دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
03 شهريور 1398 - 14:22
از سوی انتشارات شهید کاظمی؛

«یک روز بعد از حیرانی» در راه است

«یک روز بعد از حیرانی» روایت داستانی زندگی شهید مدافع حرم دهه هفتادی محمدرضا دهقان، توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر می‌شود.
کد خبر : 408755
787.jpg

به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات و کتاب گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، فاطمه سلیمانی خالق اثر «به سپیدی یک رویا»، نویسنده جوانی که در سال‌های اخیر توانسته با ذوق و قریحه خود فصلی تازه در فضای ادبیات داستانی دینی در ایران بازگشایی کند و آثاری را با زاویه دیدی خلق کند که تا پیش از این نویسندگان این حوزه کمتر به آن دست پیدا کرده بودند. این بار قلم این نویسنده برای شهید مدافع حرم دهه هفتادی محمدرضا دهقان می‌نویسد.


شهید مدافع حرم «محمدرضا دهقان امیری» متولد ۲۶ فروردین ۱۳۷۴ در استان تهران دیده به جهان گشود. در تاریخ 21 آبان ماه سال 1394 با عنوان بسیجی تکاور راهی سوریه شد و همزمان با آخرین روزهای ماه محرم‌الحرام در نبرد با تروریست‌های تکفیری در حومه حلب طی عملیات محرم خلعت شهادت پوشید و در تاریخ 25 آبان در امامزاده علی اکبر چیذر به خاک سپرده شد.


محمدرضا دانش آموخته دبیرستان علوم و معارف اسلامی امام صادق(ع) و دانشجوی سال سوم فقه و حقوق اسلامی در مدرسه عالی شهید مطهری بود.


در قسمتی از کتاب می‌خوانیم: «به جز پرچم چیزهای دیگری هم بود که باید همراهت می‌کردند. انگشتری که به مهدیه سفارش داده بودی و شال عزایت. همان شالی که هیچ‌وقت اجازه نمی‌دادی شسته شود.


به مادرت می‌گفتی: «نشور. مگه کسی شال عزا رو می‌شوره؟ آیت‌الله مرعشی نجفی نزدیک چهل سال شال عزاش رو نشست» شالت هدیه مهدیه بود. هفت، هشت سال، تمام ایام محرم و فاطمیه و عزاداری‌ها همراهت بود. یک شال مشکی نخی بلند. آنقدر بلند که تا روی زانوهایت می‌رسید. و همیشه یک دور، دور گردنت می‌پیچیدی. چقدر دوست‌اش داشتی. هر وقت همراه پدرت هیئت می‌رفتی شال را دور کمرت می‌بستی. با همان شال دیگ نذری را بلند کرده بودی و شالت چرب شده بود. باز هم اجازه ندادی شسته شود. قبل از رفتنت شال را جاگذاشته بودی و همراه خودت نبرده بودی. قبل از محرم با مادرت تماس گرفتی و گفتی: «مامان شال عزام رو احتیاج دارم. هرجا هیئت رفتی، شالم رو ببر و اشکات رو با اون پاک کن» مگر می‌شد تو برای کاری به مادرت سفارش کنی و نه بگوید؟ اما سربه‌سرت می‌گذاشت و می‌گفت: «مردونه است. اصلاً بو می‌ده. نمی‌برم» تو التماس می‌کردی که « حتماً چیذر برو» چون می‌دانستی به خاطر دوری مسیر، فقط سالی یکبار به چیذر می‌رود. گفتی: هرروز برو چیذر و شال عزای منم ببر».


کتاب زندگی نامه داستانی شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان امیری به قلم فاطمه سلیمانی، توسط انتشارات شهید کاظمی روانه بازار می‌شود.


انتهای پیام/4072/4028/


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب