دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
16 آذر 1398 - 11:56

محیا دهقانی ///////

/////////
کد خبر : 448822

س


- زمانی که ماجرای فیلم نیم‌روز را داشتم کار می‌کردم و در حقیقت سکانس آخری که در ماجرای نیم‌روز کار می‌کردم، یکی از عوامل به من پیشنهاد دادند که آقایی به اسم داریوش یاری دارد یک کار سینمایی را کار می‌کند، خیلی فیلمنامه خوبی دارد و دنبال خانمی در سن حدود 30 و خرده‌ای می‌گردد. این فیلم مربوط به سال 95 است و من آن موقع 25 سالم بود. من از یک‌سو بازی در این کار را دوست داشتم چون کاراکتر نقش یک بود و از سوی دیگر به دلیل اختلاف سن زیاد کاراکتر با من از بازی در این نقش می‌ترسیدم. بعد من رفتم دفتر آقای یاری و او وقتی من را دید، خودش هم فکر می‌کنم 50-50 بود چون من از نظر چهره‌ای، چهره جوانی بودم. بعد من کلی کلنجار با آقای یاری رفتم که از پسِ این کار برمی‌آیم. از آن طرف هم می‌ترسیدم که این حرف‌ها را بزنم اما در دلم خوشحال بودم. بعد آقای یاری با من صحبت کردند و فیلم‌نامه را دادند خواندم و وقتی فیلم‌نامه را خواندم گفتم که من 100 درصد می‌خواهم این را کار کنم و از پس آن واقعاً برمی‌آیم. قبل از اینکه کار را استارت بزنیم، من یکی دو بار با آقای یاری و عوامل، سر لوکیشن‌ها رفتیم و آن اتفاقات را از نزدیک دیدیم، چون من نه قایق‌سواری بلد بودم، حتی یک مربی هم در استادیوم آزادی گرفته بودم و قرار بود که بروم و آموزش ببینم.


س


- بله من شنا را بلد بودم. قرار بود مربی بگیرند، هماهنگی‌هایش هم انجام شد، وقتی رفتیم لوکیشن را دیدیم، یکی از محلی‌های آنجا به نام آقا محمود (اسمش درست یادم نیست) در عرض یک ساعت و نیم به من یاد داد و برنامه مربی و استادیوم آزادی را کنسل کردیم. در مجموع یک کار خیلی سخت چه از نظر لوکیشنی و چه از نظر موقعیتی و بماند که این کار کاملاً مستقل بود و فشارهای مستقل بودن هم به هر حال روی عوامل می‌آید. در مجموع به نظر من کاری بود که به سختی به اینجا رسید. یعنی خیلی ساده مثل خیلی از فیلم‌های دیگر که با شرایط ریلکس و یا اتفاق‌های خوب برای‌شان در نظر بگیرید نبود.


س


- اصلاً اولین بار بود که در ساحل شمال برف نشسته بود، یعنی این‌قدر سرمای عجیبی بود.


س


- و این را بگویم که بازیگری در شرایطی که اوکی و ریلکس باشد برای بازیگر خیلی راحت است و راحت می‌توانی بازی‌ات را انجام دهی و هیچ مشکلی نداری ولی اینجا فکت از شدت سرما قفل می‌شد و واقعاً نمی‌توانستی حرف بزنی و حتی ادا کردن آن کلمات هم یک داستان عجیبی بود.


س


- وقتی من رعنا را خواندم، زنی را دیدیم که در ریشه سنت بزرگ شده ولی از همان زمانی که از ریشه‌اش فرار کرده، در 16 سالگی به هر دلیلی فرار کرده و شده یک زن غرب‌زده، ما رعنا را یک مادر غربی می‌بینیم. چرا؟ به خاطر اینکه این آدم آمده و خودش را آپدیت و به‌روز کرده است و در مجموع کلاً از خانواده و جمع خانوادگی خودش را به خاطر درونیات و خواسته‌های خودش دور کرده است و وقتی که دور شده، این بچه که ریشه خودش بوده دوباره پناه آورده به پدرش و جا و ریشه‌ای که رعنا از آن فرار کرده ولی دوباره بچه آمده سر جای همان ریشه دوباره ایستاده که رعنا دوباره به ریشه‌اش بازگردد و وقتی برمی‌گردد، این بچه‌ای که ما داریم می‌بینیم باعث وصل این خانواده شده و در نهایت رعنا از آن افکار روشنفکری که، حالا من اسمش را نمی‌گذارم روشنفکر، حالا اسمش را هر چیزی می‌گذاریم ولی نزدیک به افکار روشنفکرانه و غرب‌زده است. یک مادر ایرانی هیچ وقت نمی‌تواند این سفره خانوادگی‌اش را جمع کند و بگوید کاری که دلم می‌خواهد انجام دهم و به استعدادی که دارم رجوع کنم، رعنا دقیقاً چنین کاراکتری داشت و در نهایت آمد به ریشه‌اش و برگشت به خانواده‌اش و دوباره انتخاب کرد.


س


- بله مهم بود به دلیل اینکه به هر حال در هر تاریخی که می‌رویم جلو، زنان یک مقدار احجاف در حق‌شان هم شده ولی دلیل ندارد امروز ما هر چیز تلخی را به همان تلخی نشان دهیم. به نظر من کار آرتیست همین است یعنی کارش این نیست که به صورت روزنامه‌نگار بیاید و همان را مکتوب کند. کسی که آرتیست است به نظر من حت یمی تواند یک نگاهی بیندازد که آدمه از آن خشونت بدش نیاید، تحلیلی نگاهش کند. ببیند چه اتفاقی افتاده که این زن، این اتفاق برایش افتاده. این همه هجوم نگاه ناشایست رویش افتاده و این کار به نظرم توانست این اتفاق را رقم بزند.


س


- اولاً که یک جمله بگویم. همیشه اعتقاد دارم، همیشه درسی هم که خواندیم خب تئاتر بود، به هر حال آرتیست است که خوراک را به دست مخاطبش می‌دهد. مخاطب نباید این کار را کند. الان برعکس شده. مثل یک نویسنده‌ای که بگوید شما بگویید، من می‌نویسم؛ در صورتی که نویسنده از افکار و ایدئولوژی خودش می‌نویسد و آن را به مخاطبش ارائه می‌دهد. یک کسی که فیلم‌ساز است به نظر من باید این را بفهمد که مخاطب به چه نیاز دارد و لازمه فرهنگش است. یعنی فرهنگ‌سازی. ما متأسفانه این دفتر را گذاشته‌ایم کنار و الان فیلم‌هایی دارند کار می‌کنند که کاملاً کمدی است. کاملاً یک مجموعه‌ای است که وقتی می نشینی آن را می‌بینی، منِ نوعی می‌گویم که خب دیگر چیزی نه به من اضافه شد، فقط یک کلمات جالبی به من اضافه شد و همین، من آمدم بیرون! چیز خاصی نداشت. ولی اگر بخواهم به اطرافیانم توصیه کنم، می گویم یک فیلم خیلی متفاوت، در نگاه زنان، در نگاه قشر جامعه خودمان، می‌توانید بروید ببینید و فکر می‌کنم دو ساعت‌تان و پولی که می‌دهید واقعاً به بطالت نگذرد.


س


- همه عالی بودند.


س


- در آن سری پایتخت نبودند. در شیار 143 هر دو در فیلم بودیم ولی سکانس مشترک نداشتیم.


س


- نمی‌دانم به جشنواره فجر بروم یا نه. سال گذشته با آقای جمیل رستمی یک فیلم سینمایی بیتال کار کردیم، دیشب اتفاقاً خبرش را خواندم و دیدم که مثل اینکه دارند برای جشنواره فجر آماده می‌شوند. یکی هم کار چند می‌گیری گریه کنی است که تازه تمام شده، کار آقای علی توکل‌نیا و آن را نمی‌دانم به جشنواره بدهند یا نه چون فیلم کاملاً کمدی اجتماعی است، موقعیت است و اینکه یک کار دیگر که کار آقای ماکان عاشوری است، آن هم برای جشنواره قرار بوده انجام شود اما نمی‌دانم که برود یا نه.


س


- تمام شده. آخرین روزهایش هم در قشم بود یک هفته پیش که تمام شد.


س


- ریش قرمز.


س


- در تلویزیون ندارم.


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب