حواشی روز دانشجو به روایت معاون سیاسی دفتر رئیس جمهوری
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری آنا، متن این یادداشت به شرح ذیل است: بخت نیک، امسال رخصتی داد تا در مراسم گرامیداشت شانزدهم آذرماه در دانشگاه صنعتی شریف شرکت کنم؛ برنامه هنوز کاملا تمام نشده و تنشها و التهابات به پایان نرسیده بود که با عدهای از دانشجویان محترم روبهرو شدم که بیمقدمه سخن برگشوده و سوالاتی چند مطرح نمودند.
پاسخ رویِ خوش آنان را دادم؛ و اضافه کردم:
من اولین شانزده آذر را در سال 1354 در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران درک کردم؛ شیشههای دانشکده را دانشجویان شکستند، و شعار و شعور بود که سر به آسمان میکشید؛ از دانشکده که خارج شدیم گارد ویژه به مقابله پرداخت، که به ضرب و شتم مفصل و دستگیری تعدادی از ما توسط گارد ویژه و نیروهای شهربانی انجامید... در آن روزگاران ما دو هدف را در سرمیپروراندیم: یکی مقابله با آمریکا به عنوان حامی اصلی شاه و ساواک و سرکوب روشنفکران و دانشگاهیان و مبارزین؛ و دیگری مبارزه با رژیم استبدادی شاه که عامل اصلی سرکوب مردم و مسبب نابسامانیها و بدبختیهای آنان بود، و همو بود که سه قطره خون اهورایی را در آذرِ از آذر سر برکشیده بر سنگ فرش دانشگاه ریخته بود. هم هدف روشن بود، و هم راه معلوم؛ اگرچه بسی دور و دست نایافتنی.
امروز شما مرا به یاد آن روزگاران انداختید، اما با دو تفاوت: اول اینکه گویا دولت دو ساله تدبیر و امید، نماد تمامی مشکلات و سمبل همه نابسامانیهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی است، و مسبب هرچه محدودیت و محصوریت است، که در جامعه احساس میشود؟ همه چیز و هرچیز برآمده از او است، که زورمندانه! بر اریکه قدرت نشسته است؛ نه اسلامی و نه انقلابی، نه رأیی و نه اعتمادی، نه انتخابی و نه شور و شوقی ملی، و هرچه فریاد داریم باید بر سر آن بکشیم و بگوییم:
چل سال رنج و عضه کشیدیم و عاقبت تدبیر ما به دست شراب دو ساله بود
و دوم آنکه به جای مقابله آن زمان ما با گاردویژه، این زمان شما دانشجویان باید بر سروکله هم بکوبید و فریادِ خشمتان و مشتِ آهنینتان را بر سر و صورت دانشجو فرود آورید!
من به شدت متعجب شدهام که جامعه ما را چه شده است که جای اندیشهورزی و سیاستدانی در دانشگاه با پرخاش و توهین و ناسزاگویی تعویض شده است؟ آیا دو قطبی شدن، سخن گفتن و سخن نشنیدن، بر سر و روی هم زدن، دانشجویی برای دانشجوی دیگری آرزوی مرگ کردن و آن دیگری برای این تقاضای عقل سلیم نمودن، یکی مرده باد بگوید و دیگری زنده باد، یکی این روز را به دانشجوی چاقوکش تبریک بگوید و دیگری بر لبان خود چسب بزند به رنگ بنفش، و... و همه و همه را فیلم و عکس کردن و بر روی رسانههای مجازی و غیرمجازی پخش کردن، و بالاخره نشان دادنِ اینکه این دانشجوی ایرانی است! و این روز دانشجو است! و شانزده آذر یعنی جمع نمودن توان یکساله جنبش دانشجویی و زدن در دهان دولتها توسط سخنگویان، آنهم هر دولتی که باشد؛ و کوبیدن بر سر و روی دانشجویان بهوسیله خودمان، هر کس که باشد؛ و این را افتخار پنداشتن و خوشحال بودن که ارواح شریف سه آذر اهورایی را پاس داشتهایم؟ حاشا و کلًا.
سپس اضافه کردم واقعا امروز سیاستورزی کردیم؟ بر معلوماتمان افزوده شد؟ بر آگاهی و دانشِ دانشجویی مان اضافه گشت؟ ما خودِ دانشجو بودیم یا دیگرانی در لباسِ دانشجو؟ و یا دیگرانی در درونِ ما و ما در بیرون؟ ما آنها را خواستیم یا آنها ما را؟ ما نوشتیم و خواندیم، یا آنها گفتند و ما نوشتیم، و یا آنها نوشتند و ما خواندیم؟ چرا قریب به اتفاق متون در این سو شبیه هم و در آن سوی دیگر هم مشابه هم بودند؟
نقد خوب است و ستودنی؛ اما آیا نباید خودمان جامعه خود را هم نقد کنیم؟ دانشجو نباید خود را نقد کند؟ پیش از انقلاب بزرگترین شاخص جنبش دانشجویی «شناخت» و «وحدت» بود، آیا امروز هم همین است؟ باید فقط اعتراض و انتقاد کرد آنهم پاره پاره، و یا اینکه اعتراض و انتقاد هدفدار برآمده از «شناخت»؟ آیا باید «وحدت» دانشجو را به کینه تبدیل نمود، آنهم با مشت آهنین و فریاد خشمگین؟ واقعا سخن مستقل دانشجوی ما چیست؟ دانشجو خودش باید خود را از این مهلکه برهاند.
بگذاریم و بگذریم؛ و اگر چه شانزدهم آذر امسال با شکستن شیشه و زدن گاز اشکآور و بیاحترامی و هتک حرمت و دروغ و توهین در دانشگاهها همراه بود؛ ولی باور کنیم که دانشجوی عزیز ما که به دانشگاه می رود این پیرایه ها بر او بسته نیست. پس چرا با دانشجویانمان، آن می کنیم که نیستند؟ و تصویری میسازیم که خود از آن میگریزند؟
انتهای پیام/