متن نقد ادبی باید روی پای خودش بایستد/ به نام نقد در مطبوعات رپورتاژ آگهی منتشر میشود/ حمایت دسته زنبوری از برخی کتابها در فضای مجازی
به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات و کتاب گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، نقد ادبی به معنای مطالعه، بحث، ارزیابی و تفسیر محصولات ادبی با رویکردها و نظرگاههای مختلف از دیرباز مورد توجه منتقدان، مؤلفان، نویسندگان و علاقهمندان بوده است؛ اما حد و حدود نقد ادبی هنوز مورد اختلاف بسیاری از اهالی ادبیات است.
با انتشار هر اثر ادبی در حوزه شعر و داستان اظهارنظر درباره آن از طرف علاقهمندان به ادبیات تا منتقدان، نویسندگان و خبرنگاران و ژورنالیستها آغاز میشود و هر کس به روشی که برایش امکان دارد نظر خود را درباره کتابی که خوانده منتشر میکند و این مسئله در برخی موارد با کنشها و واکنشهایی از طرف صاحبان اثر و یا دوستان و علاقهمندان به آثار و نویسندگان مواجه میشود.
در ادامه بخش اول گفتگوی خبرنگار خبرگزاری آنا با آراز بارسقیان نویسنده و منتقد ادبی را درباره نقد ادبی و حد و حدود آن میخوانید.
آنا: پس از منتشر شدن یک نقد ادبی با واکنشهای متفاوتی مواجه میشویم که مثلاً شما در جایگاهی نیستید که نقد کنید یا شما تخصص این کار را ندارید. سؤال این است که چه کسی حق نقد ادبی دارد؟
بارسقیان: من یک سؤال دارم. تا حالا شده در مقابل نوشتههای ما، هم شخص خودم، هم از طرف سایت حداقل کلانشهر و نقدهایی که آنجا به نام خودم یا بقیه منتشر میشود کسی بیاید از این مدل حرفها بزند؟ دوستان در نهایت خیلی لطف کنند نه لایک میکنند نه خسته نباشید میگویند. دمشان هم گرم.
آنا: همین نقدی که میفرمایید هیچ حرفی درباره آن نیست چه ویژگیهایی باید داشته باشد؟
بارسقیان: حرف زدن چند شکل دارد. یکی جواب نقد میدهد، یکی پشت سر نویسنده نقد حرف میزند. من دنبال استدلال قوی هستم. اینکه تو نمیفهمی و او نمیفهمد خزعبلات است، چرا که استدلال هر متنی بر پایه خودِ نوشته است؛ یعنی اگر اسم نویسنده نقدها را برداریم چه میشود؟ اگر متون اسم نداشته باشند چه میشود؟ باید متن روی پای خودش بایستد. همانقدر که مدعی هستیم رمان باید روی پای خودش بایستد، مدعی هم باید باشیم که نقدی هم که مینویسم باید روی پای خودش بایستد. پس اگر قرار است نقد روی پای خودش بایستد، نمیتوانی خیلی انتظار داشته باشی یا خیلی انتظارات پیچیدهای داشته باشی. متن باید بایستد و متنی که نایستد، قابل نقد است. متنی که قابل نقد باشد، دو قابلیت دارد، یا ایجاد گفتمان کرده یا اینکه آنقدر آبکی و بیارزش است که کسی به آن توجهای نمیکند. معمولاً پیش نمیآید نقدی منتشر شود که از نظر استدلال آنقدر ضعیف باشد که بشود از ریشه با آن مقابله کرد. معمولاً چیزی منتشر میشود که قابلیت ایجاد گفتگو و پیشرفت و تکوین را داشته باشد.
آنا: مواجهه افراد مختلف با این نقدها ادبی چیست؟
بارسقیان: پاسخشان میدانید چیست؟ پاسخشان این است که پشت سر آدم بد و بیراه بگویند. کسی نمیتواند بیاید بگوید آقا تو نمیفهمی! میرود پشت سر بد و بیراه میگوید. خب بگوید. این کار آدمهای ترسو است. با آدمهای ترسو که اصلاً دیالوگ و حرفی نمیشود زد. ما در تئاتر این معضل را داشتیم و هنوز هم داریم. در ادبیات خیلی بدترش را داریم. گروهی شبهنویسنده و شبهمنتقد در جامعه ادبیات داریم که به زندگی خودشان ادامه میدهند و همینها هستند که معمولاً بیشتر مانع را برای صداهای دیگر میتراشند. بهشان میگویند «نویز» یا همان سروصدای بیخود. نویزی که اجازه شنیده شدن «ساند» را نمیدهد. شاید بشود بهش گفت پارازیت. البته هیچ اشکالی هم ندارد، هر جامعهای خواه ناخواه به خاطر خصوصیت طبیعت، چنین چیزهای را هم پرورش میدهد. ولی اگر به این وضع با استفاده از امکانات بیپایان «نقد»، هر نوع نگاه انتقادیای، رسیدگی نشود، جامعه در خواب میرود و بیدار کردنش کار بسیار دشواری میشود.
آنا: در این فضایی که کمی تشریح کردید چه کسی و از چه جایگاهی میتواند نقد کند؟
بارسقیان: ببیند «هیچکس حق نقد ندارد؛ همه حق نقد دارند» این دو جمله متناقض را باید کنار همدیگر بگذاری که یک جمله واحد تشکیل شود. یک جمله واحدِ متناقض. این اصل و کلید کل داستان است. تعیینکننده اینکه چه کسی منتقد است، قیافه، دک و پوز، سبیل، ریش پرفسوری، عکس روتوش شده، کله تاس، کله پرمو، قیافه خوشگل، زشت و هر چیزی که مربوط به ظواهر آدم است، نیست. آن چیزی که توانایی نقد تو را نشان میدهد، آن متنی است که مینویسی. حالا سؤال بعدی این است که چه کسی این را قضاوت میکند؟ مخاطب عامِ ناآگاه که این را سخت متوجه میشود. کانالهای اینستاگرامی، کانالهای تلگرامی پر است از نوشتههای تمجیدیِ بدون کارشناسی که اتفاقاً شاید آدمی که هنوز به سطح مشخصی از آگاهی نرسیده را راضی نگه دارد.
نویسنده باید بداند که یک نفر هست که نوشته تو را جدی میخواند، اینجور نیست که ادبیاتی که تولید میکنی بدون ادبیات پاسخ بدهند
مثلاً کانالی به تازگی دیدم که کارش را تخصصاً نقد ادبی میداند ولی مثلاً چون متن تلگرامی نمیتواند بیشتر از 700 کلمه باشد، نقد طرف هم 700 کلمه است؛ احتمالاً شاید در آینده بخواهند تعداد کلماتشان را بیشتر کنند و از راههای دیگری برای انتقالش استفاده کنند؛ اما همین محدودیت کار را تا حد ریویو سطحی پایین میکشد. ستون روزنامه چون نمیتواند بیشتر از یک هزار کلمه باشد یا صفحه روزنامه چون نمیتواند بیشتر از 2 هزار و 500 کلمه باشد، نقد باید در همان حد باشد. وقتی برای نقد محدوده میگذاری، در مرحله اول نقدت را نابود میکنی و ناخودآگاه چون کسی که مینویسند خیال میکند همیشه باید نکات مثبت و منفی را عین نمکِ غذا به یک میزان معین پخش کند، تعادل نوشته برعکس آنچه به نظر میرسد بهم میریزد و در اکثر موارد هم به سمت خوبی گویی میرود یا به سمت بازیهای جناحی میرود. وقتی این طوری میشود ایجاد خوراک سالم فکری برای خواننده سخت میشود. ابزار کمی داری تا در اختیار خواننده بگذاری و به او بگویی با این ابزار به سراغ متن مورد نظر برود. در اکثر موارد هم یادداشتهایی که منتشر میشود به نام نقد، رپورتاژ آگهی است. این چیزی است که در مطبوعات زمانی باب بود، حالا نمیدانم وضعیت چیست، ولی به نظرم خیلی وضعیت فرقی نکرده است. حالا این رپورتاژ آگهی میتواند برای دوست و رفیقی باشد که دیشب در مهمانیاش بودهای یا میتواند برای آنی باشد که زیرمیزی را داده است.
آنا: این رپورتاژها در قالب نقد است؟
بارسقیان: اسمش دیگر نقد نیست! به عنوان یک کتاب و اثر مثبت! میگویند آقا این چه کار خوبی است. در سینما هم هست. یک عده منتقد هستند که انگار منتظر هستند هر چیزی را تئوریزه کنند و تعریف و تمجیدهایی عجیب را میبینیم. عموماً هم یا میخواهند کار را بالا بیاورند و برای مخاطب خاصی عرضه کنند یا میخواهند ارادت خودشان را به آن نشر یا تهیه کننده یا فلان کارگردان تئاتر یا سینما نشان دهند. درواقع نمیآیند رپرتاژ آگهی منفی بروند، مگر اینکه هدفی مشخص داشته باشند.
آنا: کمی بیشتر درباره فضای نقد ادبی کشور توضیح بفرمایید؟
بارسقیان: فضای نقد ادبی هم همین است که گفتم. چند وقت پیش کانالی در فضای مجازی راه انداختم و بعد آن را به کمک دانیال حقیقی تبدیل به سایت کردیم. مطالب متنوع است اما اصل کار هرگونه نقدی است به آثار هنریای که در بازار عرضه میشود. دیگرانی را هم که نقدی روی کتابیهایی دارند، اگر با آن نقد موافقت کردیم و به نظر خوب بود منتشر میکنیم؛ اما فضای نقد «رسمی» ـ بخوانید مجلهای و روزنامهای و حتی سایتهای رسمیتر ـ فضایی است که به شما میگویند یکمقدار آرامتر بگو، یکمقدار مهربانتر باش! اینها تجربه تئاتر است که دارم به شما انتقال میدهم. ما در تئاتر بعد از یک سری نوشتههایی که باعث دردسر شد، دیگر هر چه مینوشتیم را نمیگذاشتند «رسمی» منتشر شود. بعد از مدتی طی اقدامی کاملاً انفرادی نوشتهها را به صورت پیدیاف گذاشتم توی گروههای تلگرامی تئاتری تا همه بخوانند. با فرمت پیدیاف که میگذاشتم فکر میکنم حداقل پانصد نفر ـ یا بیشتر آن را میخواندند یعنی انگار که برایشان مهم است که یک نفر دارد جدی حرف میزند، نقد میکند، یک جاهایی هم چرت و پرت میگوید، یکجاهایی هم یک حرفهایی میزند که ما نمیفهمیم چه میگوید و یک جاهایی هم همدل هستیم مثلاً با طرف... و این تأثیرش از آن چیزهای رسمی بیشتر بود. این یعنی یک تحرکی ایجاد میشود.
در تئاتر سالنهای پری هستند که تماشاگر در آنها تا انتها مینشیند و کف میزند ولی وقتی از در تئاتر میآید بیرون میگوید نمایش آشغالی بود. واقعیت جامعه ما این است!
آنا: نقد چه کمکی به ادبیات میتواند بکند؟
بارسقیان: در کوتاه مدت هیچی! ولی شاید در درازمدت بتواند اول نخوت فضا را یکمقدار برهم بزند. نخوت به نظر من مهمترین چیز است. اینکه نویسندههای دیگر بدانند یک عده آدمهای هستند که آن نوشتهشان را بخوانند. نویسندهای که دارد مینویسد بداند که یک نفر هست که نوشته تو را جدی میخواند، اینجور نیست که ادبیاتی که تولید میکنی بدون ادبیات پاسخ بدهند. یک نفر هست میخواندت و خیلی جدی با شما برخورد میکند، در مقابل یک هزار نفری که میخوانندت و ممکن است آن طوری که تو ته دلت دوست داری با تو برخورد نکنند. مثلاً به تو میگویند کارت خوب بود، ممنون است ـ همین. این دو برخورد در مقابل همدیگر قرار میگیرند.
آنا: پس امکان دارد برآیند و نتیجه نقد در درازمدت به دست آید.
بارسقیان: امکان که نه، به احتمال 99 درصد به یک نتیجهای میرسد؛ یعنی یک سنتزی را ایجاد میکند. این سنتز که ایجاد شود من نمیدانم چیست ولی یک سنتزی را ایجاد میکند. بخشی از آن سنتز برمیگردد به تاریخنویسی ادبیات. کسی که تاریخ ادبیات را مینویسد در درجه اول فارغ از فرصتش برای خواندن تمام متون ممکن، به سراغ همین نقدها میرود. این نقدها هر چقدر جدیتر، فنیتر و حرفهایتر، کارِ تاریخنویس هم با بسامدتر.
آنا: پس منتقد خیلی جزئی به اثر نگاه میکند و اصطلاحاً مو را از ماست بیرون میکشد؟
بارسقیان: اصلاً وظیفه منتقد همین است. منتقدی که نتواند این کار را انجام دهد در واقع کاری نکرده است، چون منتقد باید بتواند با قوه داوری و قضاوت عمیق به سراغ اثر برود. قضاوتی که گاهی از قضاوت مخاطب فراتر است. منتقد کارش قضاوت است، قضاوت سخت و سنگین و منتقدی که آسان بگیرد یا باج سیبیل بگیرد و بخواهد از کسی تعریف کند و این حرفها، آن منتقد دیگر بحثش براساس قوه داوری شکل نمیگیرد بلکه بحثش بیشتر معامله است. ما هم که با معاملهگر کاری نداریم، معاملهگر تکلیفش مشخص است.
در فضای مجازی کسانی هستند که بهصورت دسته زنبوری از یکسری از کتابها حمایت میکنند. این خودش یک خطر ثانویه برای کتاب و اهل کتاب است.
آنا: تعریف و تمجیدهای بیپایه خیلی زیاد است خصوصاً در فضای مجازی و اینستاگرام.
بارسقیان: اینستاگرام را شما اصلاً نباید جدی بگیرید. بزرگترین اشتباه شما اینجاست که فضای اینستاگرام را جدی میگیرید. شبکههای اجتماعی در نقشه بزرگ سرمایهداری در آینده نزدیک جایی میشوند برای داد و ستد. بازار دادوستد هم خیلی ربطی به قوه قضاوت و ذوق ندارد. بیشتر بر مبنای ارزش مبادله میرود.
آنا: برای مخاطب عادی این فضا جدی است و برخی از انتخاب کتابها متأثر از آنجا شکل میگیرد.
بارسقیان: در این فضا اثر خوب و بد مشخص نمیشود، به خاطر همین نباید آن را جدی گرفت. یک زمانی مُد بود که میگفتند مثلاً همین شبکههای اجتماعی نقش مؤثری در دموکراسی و آزادی و فلان دارند. بله. کارکرد ظاهری اولیه فیس بوک و مای اسپیس و امثال اینها همین بود ولی دیگر نه. مخاطب واقعی این را جدی نمیگیرد. شاید عدهای که صفحات «کتاب چی بخونیم» را لایک میکنند، تحت جو و تأثیر بروند فلان کتاب را بخرند و نویسندهاش را مثلاً خوشحال کنند اما مخاطب اینجا دیگر آن مخاطب عادی به معنای چهل سال پیش نیست. اینجا مصرف کننده است. میرود کتاب «دختر خودت باش» را میخرد، میرود کتابهای «جوجو مویز» را میخرد و کنار لیوان قهوهاش از آن عکاسی میکند. مهم برای مخاطب آن کادر و استوری است وگرنه نام کتاب هر روز براساس مُد روز میتواند عوض شود. بماند که بعضی از این کتابها محتوای بسیار حیرتانگیزی هم دارند که آدم ناآگاه را میتواند تا مرز آشفتگی عمیق زندگی پیش ببرد ولی... آنها در بحث نقد سخت به حساب بیایند. نه اینکه قرار است ندید گرفته شوند، نه اینکه اجزای این جامعه نیستند ولی گناهش گردن سیاستهای فرهنگی کلان اشتباهی است که ما داریم. سیاستهای فرهنگی کلانی که متأسفانه خیلی درست عمل نمیکند. سیاست کلان را هم چه کسی تعیین میکند؟ هر کسی که بالاست همان تعیین میکند.
آنا: خود ناشران یا بالاتر از ناشران؟
بارسقیان: خیلی بالاتر، اصلاً دیگر بحث ناشران و بحث چهار برگ کاغذ نیست. بحث یک چیزی است به نام فرهنگ! فرهنگ هم فقط درونش نشر نیست، فرهنگ درونش بسیاری معیارهای دیگر هست. بله، آن شرایط اقتصادی، فرهنگی و سیاسی است که تعیین میکند، به آن هم میگویند بحث کلان. من البته وارد بحث کلان نمیشوم. دلیلی ندارد آدم وارد بحث کلان شود. بحث ما در حد همین پایین و جزء است و راجع به کتابهایی است که دارد منتشر میشود، حرف میزنیم و میخوانیم و خیلی بهتر است که در مورد کتابها حرف بزنیم تا اینکه سکوت کنیم. بهتر است که همه حداقل بگویند این شخص این مطلب غلط را گفت، حداقل یک کسی بیاید بگوید آقا اصلاً چیزی که تو میگویی غلط است؛ اما در فضای مجازی، موقعیتها و کسانی هستند که بهصورت دسته زنبوری در جاهایی مثل گودریدرز و ... بهصورت دسته زنبوری از یکسری از کتابها حمایت میکنند. این خودش یک خطر ثانویه برای کتاب و اهل کتاب است.
منتقد باید بتواند با قوه داوری و قضاوت عمیق به سراغ اثر برود
آنا: بحث من دقیقاً همین مطلب است. این یک تبلیغات کاذب است نقد ادبی نمیتواند به این فضا تأثیر بگذارد؟
بارسقیان: این کارها 100 درصد تبلیغ کاذب است و ربطی به نقد ندارد. هیچ ربطی به نقد ندارد. نقد نمیتواند به مخاطب در آن فضا کمک کند. نقد به آن فضای گودریدرز نمیتواند کمک کند. نقد به فضایی که پر از دسته زنبور است که به صورت زنبوری در یک آن حمله میکنند و نیش میزنند نمیتواند کمک کند. نگاهی به مسائل روز و ترندها در توییتر بیاندازید متوجه میشود چه میگویم. همانطوری که نقد به فضای سایت تیوال نمیتواند کمک کند. من میتوانم نقدم را آنجا منتشر کنم. در گودریدرز منتشر کنم و منتظر حمله دسته زنبوری باشم ولی در نهایت چند نفر هستند که در آن فضا به دنبال حرف جدی باشند؟ آیا تا به حال به سایت تیوال رفتهاید؟ مثلاً بابت هر یک نمایشی که میگذارند میآیند آن زیر کامنت میگذارند پس نمیتواند کمک کند؛ اما این چون برمیگردد به همان حرفم که گفتم همه میتوانند نقد کنند و هیچ کس نمیتوانند نقد کند، وضعیت را به صورت عینی دچار تناقض میکند.
آنا: اینکه یک شبکه ناخواستهای در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی به وجود آمده و در یک راستایی فعالیت میکند مشخص است.
بارسقیان: این طور شبکهها در ظاهر و ابتدا ناخواسته هستند. میدانید از کجا میشود پیگیری کرد؟ آدمهایی که رفتند ستارههایی که به کتابها دادهاند و حرفهایی که راجع به کتابها زدهاند. یک بررسی سطحی هم بکنید، حرف من را متوجه میشوید که این آدمها کجا ایستادهاند و چه گَندی دارند میزنند و اصلاً این جریان چیست و از کجا دارد هدایت میشود. چرا یک ناشر میآید بالا، یک ناشر بالا نمیآید؟ چرا یک کتاب مرتب نخوانده منفی میگیرد؟ این یعنی پاکسازی فضای مجازی و البته «مثبت» سازی آن. این یکی از کارهای مهمی است که در دستور کار کسانی قرار دارد که می خواهند کالای خودشان را مونوپل بازار کتاب بکنند.
آنا: الآن سؤال من این است که یک انتشارات معمولی یک کتاب خوب منتشر میکند نقد ادبی نمیتواند کمک کند کتاب دیده شود؟ آیا نقد نمیتواند یک کتاب را معرفی کند؟
بارسقیان: اولاً اگر نقدی قوی باشد که کار خودش را میکند. البته نه برای آن دسته از مخاطبان که گفتم، چون شاید آن کتاب کلاً یک چاپ هم نرود این تأثیر روی نویسنده است. در قدم بعدی ابتدا باید کتاب خوب را به آدم نشان بدهی. اول باید دید که آن کتاب خوب چیست؟ مشکل ما این است که ابتدا باید بنشینیم و راجع به «کتاب خوب» با همدیگر صحبت کنیم ببینیم اصلاً در این شرایط کتاب خوب چیست؟ هر چه که بود، راجع به همان آدم میتواند حرف بزند که کتابی با این قابلیتها و شرایط خوب است. ولی مشکل خوب بودن کتاب این است که نظرات با هم متفاوت است. خوب از نظر من یک چیز است، از نظر دوستان یک چیز دیگر است.
حرف زدن، حتی حرف غلط در مورد کتابها بهتر از سکوت کردن است
آنا: بالاخره برای داستان یک سری اصول تعریف شده وجود دارد.
بارسقیان: بله یکسری اصول هست. اصولی که برساخته بودنشان گاهی از طرف اجتماع میتواند به شدت تأثیری منفی و عکس داشته باشد.
آنا: شاید موضوع کتاب را نپسندید اما مثلاً پیرنگ، شخصیتپردازی و ... را میشود بررسی کرد. چه چیزی نمیگذارد کتاب خوب بالا بیاید؟
بارسقیان: یک چیزی به شما بگویم و راحتتان کنم. این را بنویس، این را حتماً بنویس! در تئاتر سالنهای پری هستند که تماشاگر در آنها تا انتها مینشیند و کف میزند ولی وقتی از در تئاتر میآید بیرون میگوید نمایش آشغالی بود. واقعیت جامعه ما این است! به همین سادگی. خیلی ساده است. واقعیت این است. تظاهر است. شاید چون مخاطب کالایی را که خریده بعد از مصرفش قبول میکند بد بوده و حالا که بد است، چون جای دیگری ندارد، چون محیط دیگری ندارد، باید منتظر بشیند تا ببیند فلان تئاتر و فلان ناشر که کار قبلیاش بعد از تشویق «آشغال» بوده، باز چه چیزی به او تحویل میدهد.
انتهای پیام/4072/4028/
انتهای پیام/