دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
گفتاری از علامه جعفری

چرا امام حسین(ع) دشمنان خود را به تفکر دعوت کرد؟

امام حسین (ع) به لشکر شام و کوفه مى‌‌فرماید: «بیندیشید، بعداً هم من در اختیار شما هستم. من نمى ‌خواهم از دست شما فرار کنم، ولى فقط بیندیشید، که بعدها یک دفعه تمام دنیا، شما را زیر رگبار لعنت قرار ندهد.»
کد خبر : 53303

به گزارش گروه فرهنگی آنا و به نقل از حوزه نیوز، در آستانه اربعین حسینی گفتاری از علامه محمدتقی جعفری(ره) در موضوع انگیزه‌های گریه بر امام حسین(ع) و اهتمام آن حضرت بر اندیشه کردن لشکر شام و کوفه را منتشر شده است که بدین شرح است:


در شادی‌ها و اندوه‌ها، خنده‌ها و گریه‌ها، با رشد فکری می‌‌توان یک مقدار خود را بالا کشید. یکی از شعرای بسیار خوش ذوق و با فضل عرب به نام اعثم کوفی، چند بیتی درباره امام حسین(ع) دارد، که فقط یک بیت آن مورد بحث ماست. وی در خطاب به امام حسین(ع) می‌گوید: «ای پسر پیامبر!،‌ای پسر علی مرتضی، چشمم گریه می‌‌کند(برای تو ناله می‌‌کنم، برای تو می‌گریم) اما نه برای پاداش و نه برای این‌که ثوابی به‌دست آورم؛ با خودت کار دارم، روحم متوجه خود توست.


** انگیزه ما از گریه برای امام حسین(ع) چیست؟


* انگیزه اول: احساس مظلومیت


شاید نود درصد آنان که برای امام حسین(ع) گریه می‌کنند، به‌خاطر احساس مظلومیت آن بزرگ است که البته همین‌طور هم هست؛ و می‌‌توان گفت یکی از ابعاد خیلی مهم است. در حقیقت، با این اشک‌هایی که می‌‌ریزیم، مدافع مظلوم هستیم و می‌خواهیم از مظلوم دفاع و حمایت کنیم. خوشا به حالتان، چنین ملتی دیگر مرگ و نابودی ندارند؛ ملتی که بداند باید از مظلوم طرفداری کند.


پدر امام حسین(ع)، علی‌بن ابی‌طالب(ع) پس از آن‌که ابن‌ملجم لعنة الله‌علیه آن حضرت را زد، به امام حسن و امام حسین(ع) چنین وصیت فرمود: «وَ کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً» همیشه، دشمن ظالم و کمک و یار مظلومان باشید.


حالا به همین مقدار که شما می‌‌گویید ما مظلوم را یاری می‌‌کنیم و این اشک هم برای مظلوم ریخته می‌شود، خیلی مقدس و بسیار عالی است. خداوند این یاری از مظلوم را از همه شما قبول کند.


برای این احساسات و برای این گریه‌‌ها می‌‌توان گفت؛ که آن‌هم کمی در درون رشدیافتگان است، این است که به نظرشان عجیب می‌‌رسد، که آنان(یزیدیان) عدالت و حق را(یعنی حمایتگران حق را) تباه کردند، بدون این که کوچک‌ترین دلیلی بیاورند. خدایا، حق و عدالت را چطور این‌ها کوچک دیدند! آزادی را چه قدر پست دیدند! این‌ها در حقیقت، نمادی از بدبختی بشر است. آخر، یعنی چه؟؛ امام حسین(ع) هم قبل از وقوع فاجعه چندبار صحبت کردند. حتی فرمود: «مهلت می‌‌دهم تا بنشینید کمی فکر کنید. من هم از دست شما فرار نمی‌کنم.» حتی روز عاشورا فرمود: «من هستم. من که الان از چنگال شما نمی‌‌خواهم فرار کنم. نمی‌خواهم از این ستون به آن ستون بکنم، ولی فکر کنید که شما با چه کسی طرف هستید؟» اگر حسین‌بن علی این‌جا هم شهید نشود، بالاخره، چند روز دیگر باید(از این دنیا) برود. ولی شما با ارزش‌ها طرف هستید و من هم یک نفر انسان هستم.»


امروز اگر در این میدان سوزان کربلا، جان و کالبدم وداع نکرد، بالاخره روزی فرا می‌‌رسد که چنین شود. 57 سال دارم و هشت سال دیگر هم روی آن.


شبی از این شب‌های حسینی(محرّم) یکی از آقایان دانشجو گفت: «اگر علی‌بن ابی‌طالب(ع) و مردم، به مالک اشتر امان می‌‌دادند، مالک تاریخ را عوض می‌‌کرد. چرا امیرالمؤمنین(ع) رهایش نکرد که داستان معاویه را برچیند؟.»


فرض کنید علی‌بن ابی‌طالب(ع) و مردم، به مالک اشتر امان می‌دادند و بعد از پیروزی، خلافت الهی برقرار می‌‌شد، اما باز شما بودید و اولاد آدم بود و اختیارش.


یا، حضرت سیدالشهدا(ع) چند صباح دیگر هم حکومت عادلانه را برقرار می‌‌فرمود. بالاخره کسی مجبور نیست که ابوذر غفاری باشد. ابوذر غفاری با جبر نمی‌‌سازد. ما خیال می‌کنیم که اگر مثلاً مالک اشتر پیروز می‌‌شد، یا امام حسین(ع) پیروز می‌‌شد، چه می‌‌شد؟ نه! بر بشر اتمام حجت می‌‌شد. چند روز دیگر هم اتمام حجت بیشتر می‌شد. اما باز انسان و اختیار او. چون کمال، بدون اختیار نمی‌‌شود.


یا، مالک اشتر هم پیروز می‌‌شد و علی‌بن ابی‌طالب(ع) پرچم عدالت را چند روز بیشتر به اهتزاز در می‌آورد، اما باز شما هستید و غرایزتان، باز انسان است و حالت سودجویی‌اش، او باید به فکر خودش باشد.


بسیار خوب، ما قرآن را باز می‌کنیم و می‌‌بینیم که حضرت ابراهیم(ع) این راه را رفته است. از زمان حضرت ابراهیم(ع) چند هزار سال می‌‌گذرد؟ با این حال؛ «إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا» او پیامبری بسیار راستگو بود. ابراهیم(ع) از عهده آزمایش برآمده است.‌ای اولاد آدم! آزمایش می‌‌شوید. آماده باشید و از آزمایش در آیید! پدر تو ابراهیم چنین از آزمایش در آمد. سه هزار سال پیش هم باشد، چه اشکال دارد. مگر ابراهیم چند سال در این دنیا بود؟.


به هرحال، اشک‌هایی هستند که واقعاً بسیار مقدس، و از آن رشدیافتگان است و آن این است که با یک حال شگفتی و بهت نگاه می‌‌کند. آن بهت و شگفتی، گریه می‌‌آورد. یعنی انسان، به اصطلاح مردم، تو می‌‌زند که این‌‌ها چه قیافه‌ای داشته‌اند؟ در مقابل مردی که سر تا پا حق و حقیقت بود، چگونه فکر می‌‌کردند؟ بعد هم که یزیدیان را پشیمانی فرا گرفت. معلوم می‌‌شود در آن روز، رنگ عدالت برای آن‌ها چنان مات شده بود که برای دو روز، تاریخ بشر را روسیاه کردند. واقعاً این هم از مسایلی است که می‌‌توان گفت در بعضی‌ها مؤثر می‌‌شود و در اشک انسان‌ها شرکت می‌‌کند. با این تفاوت که این‌ها مربوط به کسانی است که مقداری با اصول و عظمت‌های انسانی و ارزش‌های والای انسانی سروکار دارند.


* انگیزه دوم: اشک شوق


در بعضی دیگر ـ‌که خیلی استثنایی است‌ـ اشک شوق است. در حقیقت، اشک نشاط است، اشک شوق نهایی که خدایا، تو را سپاس می‌گزاریم که برای دفاع از ارزش‌‌های انسانی و برای دفاع از اسلام، چنین قربانی‌هایی آماده شدند. بدون کوچک‌ترین پروا به میدان آمده و می‌فرماید: «من خونم را در این راه می‌‌ریزم.» این که تبهکاران و نابکاران نابخرد تاریخ، بالاخره با دست افرادی که از بالا ساخته شده‌اند به زمین می‌خورند، یک هیجان درونی دارد که به‌صورت اشک بیرون می‌‌آید. «جلّ‌الخالق؛ عظم سلطانک» خدایا، خودت می‌دانی چه کار کنی. لذا، می‌‌توان گفت ـ و بعضی از تحلیل‌گران تاریخ هم عقیده دارند که ـ امام حسین(ع) به‌عنوان یک فرد آن‌روز قیام نکرد.


جوامع اسلامی از شنیدن این‌که مقابل آن طاغوت نابکار، فردی به این عظمت قیام کرده است، در حقیقت همه انسان‌های آن روز پذیرفته بودند، مگر کسانی که سفره‌های رنگارنگ آل‌امیه آن‌ها را گول‌زده بود. ولی انسان‌ها، از تهِ‌دل به وضع امام حسین(ع) رضایت دادند. مثل این‌که آن‌حضرت را نماینده کل انسانیت دانستند.


این نشاط دارد که انسان‌ها ـ اگر هم اکثریت دنیا با نابکاران باشد ـ خوشحال باشند که در ردیف اول، حسین‌بن علی(ع) را دارند. نشاط دارد اگر شما در این گروه هستید.‌ای کسانی که در این دنیا می‌گویید؛ گمشده داریم، در گروه چه کسی هستید؟؛ ما در آن گروهی هستیم که ردیف اولش، امام حسین(ع) بود که حتی نگفتند؛ من پسر فاطمه(س) هستم ـ البته در مواردی استشهاد می‌‌فرمودـ از این به بعد برای اتمام حجت گفتند؛ ولی مطلب این بود که: «من بر مبنای حق هستم و اگر کسی اعتراض دارد، اعتراض کند؛ اما هیچ‌کس اعتراض نکرد.»


خدایا! بشر این‌قدر لجاجت داشته باشد که اعتراض کند. چه اعتراضی بکند؟؛ امام حسین(ع) ایستاد و فرمود: «فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَ شُرَکاءَکُمْ ثُمَّ لا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا» بیندیشید و یک مقدار دسته‌جمعی فکر کنید، سپس هر حکمی درباره من می‌‌خواهید، انجام دهید. من هم این‌جا ایستاده‌ام، اما آخر بیندیشید.


بزرگ‌ترین نعمت خدا اندیشه است


اندیشه این عظمت را دارد. چرا این قدر عجله می‌‌کنید؟ خیلی دقت کنید. بزرگ‌ترین نعمتِ خدا اندیشه است.


خامیِ ما را ببینید که کار را انجام می‌دهیم، بعداً در فکر می‌‌افتیم که چرا این‌طور شد؟ پیش‌از چرا، بگو: «به این علت انجام نمی‌دهم؛ یا به این علت، به این کار خیر اقدام می‌کنم.» آیات شریفه نیز درباره تفکر و تعقل بسیار اصرار فرموده است.


آن‌هایی که می‌‌گویند: «ادیان، با تفکر و اندیشه خیلی ارتباط ندارند و فقط تعبد است»، ان شاءالله شوخی می‌کنند! آن‌ها می‌‌خواهند کمی بچه‌ها خوشحال باشند! آیات قرآن، سر تا پا تفکر و اندیشه است. این‌جا امام حسین(ع) به لشکر شام و کوفه می‌فرماید: بیندیشید، بعداً هم من در اختیار شما هستم. من نمی‌‌خواهم از دست شما فرار کنم، ولی فقط بیندیشید، که بعدها یک دفعه تمام دنیا، شما را زیر رگبار لعنت قرار ندهد.


مگر مهاتما گاندی نبود که گفت: «ما کاری نمی‌‌کنیم. فقط راهی را پیش گرفته‌ایم که امام سوم شیعیان پیش گرفت».(قیام جاودانه، محمدرضا حکیمی، ص87).


گاندی پانصد میلیون نفر را حرکت داد. اسم امام حسین(ع) را هم برده است و تا یک مقطع زمانی، روز عاشورا در کشور هند، تعطیل رسمی بود. البته ما وقتی که در سمینار بین‌المللی هزاره ابن‌سینا در دهلی‌نو شرکت کردیم، مصادف بود با ایام عاشورا که فقط به همین کلام گاندی، تعطیل عمومی بود.


نگذاریم حوادث ما را بسازد


آری، «فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ» کمی فکر کنید، کمی بیندیشید. برای انسان هر لحظه امکان اندیشه نیست. این‌طور نیست که اولاد آدم هر کاری که می‌‌کند، در هر لحظه بنشیند و اندیشه منطقی داشته باشد. اما در کارهای خود، مغز را آمادۀ فکر کنیم؛ یعنی این‌گونه نباشد که بگذاریم حوادث ما را بسازد. وقتی که خود را آماده کنیم، تا آن‌جا که قدرت داریم، با اندیشه و با فکر پیش برویم.


ای صاحب‌نظران علوم انسانی! شما می‌‌خواهید درباره چه چیز بحث کنید؟ بشر در این‌جا چه قیافه‌ای را می‌‌خواهد نشان دهد؟ و در آن‌جا چه قیافه‌ای می‌خواهد، نشان دهد که می‌گوید یا اباعبدالله، آیا می‌گویی ما تو را رها کنیم برویم؟.


امام حسین(ع) در شب عاشورا فرمود: «هوا تاریک شده است، بروید. هر کسی دست یکی از اهل‌بیت مرا و اهل‌بیت خود را بگیرد و برود.»


ما حق و حقیقت را می‌‌بینیم


من خواهش می‌کنم در این عبارات دقت کنید. یکی از این‌ها گفت: «یا اباعبدالله!، حتی اگر زندگانی ابدیت داشت و اصلاً مرگ نبود، ما پشت این چشم‌‌ها شکوهی دیده‌ایم که نمی‌‌توانیم تو را رها کنیم. کجا برویم؟ ما حق و حقیقت را می‌‌بینیم».


واقعاً آنان بر زمان و دنیا سوار شدند و به فراسوی زمان قدم گذاشتند. کسی که با حقیقت در ارتباط است، برای او هزار سال و میلیارد سال عمر مطرح نیست. حقیقت، مافوق روز و شب و لذت و ألم است، که یاران امام حسین(ع) با یک دیدار به این حال رسیده بودند. آیا نباید ما درباره این‌ها بحث کنیم؟ ما باید بگوییم، که بشر این استعدادها و سرمایه‌ها را دارد.


به هرحال، گریه‌ها و احساساتی که در این حادثه بسیار بزرگ به‌وجود می‌‌آید، در جریان است؛ حتی در قلم خارجی‌ها مشاهده می‌‌شود؛ مثل پطروشفسکی استاد دانشگاه لنینگراد که درباره امام حسین(ع) و ایران و تاریخ اسلام کتابی دارد(ترجمه آقای کریم کشاورز).


امثال این‌ها با این‌که شاید اصلاً با دین سروکار ندارند، وقتی به امام حسین(ع) می‌‌رسند، معلوم است که دستشان می‌‌لرزد. یعنی در مقابل عظمتِ عجیبی قرار می‌‌گیرند، با این‌که شاید اصلاً مذهب را قبول ندارند. اصلاً خیلی دور از این حرف‌ها هستند، ولی این را صریح می‌‌دانند که در درون امام حسین(ع) چه چیزی هست، در آن هنگام نیز قلم آنان می‌‌گرید. در حقیقت، آدمی احساس می‌‌کند که این قلم، اکنون در حال گریه است، اگرچه کار قلمی خودش را انجام می‌‌دهد.


منبع: منتخبی از سخنرانی علامه جعفری در شب هشتم محرم سال 1372 شمسی.


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب