادامه دارد. چینی‌ها و رسانه‌های دولتی آن سال‌هاست که نیروهای امریکایی را متهم می‌کنند که فراتر از مأموریت اصلی خود برای ریشه‌کن کردن القاعده و تروریسم در افغانستان عمل می‌کنند و به آشوب در این کشور دامن زده و رؤیاهای ساده‌لوحانه و ناکام خود در مورد ملت‌سازی به سبک غربی رقم زده‌اند. و لذا در راستای همین دغدغه استراتژیک و امنیتی بوده است که همکاری جدی چین را با کشورهای منطقه در قالب سازمان شانگهای شاهد هستیم که در واقع در برابر نفوذ روزافزون ایالات‌متحده در منطقه و یک‌جانبه‌گرایی آن کشور در سطح بین‌الملل مطرح می‌شود.


چین منافعی عمیقی در آینده افغانستان دارد. وجود یک دولت باثبات در افغانستان به‌طور بالقوه موجب تقویت تلاش‌های چین برای توسعه قدرت اقتصادی و سیاسیان کشور در منطقه می‌شود. از دو سال قبل یعنی ۲۰۱۹ و بعد از اعلام خروج نیروهای امریکایی و ناتو، و ظهور مجدد و قدرتمند طالبان در افغانستان، چین در راستای نگرانی‌های امنیتی و تغییر مهم در شرایط ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک و رقابت رو به‌شدت با امریکا و روسیه مجبور به اتخاذ دیپلماسی فعال‌تری در قبال تحولات منطقه بخصوص افغانستان شده است. افغانستان به‌عنوان همسایه غربی چین تأثیر و نفوذ فرهنگی و ایدئولوژیکی مهمی بر ایالت مسلمان‌نشین سین کیانگ و منطقه اویغور دارد.


چین استراتژی کلان خود را برمبنای سه محور مرتبط باهم شکل داده‌اند:


- حفظ نظم داخلی و افزایش قابلیت دولت در مواجهه با کشمکش‌های داخلی.


- دفاع در برابر تهدیدات خارجی مداوم علیه حاکمیت ملی و سرزمینی (مثلاً جلوگیری و سرکوب افراط‌گرایان اویغور و تلاش برای مبارزه با افراط‌گرایان در افغانستان که تهدیدی از جانب خارج علیه حاکمیت ملی و سرزمینی چین محسوب می‌شود).


- کسب و تداوم تأثیرگذاری ژئوپلیتیک به‌عنوان یک قدرت بزرگ.


افزایش قدرت جامع ملی و دستیابی به جایگاه شایسته در نظام بین‌المللی برای چینی‌ها در پرتو موفقیت در محورهای یادشده قابل تحقق است. البته در کنار این‌ها چین از وظایف اساسی و مهم دستگاه سیاست خارجی خود را اتخاذ استراتژی (فضای تفاهم) با همه تعریف کرده است. یعنی هرچقدر که نظام‌های ارتباطی تعریف‌شده چین با جهان خارج بتواند دامنه این فضای تفاهم را گسترده‌تر بکند – هم از امکان ایجاد بحران در روابط این کشور با دیگر کشورها کاسته خواهد شد و حضور فعالانه و اقتصاد محور آن کشور تضمین خواهد گردید و از سوی دیگر هم فرصت ساخت استراتژی‌های مؤثر برای ارائه واکنش‌های منطقی در برابر تحولات و نوسانات بین‌المللی برای این کشور افزایش خواهد یافت.


ارتباط چین با طالبان نیز در راستای همین دغدغه‌های امنیتی و سیاسی و دفع تهدیدات خارجی این کشور قابل‌تحلیل است. با خروج نیروهای امریکایی از افغانستان و هم‌زمان با آن پیشروی و تسلط برق‌آسای طالبان و تحت تصرف آوردن اکثر مناطق افغانستان ازجمله پایتخت، اولویت‌های سیاسی کشور چین به‌عنوان همسایه افغانستان نیز تغییر کرده است و موجب افزایش نگرانی آن‌ها از بی‌ثبات شدن و آغاز جنگ‌های داخلی شده است که به‌طورقطع منافع بلندمدت آن کشور را با خطر روبرو می‌کند.


چین نگرانی‌های جدی امنیتی دارد، چون افغانستان با منطقه سین کیانگ هم‌مرز است؛ جایی که دولت چین برخوردهایی با مسلمانان اویغور انجام داده است. در دهه ۱۹۹۰، زمانی که طالبان در ۱۹۹۵ حاکم بر افغانستان بودند پایگاهی برای گروهی از جنگجویان اویغور مخالف حکومت چین در سین کیانگ فراهم کردند و لذا به خاطر همین مسئله و توجه به محورهای توسعه و امنیت ملی و داخلی‌شان با طالبان وارد مذاکره شدند.


بنابراین مذاکره با طالبان و حمایت از نقش طالبان در دولت آینده افغانستان از سوی چینی‌ها از منظر واقع‌گرایی در راستای منافع سیاسی و اقتصادی این کشور و پر کردن خلأ ایجادشده بعد از خروج آمریکایی‌ها از کشور امری قابل پیش‌بینی بوده است. کما اینکه دیگر کشورهای همسایه از روسیه و ایران و ترکیه نیز چنین ارتباطاتی با طالبان داشته‌اند.


چین هم‌اکنون اجاره بلندمدت معدن بزرگ مس عینک در افغانستان را دارد که هنوز آن را توسعه نداده است. و همچنین منافعی سهمی در توسعه ذخایر نفت و مواد معدنی دارد. بعلاوه اینکه در حال حاضر نیز چین بر اهمیت ابتکار عمل کمربند و جاده خود تأکید می‌کند. پروژه‌ای بزرگی که نزدیک به ۱ تریلیون دلار هزینه کرده و موسوم به کریدور اقتصادی چین – پاکستان است و از آن طریق تقریباً ۷۰ کشور را متصل می‌کند. پکن معتقد است که این طرح می‌تواند توسعه افغانستان را به دنبال داشته باشد و درنتیجه ثبات این کشور را تقویت کند. به‌طور مثال، ازنظر چینی‌ها اتصال این کشور به دریا از طریق پاکستان می‌تواند بسیار مفید باشد.


اما افراط‌گرایی و خشونت‌های مهار نشده در افغانستان و بی‌ثباتی سیاسی می‌تواند آن را به خطر اندازد. بنابراین درصدد رفع چالش‌های موجود فرا راه این اهداف خود هست، حتی اگر مذاکره با طالبان به‌عنوان مخالفان سیاسی دولت قبلی افغانستان باشد.


چین از اهرم‌های زیادی برای اعمال‌نفوذ بر رهبران طالبان برخوردار بوده است. بخصوص از طریق پاکستان، پاکستان حامی طالبان است و لذا طالبان را به ایجاد ارتباط با چین تحریک کرده است. پاکستان تمایل دارد که برای چین به‌عنوان مهم‌ترین حامی و متحد استراتژیک خود مفید باشد.


بر اساس گزارش‌ها اینکه هیئت‌های طالبان در چندین سفر در چین که مایل به شناسایی سیاسی و حمایت اقتصادی این کشور هستند، برنامه‌های این کشور برای ایجاد بزرگراه‌ها بین شهرهای افغانستان را تأیید کرده‌اند. آن‌ها ادعا می‌کنند که پروژه بزرگ مس عینک که با بودجه چین تأمین می‌شود و از بزرگ‌ترین معادن مس جهان بشمار می‌رود و سال‌هاست به دلیل نگرانی و ترس از حملات ستیزه جویان متوقف مانده است، پشتیبانی می‌کنند. و نیز طالبان این چراغ سبز را به چین داده است که به سین کیانگ اهمیتی نمی‌دهند.


این رویکرد ضمنی طالبان با دغدغهٔ اصلی چین در افغانستان مبنی بر جلوگیری از بروز هرج‌ومرج در کشور و تبدیل‌شدن به پناهگاه یا کریدور ترانزیتی برای شبه‌نظامیان اویغور مربوط می‌شود. مهم اینکه، چین مطمئن است که اویغورها مترصد چنین فرصتی در منطقه هستند. و لذا از هر فرصتی برای مهار و خنثی‌سازی چنین احتمال و اتفاقی استفاده می‌کنند.


در پایان باید گفت که چین در حال ظهور به‌عنوان یک قدرت بزرگ است که تقریباً به‌صورت منحصربه‌فردی فقط به منافع اقتصادی و امنیتی سرد و سخت اعتماد دارد. ازنظر چین، توجه به منافع شخصی کاری خردمندانه است.


برای چین، هیچ‌چیز بیش از ثبات این کشور مهم نیست. در همین ارتباط، پکن در یک برداشت منطقی امریکا را یک عامل مشکل‌ساز می‌داند. همچنین چینی‌ها به طالبان و پاکستان هم بی‌اعتماد هستند. اگر هم وضعیت افغانستان در آستانه یک جنگ داخلی به نظر برسد، ممکن است چین از مأموریت‌های صلح منطقه‌ای یا سازمان ملل در این کشور حمایت کند. اما نیروهای خود را برای برقراری نظم حداقل زیر پرچم چین به افغانستان نمی‌فرستد، زیرا افغانستان قبرستان امپراتوری‌ها است.


* دکتری علوم سیاسی دانشگاه فردوسی


انتهای پیام/۴۱۰۶/



انتهای پیام/

ارسال نظر
نظرات بینندگان ۱ نظر
مرضیه
Afghanistan
دوشنبه ۲۳ خرداد ۱۴۰۱ - ۲۱:۰۰
۰
معلومات خیلی مفید و مهم!
قالیشویی ادیب