چرا در زندگی خود احساس شادی نمیکنیم؟
به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا، افسردگی یکی از مشکلاتی است که ممکن است برای هر کسی پیش بیاید. این بیماری علائم مختلفی دارد که یکی از آنها حال بد روحی است. اما گاهی هم هست که فقط احساس غم و ناراحتی میکنیم و البته نمیدانیم که چه چیزی باعث شده شاد و سرحال نباشیم. این مسئله میتواند دلایل مختلفی داشته باشد، از مسائل روانی گرفته تا مشکلات جسمی. در ادامه با این دلایل بیشتر آشنا خواهیم شد و میخواهیم ببینیم چطور میتوانیم شادی از دست رفته زندگی خود را بازگردانیم.
۱- زندگی در گذشته یا آینده
فکر کردن بیش از اندازه به اتفاقات گذشته و همین طور اتفاقاتی که هنوز رخ ندادهاند میتواند مانع از عمیق شدن خواب شبانه شما شود، در نتیجه، صبحها سرحال و پر انرژی از خواب بیدار نخواهید شد.
اگر همیشه در فکر آینده و گذشته باشید، نمیتوانید زمان زیادی را در حال بگذرانید. بعضی افراد در واقع بهطور کامل در گذشته زندگی میکنند؛ به تمام اشتباهات خود فکر میکنند و همه مشکلات و اتفاقات بدی که رخ دادند. بعضی افراد هم هستند که همیشه در فکر آینده هستند؛ چیزهایی که ممکن است خوب پیش نروند، چیزهایی که ممکن است اتفاق بیفتند و اتفاقاتی که ممکن است آنها را از چیزها و آدمهای مورد علاقه زندگیشان محروم کند.
بین احساس شادی و زندگی در حال، ارتباط قوی ای وجود دارد. مغز ما قادر نیست میان احساسی که در حال حاضر داریم و احساسی که در ذهن مان مجدداً آن را زندگی میکنیم تفاوت قائل شود.
اگر به موقعیتی فکر کنید که به گذشته مربوط میشود، میتوانید همه احساساتی که در آن موقعیت داشتید را دوباره تجربه کنید.
به این کار نشخوار ذهنی گفته میشود، مثل یک گاو که علف را میخورد و میبلعد و دوباره آن را بالا میآورد، جویدن را از سر میگیرد و دوباره آن را میبلعد. این دقیقاً همان کاری است که ما انجام میدهیم. افکار خود را بالا میآوریم و دوباره شروع به جویدنشان میکنیم.
اما ما همین کاری که با افکار منفی میکنیم را میتوانیم با افکار مثبت هم انجام دهیم. شما میتوانید به اتفاق واقعاً زیبا و خوشایندی که برایتان رخ داده فکر کنید، مثل شخص بسیار خوبی که با او آشنا شدید یا روز کاری موفقی که داشتید. در حقیقت، شما میتوانید در یک گذشته خوب زندگی کنید.
۲- خودتان را قربانی میدانید
بعضی آدمها دائماً به چشم قربانی به خودشان نگاه میکنند و نمیتوانند لحظه ای دست از این فکر بکشند. آنها همیشه از خودشان میپرسند: «چرا من؟» در حالی که حقیقت این است که اتفاقی که برای شما رخ داده برای هر کسی میتوانست رخ دهد، پس چرا شما نه؟
نکته اینجا است که در نگاه شما به مشکلاتتان، تعمیمپذیری جایی ندارد. برای مثال، اگر میگویید که بدون استثناء همه آدمها با شما رفتار بدی دارند، به این فکر کنید که آیا واقعاً و دقیقاً همینطور است. به احتمال زیاد، میتوانید دست کم یک نفر را پیدا کنید که با شما رفتار خوب و درستی دارد.
اگر به خودتان به چشم قربانی نگاه کنید، در حقیقت، دو بار خودتان را قربانی میکنید چون با این کار، یک بار دیگر هم خودتان را تحقیر میکنید.
۳- نمیتوانید تنها بمانید
بیشتر آدمها در اولین رابطه عاطفیشان به نتیجهای نمیرسند و طبیعی است که بعد از آن، روابط دیگری را هم تجربه کنند. اما اگر تمام دوران بزرگسالیتان را در روابط عاطفی سپری کردهاید و هرگز پیش نیامده که مدتی خارج از رابطه و بدون شریک عاطفی باشید، این مسئله میتواند نشانه خوبی نباشد.
بعضی افراد به سرعت از رابطه ای به رابطه ای دیگر میروند چون از نظر آنها، بودن در کنار یک آدم اشتباه بهتر از تنها بودن است.
با این حال، اگر یاد بگیرید که از تنهایی خودتان خوشحال و راضی باشید، این کار نه تنها در دراز مدت شما را به آدم شادتری تبدیل میکند، بلکه برای روابط عاطفی آینده شما هم مفید است.
اگر اول خودتان را بشناسید، میتوانید دیگران را هم بهتر درک کنید. چون نیازها و انتظاراتتان را خواهید شناخت و علت رفتارهای دیگران با خودتان را متوجه خواهید شد.
۴- جسم و روحتان را از نیازهایشان محروم کردهاید
احساس ناراحتی میتواند ناشی از مشکلات بسیار ساده و پایه ای مثل کمبود خواب، تغذیه بد و مراقبت نکردن از روابط خود باشد. برای زندگیتان یک هدف تعیین کنید، به طبیعت بروید و به دیگران محبت کنید.
۵- تحت کنترل احساساتتان هستید
از ذهن خود طوری استفاده کنید که برایتان مفید باشد. شما باید بتوانید کنترل ذهنتان را در دست بگیرید تا احساساتتان شما را مغلوب نکنند و نحوه رفتار کردنتان را به شما دیکته نکنند. به خاطر داشته باشید که ذهن شما فقط یک ابزار است که به شما کمک میکند دنیا برایتان قابل درک شود. ذهن انسان سراسر شگفتی است. انسان با استفاده از مغز خود حیرت انگیزترین معماها را حل میکند و حتی بمب اتم میسازد. ما میتوانیم به سیارات دیگر برویم چون از مغز و ذهن برخورداریم. با این حال، افرادی هم هستند که از ذهن خود برای فکر کردن به چیزهای بی ارزش استفاده میکنند.
اگر فکر میکنید افکار منفیتان غیرقابل کنترل هستند، این بدان معنی است که شما ناخدای کشتی خود نیستید. زمانی میتوانید کشتیتان را هدایت کنید که به ذهن خود یاد دهید فقط زمانی باید واکنش نشان دهد که خودتان مایل به آن باشید.
این به معنای کنار گذاشتن احساسات و بی احساس بودن نیست، چون احساسات نقش مهمی در زندگی ما دارند. نکته اینجا است که شما برای مثال باید از خودتان بپرسید آیا واقعاً دوست دارید به جایی بروید یا کاری که انجام میدهید عاقلانه است و به این فکر کنید که شاید اینطور نباشد و بتوانید از زاویه دیگری به این مسئله نگاه کنید.
منبع: روزیاتو
انتهای پیام/4028/
انتهای پیام/