
پیششرطهای چهارگانه تحول در علوم انسانی
احتمالا تغییر سر فصلها روش معقولی برای این تحول به شمار نمیرود و سمت و سوی علم انسانی را در راستای راستین هدایت نخواهد کرد. تحول علم انسانی در ایران پیششرطهایی دارد که ذیلا به برخی از آنها اشاره میشود.
1 - موریس دورژه در کتاب ارزشمند خود با عنوان روشهای علوم اجتماعی سه مرحله تحول علمالاجتماع را شرح میدهد. از یونان باستان تا پایان قرون میانه علمالاجتماع معطوف بر فلسفه اجتماعی بود. یعنی باید و نبایدهای اجتماعی بر هستهای اجتماعی مقدم بود و فلسفه اجتماعی رخصت جولان به علم اجتماعی را نمیداد. با پایان قرون میانه علم اجتماعی تدریجا رشد میکند و گسترش مییابد اما در نهایت این فلسفه اجتماعی است که پیش فرضهای خویش را بر اساس آثار منتشره بر علم اجتماعی تحمیل میکند تا اینکه قرون 18 و 19 سر میرسد و علم اجتماعی استقلال خویش را از فلسفه اجتماعی اعلام میکند. بررسی واقعیت و آنچه که هست بر صدر مینشیند و متعاقب آن در قرن بیستم علم اجتماعی در راستای تخصصی شدن تجزیه میشود. هرگونه تحول در علم انسانی در ایران مستلزم احیای فلسفه اجتماعی در چارچوب باید و نبایدهای اجتماعی است خود این احیاگری نیز نیازمند توجه ویژه به امر فلسفه و فلسفیدن است. از همین رو احیای فلسفه به مفهوم عام کلمه در حوزه مطالعات علوم انسانی به عنوان نقطه شروع تحول امری ضروری به نظر میرسد.
اکثریت قریب به اتفاق دانشجویان علوم انسانی توانایی لازم جهت استفاده از متون بزرگ را به زبان ساده ندارند.باید اذعان کرد آموزش زبان دوم در حوزه آموزش و پرورش با ناکامی مواجه شده است |
2- احیای فلسفه به مفهوم عام کلمه و فلسفه علوم اجتماعی نیازمند رهایی مطالعات، پژوهشهای اجتماعی از شناختشناسی اثباتی است که به عنوان تنها معیار شناخت و روش غالب همزمان با استقلال علم اجتماعی از فلسفه اجتماعی در قرون 19 و 18 در مطالعات علوم انسانی سایه افکند. امروزه جامعه علوم انسانی اسیر شناخت و روش اثباتی است که با روح این علوم سنخیتی ندارد. طرحهای پژوهشی پروپوزالهای دانشگاهی براساس این روش شناخت طراحی میشوند تا پژوهشگران به سمتی هدایت شوند که علیت را در پروسه پژوهش رعایت و بین آنچه که هست رابطه برقرار کنند و از خلال این مسیر دست به نظریهپردازی و نه اندیشهورزی بزنند و به این ترتیب فلسفه تربیتی علوم انسانی را رو به فراموشی سپارند.
معرفتشناسی اثباتی توجهی به ماهیت تربیتی علوم انسانی و در نتیجه اخلاق اجتماعی ندارد. به نظر میرسد هر چه اندیشه عالمان انسانی در راستای تربیت به جولان درآید و قلمها در این راستا بچرخد و ادبیات مربوطه به این موضوع فزونی بگیرد امید تاثیرگذاری علم انسانی امیدی واهی نخواهد بود به شرط آنکه شناختشناسیها و روشهای دیگری نیز در مطالعات و پژوهشهای انسانی به کار گرفته شود.
3 - فهم راستین علم انسانی در ایران بر حسب آثار درجه دو و سه از اندیشههای انسانی است.جامعه علوم انسانی در ایران عادت ندارد تا مستقیما و بی واسطه آثار بزرگ و کلاسیک را مطالعه کند و بر اساس این آثار اندیشههای انسانی و اجتماعی را آموزش دهند. کتابفروشیها و کتابخانهها مملو از آثاری است که مجموعهای از نظریهها و اندیشهها در آنها گردآوری شده است و حتی این دسته از آثار نیز براساس منابعی تدوین شدهاند که جزء منابع اصلی و کلاسیک نیست. ارزش این آثار صرفا عرضه سرنخهایی از اندیشهها و مفاهیم مطروحه آنهاست.
تحول در علوم انسانی در گرو جنبش فکری در مطالعه، نقد و تفسیر آثار بزرگ و جریان ساز در این حوزه مطالعاتی است. اما مطالعه آثار بزرگ بدون دست بردن به روش مناسب فهم اندیشهها امکانپذیر نیست |
تحول در علوم انسانی در گرو جنبش فکری در مطالعه، نقد و تفسیر آثار بزرگ و جریان ساز در این حوزه مطالعاتی است. اما مطالعه آثار بزرگ بدون دست بردن به روش مناسب فهم اندیشهها امکانپذیر نیست. بنابراین آموزش روش فهم آثار کلاسیک در دانشکدههای علوم انسانی و اجتماعی ضرورت پیدا میکنند. تحول زمانی در جایگاه شایسته معنایی خود قرار میگیرد که مرجع نقد و تفسیر آثار بزرگ اندیشه انسانی تدریجا و با برنامهریزی درست از غرب به شرق و مشخصا به ایران منتقل شود به گونهای که پژوهشگران مغرب زمین نتایج و تفسیر اندیشههای بزرگ را در ایران جستوجو کند هرچند حصول این مقصود در کوتاه مدت امکانپذیر نیست.
4 - آموزش درست زبان دوم در سطح دانشگاهی یکی از پیششرطهای تحول در علوم انسانی است. تفکر حاکم در آموزش زبان به مکالمات روزمره خلاصه میشود در حالی که در سطح آکادمیک هر دانشجویی و یا استاد علوم انسانی باید قابلیت مطالعه آثار بزرگ برای فهم صادق، نوشتن برای انتقال معنای صادق، گوش کردن برای درک صادق را داشته باشد.
اکثریت قریب به اتفاق دانشجویان علوم انسانی توانایی لازم جهت استفاده از متون بزرگ را به زبان ساده ندارند.باید اذعان کرد آموزش زبان دوم در حوزه آموزش و پرورش با ناکامی مواجه شده است. دلیل این مدعا موسسات متعدد آموزش زبان است که بیرویه گسترش مییابند وظیفهای که بر دوش دولت باید باشد بر عهده خانوادهها میافتد و هزینههای هنگفتی را بر آنها تحمیل میکند.
* استادیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد زنجان
انتهای پیام/