دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
13 آذر 1396 - 12:34
احد ده‌بزرگی در گفت‌وگو با آنا:

چایچیان تمام‌شدنی نیست/ هنوز رفتنش را باور نکرده‌ام

احد ده‌بزرگی؛ شاعر و دوست مرحوم حبیب‌الله چایچیان هنوز رفتن او را باور ندارد و می‌گوید: چایچیان تمام‌شدنی نیست.
کد خبر : 238039

احد ده‌بزرگی؛ شاعر انقلابی کشور در پی درگذشت حبیب‌الله چایچیان با ابراز تاسف و در کمال ناباوری از این شاعر ارزشی کشور صحبت کرد و گفت: چایچیان از ریشه حسینی بود و فطرت حسینی داشت. با تمام مردم حسینی‌وار برخورد می‌کرد و این حس او از عمق عاطفی و قوی بود. تمام این ویژگی‌ها نشان می‌داد که مادر بزرگوارش، او را از طفولیت به شیوه اهل‌بیت پرورش داده است و شیری که به او داده، آمیخته با اشک امام حسین (ع) بود. همین امر باعث شده بود که چایچیان در تمام طول عمرش با زلالی، سادگی و صمیمت زندگی کند.


وی ادامه داد: حسان با عاطفه و مردم‌دار بود و وقتی نام امام حسین می‌آمد اشک از چشمانش جاری می‌شد و قبر امام حسین (ع) در دل او بود.


ده‌بزرگی گفت: صداقت، صمیمت، محبت و پاکی در شعرهای حسان موج می‌زد. زمانیکه اشعار به جای مانده او را با اشعار شاعران جوان امروزی مقایسه می‌کنیم، به عمقی از ارادت او نسبت به سیدالشهدا پی می‌بریم که وصف‌شدنی نیست. زمانی که در شعرش می‌گوید: «خیمه‌ها می‌سوزد و شمع شب تارم شده...» هنری را که از دل و درون او برآمده، بر زبانش جاری کرده است.


وی اظهار کرد: ما گاهی با دل و گاهی با آگاهی و مغزمان شعر می‌گوییم و حسان از آن دست شاعرانی بود که با دلش شعر می‌سرود.


این شاعر همچنین بیان کرد: ریشه اصلی شعرهای حسان، خانه‌ای بود که متعلق به امام حسین است. وقتی در حکایت مریضی مادرش، دست به دامن سیدالشهدا شد، صداقت و صمیمتش را نشان داد و با شفای مادر، ثابت کرد که کربلا خالصانه در دل او جای دارد.


ده‌بزرگی با اشاره به اینکه مرحوم حسان با علامه امینی و آیت‌الله بهاالدینی مراوده و نشست و برخاست داشت، افزود: از همان کودکی در خانه‌های حسینی این بزرگواران بزرگ شده بود. با کسانی مراوده داشت که او را ساختند و به یاد دادند به راحتی حرف دلش را روی کاغذ بیاورد و آن‌را تبدیل به شعری ماندگار کند و الحق که او هم به خوبی آموخت و زمانی که سرود: «آماده‌ام ای شاه، پناهم بده» این آموزه‌ها را به تصویر عینی تبدیل کرد.


احد ده‌بزرگی در پایان گفت: هنوز رفتن او را باور کرده‌ام، اما باور دارم که همیشه زنده است و با ما سر و کار دارد. شب اولی که خبر پر کشیدن او رسید زبانم قفل شده بود و نمی‌دانستم باید چه بگویم اما از همان شب هم باور داشتم و دارم که حسان تمام شدنی نیست و تنها لباسش را عوض کرده است.


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب