ایده جهانیشدن در حال نابودی است
گروه بینالملل خبرگزاری آنا، رئیسجمهور آمریکا خود را ناسیونالیستی معرفی کرد که در مقابل جهانیشدن ایستاده است. دونالد ترامپ با حمله به پدیده جهانیشدن گفت: «فردی که به دنبال جهانیشدن است، اصلاً برای منافع ملی اهمیتی قائل نیست. او جهانی آباد میخواهد و آمریکا و منافع آن را فدای این ایده میکند.»
این جمله تنها در آمریکا گفته نمیشود و در سراسر گیتی از قاره اروپا گرفته تا آمریکا و برزیل بسیاری از سیاستمداران با حمله به جهانیشدن خواستار بازگشت به ملیگرایی و ارجحیت منافع ملی شدهاند.
موضوع شکست جهانیشدن و گسترش ملیگرایی در اروپا موضوع گفتگو با دکتر سید نادر نوربخش، تحلیلگر مسائل اروپا شد تا با ایشان درباره روند رو به رشد ملیگرایی در اروپا در مقابل پدیده جهانیشدن به گفتگو بنشینیم.
ناسیونالیسم اروپایی یادآور قرن نوزدهم و عصر امپراطوریها و استعمار است، آیا ناسیونالیسم کنونی هم بهمثابه مصداق تاریخی خود است؟
چیزی که راجع به ناسیونالیسم در حال حاضر در اروپا شاهد هستیم لزوماً به مفهوم ناسیونالیسمی که در دوره استعمار در قرن 19 وجود داشت نیست. ملیگرایی که امروز وجود دارد در تقابل و ضدیت با مفهوم جهانیشدن است. ما در دهه 80 و 90 میلادی و همزمان با افول کمونیسم در اروپا، شاهد رشد جهانیشدن بودیم. روند جهانیشدن از یکسو به مفهوم از بین رفتن مرزها و سهولت عبور و مرور و جهانیشدن سرمایه بود که در آن زمان با عینک خوشبینی به آن نگاه میشد. اکنون پس از گذشت چند دهه که صحبت از بین رفتن مفهوم مرز میشود، دوباره شاهد بازگشت به مفاهیم هویت ملی و تقویت مرزها در جغرافیای سیاسی جهان هستیم.
میتوان مدل اتحادیه اروپا را در چارچوب روند جهانیشدن نام برد؟
بله اتحادیه اروپا هم بهنوعی در راستای این مفهوم بوده است. دیدگاههای لیبرال این اتحادیه و نیز برداشته شدن مرزها و ایجاد نظام شنگن، همگرایی سیاسی، اتخاذ تصمیمات واحد و همچنین سرمایهگذاری مشترک در چارچوب اتحادیه فراملی نمونه بارز این موضوع است.
روند تاریخی رشد احزاب راست افراطی و مخالفت آنها با جهانیشدن چگونه شکل گرفت؟
ازنظر سیاسی، احزابی که بعد از جنگ جهانی دوم در اروپا حاکم بودند نتوانستند پاسخگوی نیازهای مردم باشند. همزمان با ورود مهاجران و آغاز جهانیشدن در دهه 1980 شاهد رشد هرچند کوچک در احزاب راست افراطی بودیم. بعد از سال 2000 احزاب راست افراطی پوپولیست بهآرامی هویت مستقل خود را بازتعریف و خلأ احزاب چپ را پر کردند. دو اتفاق در این دهه رخ داد؛ اولین بار در اتریش، حزب راست افراطی آزادی وارد دولت ائتلافی شد که آن موقع واکنشها به این قضیه خیلی تند بود، حتی اتحادیه اروپا این کشور را به تحریم تهدید کرد و این امر بازتاب زیادی در رسانهها و افکار عمومی داشت. اتفاق مهم بعدی در 2002 و در جریان انتخابات فرانسه بود که آقای ژان ماری لوپن از حزب راست افراطی جبهه ملی و در مقابل ژاک شیراک به دور دوم راه پیدا کرد؛ اگرچه با اجماعی کمسابقه همه احزاب دیگر فرانسه در دور دوم از شیراک حمایت و خطر به قدرت رسیدن لوپن را دفع کردند؛ اما از این مقطع، ما عملاً شاهد حضور پیوسته این جریان در مقابل احزاب سنتی هستیم که جهانیشدن و لیبرالیسم و مصداق بارز آن یعنی اتحادیه اروپا را به چالش کشیدند که این موضوع تاکنون هم ادامه دارد.
آیا این احزاب موج سوم یادآور نازیسم دهه 30 میلادی نیستند؟
شاید در نگاه اول چنین امری را تداعی کنند اما درواقع خیر، ویژگی این موج سوم این است که نازیسم و نژادپرستی علنی را به شکلی هوشمندانه کنار گذاشتهاند و بیشتر دارای گرایش پوپولیستی هستند. برخلاف اینکه خیلیها فکر میکنند که اگر کسی مثل مارین لوپن پیروز شود، این نشانه روی کار آمدن هیتلری جدید خواهد بود، باید گفت که درواقع این تعبیر دقیقی نیست. این احزاب با فاشیسم سنتی مرزبندی مشخصی دارند و نژادپرستی را حداقل به شکل آشکار از گفتمان خودشان حذف کردهاند. دغدغهشان بهجای نژاد، بیشتر فرهنگی و هویتی است. درحالیکه ما در دهه 1930 شاهد نژادپرستی بیولوژیک بودیم؛ فاشیستها و نازیها دیدگاهشان تهاجمی و توسعهطلبی ارضی است و درعینحال به دمکراسی هم معتقد نبودند. درصورتیکه اصلاً راست افراطی امروز، توسعهطلبی ارضی ندارند و بیشتر جنبه تدافعی دارند و از همه مهمتر این احزاب، در کشورهایی رشد داشتهاند که عملاً دچار بحران اقتصادی هم نبودند، درحالیکه در دهه 1930 بحران اقتصادی نقش مهمی در روی کار آمدن نازیها داشت.
هماکنون وضعیت روند جهانیشدن و موج ضد جهانیشدن در جهان به چه شکلی است؟
جهانیشدن صحبت از برداشته شدن مرزها میکرد، ولی مشخصه اصلی دوران ما بازگشت به عصر دیوارکشی است. از همین رو است که دونالد ترامپ در آمریکا از کشیدن دیوار میان این کشور با مکزیک حرف میزند و در خود اروپا که سالها بود به برچیده شدن مرزها افتخار میکردند، با ورود مهاجران، بهیکباره کشوری مثل مجارستان شروع به ساخت دیوار مرزی میکند.
همانگونه که قبلاً هم عرض کردم در نبود احزاب چپ قوی، بیاعتمادی به احزاب سنتی و راست افراطی پدیده جهانیشدن را عامل بحرانهای اقتصادی و هویتی جامعه اروپایی میداند و توانسته است با اقبال خوبی روبرو شود.
البته در کنار این موضوع باید گفت که این احزاب از مظاهر جهانیشدن که یکی از مشخصههای بارز آن تکنولوژی اطلاعات و ارتباطات است بهخوبی استفاده کردهاند. این احزاب با استفاده از اینترنت و شبکههای اجتماعی واسطهها را از میان بردهاند، مستقیماً تودهها را مورد خطاب قرار دادهاند و همین موضوع باعث اقبال عمومی به آنها شده است.
باید یک نکته مهم را نیز در نظر داشته باشیم و آن هم جغرافیای انتخابات این احزاب است. عمده پیروزی این احزاب در شهرهای کوچک و روستاها و همینطور در مناطق اروپای شرقی که ازنظر تاریخی از توسعه سیاسی خوبی برخوردار نبودهاند اتفاق افتاده است و در شهرهای بزرگ دارای چندفرهنگ، اقبال چندانی به این احزاب صورت نگرفته است.
از سال 2015 ما شاهد ورود سیل مهاجران به اروپا بودیم که باعث فعال شدن احزاب دست راست افراطی در مقابله با این موضوع شد. آیا میتوان گفت که این اتفاق یک موهبت برای این احزاب بود ؟
دقیقاً، سالها بود که احزاب دست راست افراطی در قبال مهاجرت موضعگیری میکردند. نگاه آنها به پدیده مهاجرت هم یک وجه داخلی اتحادیه بود، بهطوریکه حرکت آزاد نیروی کار را باعث از دست رفتن فرصت شغلی میدانستند. مورد دیگر هم در بحث ورود مهاجرانی که از آفریقا و خاورمیانه به اروپا وارد میشدند و نیز القای ترس از نفوذ فرهنگی به آنچه آنها هویت یکپارچه مسیحی اروپایی میدانند، بود. اتفاقی که بعد از ورود سیل عظیم مهاجران به اروپا بعد از 2015 رخ داد باعث شد که تبلیغات این احزاب علیه پناهجویان شدت پیدا کند و خود مردم نیز مستقیماً شاهد این امر در رسانهها بودند و عملاً پدیده مهاجرت یک متغیر شتابزا در پیروزی این احزاب شد.
با شرایط پیش روی اروپا آیا میتوان منتظر شکست ایده اتحادیه اروپا بود؟
بعید میدانم که اتحادیه اروپا در کلیت خود دچار فروپاشی شود، چراکه خود احزاب دست راست افراطی هنوز یک سیاست منسجم و راهبرد کلان اتخاذ نکردهاند که بتوان پیشبینی صحیحی از موضوع داشت. در کنار این موضوع، بسیاری از کشورهای عمدتاً شرق اروپا که با اتحادیه به ستیز بر خاستهاند در حال حاضر از کمکهای مالی اتحادیه برخوردار هستند و همین موضوع نشان میدهد که بسیاری از این احزاب به دنبال اصلاح ساختار اتحادیه اروپا و تأکید بر استقلال کشورها هستند؛ امری که درنهایت، نشان از بازگشت ملیگرایی و کمرنگتر شدن نهادهای منطقهای دارد. رشد احزاب راست افراطی در اروپا مصداق افزایش بدبینی و شک نسبت به جهانیشدن است. حداقل هماکنون میتوان گفت ایده حذف مرزها عملاً ناکام مانده است.
انتهای پیام/4093
انتهای پیام/