گزیده احادیث درباره حضرت عبدالله بن حسن در منابع تشیع
به گزارش خبرنگار حوزه معارف اسلامی گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، در روز عاشورا از فرزندان امام حسن مجتبی (ع) به روایتی حضرت قاسم، ابوبکر و عبدالله به شهادت رسیدند. این شهدا در میدان جنگ حاضر شدند و با دشمن جنگیدند و به شهادت رسیدند.
در صفحه 67 جلد 45 کتاب بحارالانوار آمده است: «پس از حضرت قاسم، عبد الله بن حسن(ع) به میدان جنگ رفت و از دشمن چهارده نفر کشت و به دست نعانی بن ثبیت به شهادت رسید و در حدیثی آمده است که حرمله بن کامل او را به شهادت رساند.
در برخی روایات آمده است که وقتی حضرت امام حسین(ع) زخمی شد و دیگر توان جنگ نداشت عبدالله بن حسن(ع) از خیمه بیرون آمد و به میدان رسید. امام حسین(ع) صدا زد: خواهرم! مانع آمدن عبدالله باش و لکن عبدالله بن حسن(ع) خود را به امام حسین(ع) رسانید و در آن لحظه یکی از دشمنان شمشیر کشید که کار امام حسین(ع) را تمام کند، عبدالله دست خود را جلو آورد و شمشیر آن دشمن دست او را قطع کرد و حرمله هم تیری به آن بچه زد و در نتیجه عبدالله هم به شهادت رسید. بر اساس این روایت، عبدالله به سن تکلیف نرسیده بود.
در منتهی الآمال، ج اول، ص ۷۰۰ نیز آمده است که: «حضرت سیدالشهداء امام حسین(ع) دخترش حضرت سکینه را به عبدالله بن حسن(ع) تزویج کرد و پیش از این که عروسی صورت بگیرد، عبدالله در کربلا به شهادت رسید.»
در «الانوار النعمانیه» آمده است که امام حسین(ع) دخترش سکینه را به عبدالله بن حسن(ع) تزویج کرد و عبدالله در کربلا به شهادت رسید و عروسی صورت نگرفته بود.
با توجه به این روایتها میتوان گفت: «عبدالله بن حسن(ع) قبلا با حضرت سکینه(س) ازدواج کرده و در دوران نامزدی بوده در کربلا به شهادت رسید و عروسی صورت نگرفت. بر این اساس، سن عبدالله باید در حد معمول باشد و نمی توان گفت: بچه خردسال بود بلکه جوان و یا نوجوان بسیار رشید بوده است چون نمی توان گفت که بچه کوچک چهارده نفر مرد را کشت. و درباره حضرت قاسم(ع) هم نمی توان گفت که بچه کوچکی بود چون اگر بچه کوچکی باشد نمی توان سی و پنج نفر را بکشد.
در مقاتل و کتب تاریخی از دو نفر از فرزندان حضرت امام حسن مجتبی(علیه السّلام) با نام عبدالله بن حسن یاد شده است. یکی فرزند خردسالی از حضرت امام حسن مجتبی(علیه السّلام) که در آخرین لحظات زندگی حضرت امام حسین(علیه السّلام) از خیمه بیرون آمد و به سمت عموی خویش روانه شد و با تیر حرمله بن کاهل به شهادت رسید و دیگری شخصی که در میدان نبرد پس از جنگ و به درک واصل کردن دشمنان به شهادت رسید.
در ابتدا به نحوه شهادت طفل خردسالی در آخرین لحظات زندگی حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) در دامانشان به شهادت رسیده است؛ می پردازیم:
عبدالله بن حسن(رضوان الله علیه) در قریب به اتفاق همان کودکی معرفی می شود که در هنگامی که حضرت امام حسین (علیه السّلام) تنها می مانند و زخمهای زیادی بر پیکر مقدس آن حضرت وارد می شود از خیمه بیرون می آید و به یاری عموی خویش می شتابد. بعضی مقاتل از کودک دیگری نیز نام می برند که خیمه بیرون می آید و در همان نزدیکی سواری او را به شهادت می رساند اما در شرح چگونگی شهادت عبدالله بن حسن(ع) آمده است که خود را به عموی مجروح خود می رساند ابتدا با ضربت شمشیری دستش قطع میشود و سپس با اصابت تیری در آغوش حضرت سید الشهداء(ع) به شهادت میرسد.
ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبین مینویسد:
«عبد اللّه بن الحسن بن علي بن أبي طالب و أمه بنت السليل بن عبد اللّه أخي جرير بن عبد اللّه البجلي و قيل إن أمه أمّ ولد و كان أبو جعفر محمد بن علي- فيما رويناه عنه-يذكر أن حرملة بن كاهل الأسدی قتله.»
«عبدالله بن حسن بن علی بن ابی طالب مادرش دختر سلیل بن عبدالله برادر جریر بن عبد الله بجبلى بود. [جرير بن عبد الله بجلى كه از معاريف اصحاب رسول اللّه است عموى اين بانو بود.] مادرش ام ولد بود و ابو جعفر حضرت امام محمد بن على باقر(علیه السّلام) فرمودند: قاتل عبداللّه بن الحسين حرمله بن كاهل اسدى بود.
مدائنى روايت مى كند كه مردى از خانواده هانى بن ثبيت قائضى عبد الله بن الحسين را به قتل رسانيده است.»
ابومخنف در وقعه طف و ابن سعد در طبقات الکبری قاتل او را حرمله بن کاهل معرفی نموده اند:
«وَ قُتِلَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ، رَمَاهُ حَرْمَلَةُ بْنُ كَاهِلٍ بِسَهْمٍ فَقَتَلَهُ.»
در مقتل مقرم در شرح به شهادت رسیدن عبدالله بن حسن(رضوان الله علیه) چنین آمده است:
«ثم إنهم لبثوا هنيئة و عادوا إلى الحسين و أحاطوا به و هو جالس على الأرض لا يستطيع النهوض فنظر عبد اللّه بن الحسن السبط (عليه السّلام) و له إحدى عشرة سنة إلى عمه و قد أحدق به القوم فأقبل يشتد نحو عمه و أرادت زينب حبسه فأفلت منها و جاء إلى عمه و أهوى بحر بن كعب بالسيف ليضرب الحسين فصاح الغلام: يا ابن الخبيثة أتضرب عمي؟ فضربه و اتقاها الغلام بيده فأطنها إلى الجلد فإذا هي معلقة فصاح الغلام: يا عماه، و وقع في حجر الحسين فضمه إليه و قال: يا ابن أخي اصبر على ما نزل بك و احتسب في ذلك الخير فإن اللّه تعالى يلحقك بآبائك الصالحين و رفع يديه قائلا: اللهم إن متعتهم إلى حين ففرقهم تفريقا و اجعلهم طرائق قددا و لا ترض الولاة عنهم أبدا فإنهم دعونا لينصرونا ثم عدوا علينا يقاتلونا و رمى الغلام حرملة بن كاهل بسهم فذبحه و هو في حجر عمه.»
لشكريان مدّتى توقّف مى نند و سپس به سوى حضرت امام حسين (علیه السّلام) باز مىگردند، در حالى كه امام (عليه السّلام) بر زمين نشسته اند و نمى توانند برخيزند ايشان را احاطه مىكنند، عبد الله بن حسن كه يازده سال بيشتر نداشت نگاهى به عموى خود مى اندازد كه در محاصره لشكريان قرار گرفته است، با سرعت به سوى عمو حركت مى كند، حضرت زينب (سلام الله علیها) مى خواهد او را بازدارد ولی او فرار مى كند و نزد عمويش مىآيد، بحر بن كعب شمشير را بالا مىبرد كه بر حضرت امام حسن(علیه السّلام) فرود آورد، اين پسر فرياد مى زند: اى پسر خبيثه عموى مرا مى زنى؟ شمشير پائين مى آيد، عبداللّه دست خود را جلوى شمشير مى برد، دست به پوست آويزان مىشود، اين پسر فرياد مى زند: عمو جان، خود را در دامان حضرت امام حسين (عليه السّلام) مى اندازد، امام (عليه السّلام) او را به سينه مى چسباند و مى فرمايد: اى فرزند برادر، بر اين بلا صبور باش و بدان كه براى تو خير است، خداى تعالى تو را به پدران شايسته ات، ملحق خواهد كرد آنگاه دستهاى خود را بلند كرد و فرمود: خدايا اگر تا الآن به آنها مهلت دادى پس آنها را متفرّق كن و واليان را هرگز از آنان راضى مدار، اينان ما را دعوت كردند تا يارى كنند، آنگاه به جنگ با ما برخاستند. حرملة بن كاهل تيرى به اين پسر می زند و او را در دامان عمويش ذبح می نماید.
در لهوف نحوه به شهادت رسیدن عبدالله بن حسن (رضوان الله علیه) چنین شرح شده است:
«فَاسْتَدْعَى الْحُسَيْنُ(ع) بِخِرْقَةٍ فَشَدَّ بِهَا رَأْسَهُ وَ اسْتَدْعَى بِقَلَنْسُوَةٍ فَلَبِسَهَا وَ اعْتَمَّ فَلَبِثُوا هُنَيْئَةً ثُمَّ عَادُوا إِلَيْهِ وَ أَحَاطُوا بِهِ فَخَرَجَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ(ع) وَ هُوَ غُلَامٌ لَمْ يُرَاهِقْ مِنْ عِنْدِ النِّسَاءِ يَشْتَدُّ حَتَّى وَقَفَ إِلَى جَنْبِ الْحُسَيْنِ(ع) فَلَحِقَتْهُ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ(س) لِتَحْبِسَهُ فَأَبَى وَ امْتَنَعَ امْتِنَاعاً شَدِيداً فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّي فَأَهْوَى بَحْرُ بْنُ كَعْبٍ وَ قِيلَ حَرْمَلَةُ بْنُ كَاهِلٍ إِلَى الْحُسَيْنِ(ع) بِالسَّيْفِ فَقَالَ لَهُ الْغُلَامُ وَيْلَكَ يَا ابْنَ الْخَبِيثَةِ أَ تَقْتُلُ عَمِّي فَضَرَبَهُ بِالسَّيْفِ فَاتَّقَاهَا الْغُلَامُ بِيَدِهِ فَأَطَنَّهَا إِلَى الْجِلْدِ فَإِذَا هِيَ مُعَلَّقَةٌ فَنَادَى الْغُلَامُ يَا أُمَّاهْ فَأَخَذَهُ الْحُسَيْنُ(ع) وَ ضَمَّهُ إِلَيْهِ وَ قَالَ يَا ابْنَ أَخِي اصْبِرْ عَلَى مَا نَزَلَ بِكَ وَ احْتَسِبْ فِي ذَلِكَ الْخَيْرَ فَإِنَّ اللَّهَ يُلْحِقُكَ بِآبَائِكَ الصَّالِحِينَ.»(36)
راوى گويد: حضرت امام حسين(علیه السّلام) پارچه اى خواست و سر را با آن بست و قلنسوهاى كه بر سر نهاد و بر آن عمّامه بست.
مدّتى اندك دشمنان درنگ كردند و به سوى امام (علیه السّلام) بازگشتند و ایشان را احاطه نمودند. در اين وقت عبد اللَّه بن حسن (رضوان الله علیه) كه نوجوانى نوخاسته بود و هنوز موى بر صورتش ندميده بود از نزد زنان بيرون آمد و با شتاب خود را به كنار حضرت امام حسین(علیه السّلام) رسانيد، حضرت زينب دختر حضرت على (عليه السّلام) خود را به وى رسانيد تا او را باز دارد، عبد اللَّه به شدّت امتناع ورزيد و گفت: به خدا سوگند از عمويم جدا نگردم.
بحر بن كعب- يا حرملة بن كاهل- با شمشير قصد حضرت امام حسین(علیه السّلام) نمود، نوجوان گفت: واى بر تو اى خبيث زاده آيا عمويم را مىكشى؟
شمشيری را به قصد امام(علیه السّلام) فرود آورد، عبد اللَّه (رضوان الله علیه) دست بالا برد تا سپر جان عمو كند، شمشير دست عبد اللَّه (رضوان الله علیه) را تا پوست بريد و دست آويزان شد، نوجوان فرياد «وا عمّاه» كشيد. حضرت امام حسین(علیه السّلام) برادرزاده را گرفته و به آغوشش كشيده فرمود: «برادر زادهام، بر آنچه بر تو گذشت صابر باش و خيرش بدان، زيرا خدا تو را به آباى صالحت ملحق فرمايد».
حرملة بن كاهل تيرى به سوى عبد اللَّه (رضوان الله علیه) گشود و وى را در دامن عمويش به شهادت رسانيد.
در «زیارت ناحیه» از وى چنين ياد شده است:
«درود بر قاسم بن الحسن (عليهالسلام) كه شمشير بر فرقش وارد شد و زرهاش را به غارت بردند. هنگامى كه عمويش حسين را صدا زد، حسين مانند باز شكارى خود را به قاسم رسانيد، مشاهده كرد قاسم در حال جان دادن پاها را بر زمين مىسايد. فرمود: از رحمت خدا دور باد آن مردمى كه تو را كشتند و در قيامت جد و پدرت دادخواه آنان باد! سپس فرمود: بر عمويت دشوار است كه او را بخوانى و نتواند تو را پاسخ دهد و يا پاسخ دهد و تو در خون خود غلتان باشى و سود نداشته باشد! به خدا قسم امروز روزى است كه دشمنان -عمويت- بسيار و يارانش اندكند، خدا ما را با شما محشور كند در روزى كه شما را با هم محشور مىگرداند و مرا در جايگاه شما قرار دهد. خدا عمر بن سعد بن -عروة بن- نفيل ازدى، قاتلت، را لعنتكند و او را در آتش جهنم وارد نمايد، و عذابى دردناک برايش مهيا نمای».
انتهای پیام/4104/
انتهای پیام/