پرورش همزمان مقارنه درام و پوستاندازی در احساس
گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا ـ همواره پرداختن به اتفاقی تاریخی؛ بهویژه وقایعی که در تاریخ معاصر اتفاق افتادهاند، به لحاظ روایی و اسنادی، سختیهای خاصی دارد. سختیهایی که بیشتر متکی بر جانبداریهای هدفمند و نگاه دستوری کارگردان به رویداد بوده و مسیر تاریخی آن روایت را تغییر میدهد.
«شبی که ماه کامل شد» در الگوی نوشتاری خود، بهگونهای رفتار کرده که اصل واقعه تاریخی، دلایل و انگیزهها را کنار گذاشته و از آنها بهعنوان اهرمی در جهت شکلگیری و پرورش هسته اصلی داستان بهره برده است. زیرکی «نرگس آبیار» در نخستین قدم طراحی سازه سناریوی فیلم قابلتقدیر است.
نکته مهمی که فیلم بهخوبی رعایت کرده، پرورش و زمینهسازی یک احساس انسانی است
تمام اتکای فیلم معطوف به درام خانوادگی است. حتی آنجایی که به فردیت نزدیک میشود، میخواهد تأثیر تکرویها و اقدامات فردی بر درام را نشان دهد. به همین دلیل، تمام نشانهگذاریهای داستان، بیش از آنکه بر روی گروهک تروریستی، نیات آنها، عملکردشان، خیانت به وطن، سبکمغزی و دگماتیسم افراطی آنها معطوف باشد بر روی کلیدواژههایی چون خانواده، عشق، همسر، بچه، برادر، بارداری، جلای وطن و مفاهیمی ازایندست خلاصه میشود؛ بنابراین فیلم در تمرکز بر روی آنچه میخواسته بدان بپردازد، موفق عمل کرده و به چیزی خارج از این مفاهیم نمیرسد.
نشانهگیریهای زیرکانه کارگردان
در تازهترین ساخته «نرگس آبیار»، زیرکیهای بسیاری نهفته است. علاوه بر موردی که به آن اشاره کردیم، باید به سهمخواهی کاراکتر زن و مرد داستان به یک اندازه، از خط سیر اصلی اشاره کنیم. «شبی که ماه کامل شد» برخلاف دیگر ساختههای قبلی کارگردان، یک فیلم زنانه نیست؛ چگالی مرد و زن داستان، به یک اندازه، لازم و ملزوم یکدیگر نشان داده میشوند. هردوی آنها از یک صافی عبور کرده و فرآیند دگردیسی و پوستاندازی آنها از ابتدا تا انتهای اثر بهخوبی نشان داده میشود. حتی شکل مقارنه پیداکرده و تأثیر و تأثرات آنها، از فهم اشتراکی به یک افتراق معنادار میرسد که سبب میشود تا هر چه فیلم بیشتر به جلو پیش میرود، این تأثرات متقابل، حالت چالش پیداکرده و درام از عمق بیشتری برخوردار شود.
در این بالوپر دادن، داستانکها به کمک تعمیم هسته مرکزی میآیند: وقتی کودک چندماهه برای آنچه بار آوردن مردانه خوانده میشود از مادر جدا میشود و به دست برادران عبدالحمید میافتد، وقتی برادر فائزه (پدرام شریفی)، از جایی به بعد، از انفعال خارجشده و نبض داستانی را به خود متعلق میکند، وقتی مادر داستان (شبنم مقدمی) از کلیشه مادرانگی فیلم جداشده و در خلأ سکانسهایی که نیازمند تزریق احساس است، بهشدت موفق عمل میکند و چند مورد دیگر از خانواده عبدالحمید، اینها همه به بارور شدن روایت مرکزی کمک میکنند تا آن حادثه بزرگ سکانس فینال رقم بخورد.
دگردیسی پروسه احساس
در واقع آن هژمونی احساسی فیلم که بهمانند «شیار 143» در سکانس فینال اتفاق میافتد، حرکت خزنده خود را از یکسوم پایانی آغاز میکند. آنجایی که محبوس شدن فائزه (الناز شاکردوست) در خانه و بعداز آن، جدایی فرزند شیرخوارش از وی و سپس ورود به جریان مرگ برادرش و... حرکت خزنده احساس را برای رسیدن به آن تحریک احساسی بزرگ رقمزده و بهنوعی پیشدرآمد آن اتفاق میشوند تا پتانسیل لازم برای اعتراض فراهم شود.
نکته مهم دیگری که فیلم بهخوبی آن را رعایت کرده، پرورش و زمینهسازی یک احساس انسانی است. وقتی آبیار در «شیار 143» و در سکانس انتهایی آن، احساس مادرانه را به شکلی جدید به روایت رساند و آن را از کلیشههای رایج اشکانگیزی جدا کرد، نشان داد که تبحر خاصی در این زمینه دارد. وی حالا اینجا در «شبی که ماه کامل شد» نسخههایی دیگر از تکانههای احساسی را به تصویر میکشد. جالب آنکه فیلم همانگونهای که در درام، مقارنهای مفهومی زیبایی را به تصویر میکشد، در پروسه احساسی خود نیز این مقارنه و چالش زیبا را مطرح میکند.
تلاش فیلم برای دوری از کلیشهها، قابلتقدیر است
یک نیمه این مقارنه، احساس خویشاوندی و انسانی است که فطری مینماید و از سوی دیگر، یک وجه اکتسابی احساس به تصویر کشیده میشود که طی آن، برادر مقابل برادر میایستد؛ بهصورت پدرش سیلی زده و اجازه میدهد به سمت او شلیک کنند؛ تشویق میکند تا خویشاوندانش به مرگ نزدیک شوند و... فیلمنامه در پرورش این دو صورت احساس، بسیار خوب عمل کرده و توانسته کارکردهای احساس را در مقاطع گوناگون و به فراخور کاراکترهایی که از آنها رونمایی میکند به تصویر بکشد.
هرچند که یکپارچگی خوبی میان اجزای بصری درام در طول حدود 135 دقیقه دیده میشود، اما باید بپذیریم داستان در یکسوم پایانی خود که توجه درام بیشتر بر روی کاراکتر عبدالحمید (هوتن شکیبا) است، کمی از ریتم میافتد. شاید اگر بخواهیم اشکال دیگری بر این لحظات بگیریم باید به خوب درنیامدن و کافی نبودن جدال درونی عبدالحمید در پرورش آن تصمیم بزرگ در خود اشارهکنیم که نیازمند پرداخت بیشتر و هوشمندانهتر بود. قطعاً که فیلم باید برای اکران عمومی خود به یک تدوین مجدد برسد. نشان دادن جزئیات زیاد علیالخصوص در یکسوم ابتدایی اثر، نقش بسیاری در از ریتم افتادن داستان در سکانسهای پایانی دارد.
«شبی که ماه کامل شد» توانست رویکرد انسانی و سپس احساسی خود را بهدرستی در کلیت خود تعمیم بخشیده و آن را بهخوبی به مخاطبش منتقل نماید. تلاش فیلم برای دوری از کلیشهها، قابلتقدیر است. خیلی وقتها بهعمد دوربین را از ورود به قابهای احساسساز جدا میکند. مثلاً خیلی بر تنهایی فائزه تأکید ندارد، جدایی فرزند شیرخوار یا دوقلوهای هفتماههاش را برجسته نمیکند و بهاصطلاح یقه مخاطب را به خاطر درگیری با این قبیل احساسات ذاتی نمیگیرد. بهنوعی فیلم ترجیح میدهد به رسالت انسانی خود وفادار بماند و همانگونه که در ابتدا نیز به آن اشاره شد، تنها روایتگر همان چارچوب دراماتیکی باشد که پرورش داد و بهخوبی هم توانست از آن کادر خارج نشود.
انتهای پیام/4072/
انتهای پیام/