تسویه حساب با میلانی آتشبس با مَلی
به گزارش گروه رسانههای دیگر آنا، آنچه میلانی در «ملی و راههای نرفتهاش» روی پرده برده است حمله توامان به مرد و زن است. اگر مرد فیلم عصبی است، زن نیز موجودی ضعیف و منفعل است. او تنها حامی خود را نه جنسیت - مرد و زن- که قانون مییابد.
این روزها مدام میگویند فمینیست است و با همین واژه هنرش را زیر سوال میبرند. با این حال خودش چنین اعتقادی ندارد. میگوید برخی صرفا از او خوششان نمیآید. این هم یک ادعاست، در حد ادعای فمینیست بودن، بدون آنکه بگوییم فمینیست کیست یا فمینیسم چیست؟ بدون آنکه مشخص کنیم منظور از فمینیسم کدام نسل است، اول، دوم یا سوم؟ بیگمان او لوس ایریگاری نیست و احتمالا کسانی که از واژه فمینیست بهره میبرند شناختی از لوس ایریگاری ندارند. حتی شاید ندانند مهمترین منبع شناخت از ایریگاری به فارسی مقالهای در کتاب عظیم «از مدرنیسم تا پست مدرنیسم» نشر نی بود که در ویراستهای اخیر حذف شده است.
با این حال نقد یک اثر مشخصا نقد آن اثر است و نقد شخصیت یک نفر مشخصا در جایی دیگر رخ میدهد و عموما در ایران منتقدان به جای نقد اثر نوک پیکان خود را به سمت هنرمند میبرند. آنان مشکل اثر را در خود اثر نمیجویند؛ بلکه آن را در وجوه رفتاری- اخلاقی هنرمند میجویند و این مهم درباره تهمینه میلانی و اثر اخیرش «ملی و راههای نرفتهاش» مدام تکرار میشود. اگرچه او از خود دفاع میکند و اصولا آدم دست و پا بستهای نیست. او از جنس شخصیت فیلمهایش نیست. شخصیتهای منفعلی که باید تا آستانه فاجعه نهایی پیش روند تا دست به کنش زنند.
بیایید به اثر برویم. جایی که ملیحه دختر آفتاب و مهتاب ندیده یک خانواده متوسط سنتی عاشق مردی میشود که از دید او به یک بازیگر ترک شباهت دارد. عشق او با یک نگاه شکل میگیرد. اصرار به ازدواج میکند و از همان ابتدا اخلاق تند پسر عیان میشود. دختر در جهنم خانه شوهر گرفتار میشود و در این میان کسی حاضر نیست به او کمک کند. نگاه شک بین شوهر موجب آسیبهای فیزیکی و روانی میشود. جنینش را از دست میدهد، مورد اتهام قرار میگیرد و در نهایت مجبور میشود که برای نجات خود شوهر را بزند.
پرسش: چرا برخی این فیلم را نپسندیدند؟
پاسخ: آنان فیلم را بازنمایی خشونت و تصویرکننده ذات بداخلاقانه مردانه پنداشتهاند. آنان معتقدند تهمینه میلانی قصد دارد جهان مردانه را جهانی برآمده از سبعیت و وحشیگری معرفی کند و بگوید عاقبت محتوم هر زنی در خانه شوهر چیزی جز آنچه بر سر ملیحه میآید نیست. پس شاید این تیتر عجیب نباشد «فاشیسم و فمینیسم دست از سر خالق ملی و راههای نرفتهاش برنخواهد داشت!»
در بند آخر یادداشتی که تیتر آن در بالا آمده است میخوانیم: «خانم فیلمساز نگاهی خشونتطلبانه نسبت به جامعه مردانه دارد و مولف خشونت اغراق شدهای را سالیان متوالی در آثار مختلف به مردان نسبت میدهد. در صورتی که جامعه ایرانی مردسالار طبق یک سنت قدیمی «دست روی ضعیفه بلند کردن» را قبیح میداند. با توجه به تحولات اجتماعی کنونی، عبارت ضعیفه از فرهنگ عامه حذف شده و واژه «بانو و کدبانو» جایگزینش شده است، اما تحلیل، تفسیر و تصویری که فیلمساز از جامعه مردانه ارائه میدهد متعلق به دوران «ضعیفه» و «منزل» 100 سال پیش است. اگر فیلمساز جامعه را خوب ببیند، خواهد فهمید در سینمای ایران زنان فیلمساز از منیر قیدی تا نرگس آبیار و حتی خود فیلمساز، بخشی از افتخارات تغییر و تحول در جامعه ایرانی به شمار میروند. اما میلانی با تعمد خاصی در آثار فاشیستی مردستیزش، تحولات اجتماعی را تعمدا نادیده میگیرد.»
حال باید پرسید در جهانی که منتقد اثر معتقد بوده میلانی جهان خشونتطلب مردانه را نشان میدهد و با توجه به اشارات ابتدایی فیلمی مردستیز ساخته است. در فیلم میلانی زنان چه جایگاهی دارند؟ آیا زنان میلانی حامی ملیحه هستند؟ آیا همه زنان مورد ظلم شوهر قرار گرفتهاند؟ به مادر ملیحه نگاهی بیندازید. آیا او از شوهرش میترسد یا آنکه شوهرش تابع حرف زنش است؟ آیا مادر سیامک که دیگر مرد بداخلاقش علیل و زمینگیر شده است، رویه زنانهای در پیش گرفته است؟ آیا خواهر سیامک در نقش فرشته ظاهر میشود؟ آیا خود ملی زن ایدهآلی است؟ آیا فیلم میلانی پیش از آنکه مردستیز باشد، زنها را مسخره نمیکند؟
واقعیت آن است در «ملی و راههای نرفتهاش» زنان نیز موجودات دوست داشتنی نیستند. آنان موجودات کینهتوز، دغل باز و البته کم خردی هستند.
دختری که صرفا برای شباهت پسری به یک بازیگر ترک عاشق میشود را چه میپنداریم؟
ولی بیایید باز در اثر غوطهور شویم. در فیلم آیا ملی بدون حامی است؟ حامیان ملی چه کسانی هستند؟ آیا منتقدان به آن فکر میکنند؟ بعید میدانم. در فیلم هیچ زنی از ملیحه دفاع نمیکند. حامیان او شامل چهار تن میشود: برادر کوچکتر که مورد شماتت قرار میگیرد و همان ابتدا اخته میشود، پلیسی که با سیامک برخورد میکند و از ملیحه میخواهد شکایت کند؛ ولی ملیحه به واسطه شانتاژ زنهای فیلم عقبنشینی میکند. شخص دیگر مردی است که شکایت ملیحه را تنظیم میکند و او را از حقوق قانونیاش آگاه میکند و در نهایت آقای رئیسی که او را راهنمایی میکند. چرا در دنیای مردستیز ملی، این مردها هستند که او را حمایت میکنند؟ آیا آنان به ملی نگاه جنسیتی دارند؟
قانون تنها حامی ملیحه در فیلم است. زن همسایه در یاری رساندن به ملیحه او را با مکانی قانونی آشنا میکند. ملیحه و دیگر زنان فیلم از این مهم بیخبرند. آنان نمیدانند قانون در حمایت از او و دیگر زنان چه ابزاری دارد. آنان در مواجهه با قانون گنگ میشوند. شاید تعجب میکنند. آیا قانونی که از آن حرف میزنیم برآمده از یک جهان مردانه است یا زنانه؟ آیا نویسندگان این قوانین مرد بودند یا زن؟ بدون شک نقش مردها به مراتب بیشتر از زنها بوده، پس مردها برای ملیحه راهحلهای قانونی آفریدهاند و این ملیحه است که باید به قانون مردانه تکیه کند تا نجات پیدا کند. کمی به عقب بازگردیم. به دورانی که ملیحه در کنار دیگر زنان درباره سریالهای ترکی حرف میزند. تعاریف این زنان برآمده از یک دنیای مردانه است یا زنانه؟ بدون شک سریال محصول رسانهای مردانه است؛ اما صراحت احساس محصولی زنانه است. در واقع از مواجهه و تعامد جهان مردانه و زنانه درون فیلم شکل میگیرد و حیف که میلانی در این مورد دقت نمیکند. او فقط میگوید زن قربانی همین زنانگی است. زنانگیای که برای بودن خود را نیازمند قهرمانی بسان سلبریتیهای تلویزیونی میداند. پس این انگاره زنانه - که از قضا این بخشش فمینیستی است و به نگاه هلن سیسکو و لوس ایریگاری نزدیک است - را مذموم میپندارد و کاری هم برایش نمیکند؛ چون فیلم در ساخت مخدوش است. من معتقدم «ملی و راههای نرفتهاش» در ساختار دراماتیک فیلم ضعیفی است و نشان از فاصله گرفتن میلانی از آثاری چون «سوپراستار» است. او نمیتواند روایت درست و سینمایی از یک پدیده ارائه دهد. گاهی اوقات عصبی میشود و گاهی اوقات سرخوش از ایده خویش، پس روایتش لنگ میماند. شخصیتپردازیها سطحی میماند. مثل تغییر اخلاق سیامک با باردار شدن ملیحه. مگر تغییر شخصیت در یک نقطه رخ میدهد؟ آیا سینمای شبه روانکاوانه میلانی نظریهای درباره تغییر و تحول آنی شخصیت دارد؟
فیلم یک مقدمه بیمحابا دارد و یک پایان بیمحاباتر. فیلم یک میانه مطول دارد که در آن ملی فقط کتک میخورد. انفعال ملی و جهان اطرافش آزاردهنده است و گاهی اوقات بیمنطق، در حالی که اثر سعی دارد برای مضامینش دلایل روانشناسانه پیدا کند. پس بهانههای دراماتیک فیلم درست کار نمیکند. گاهی اوقات کاریکاتوری میشود؛ ولی این دلیلی نمیشود من نیز بیمحابا به جای پرداختن به اثر، به صاحب اثر حمله کنم. فیلم تازه تهمینه میلانی در کارنامه او از لحاظ سینمایی فیلم شاخصی نخواهد بود. کسی برای فرم روایی یا ساختار سینماییاش او را تحسین نخواهد کرد؛ اما فیلم آنچنان که گفته شده فاشیستی نیست. حتی اگر ملاک تعریف فاشیسم همان ستیز باشد که متن خود مصداق میلانی ستیزی است و متهم به فاشیسم میشود. بهتر است اثر را فارغ از مولفش دید. اثر را با خود اثر نقد کرد. حداقل این نگاه بانیان فرمالیسم را کمی با دقت بررسی کنیم.
منبع: فرهیختگان
انتهای پیام/