حجت الاسلام حسین انصاریان: پای هر منبری و هر مداحی نروید
او خاطرنشان کرد: بسیاری از سخن ها البته برای آنهایی که تخصص در ارزیابی دارند دلیل بر این است که گوینده اش از روی نادانی سخن می گوید یا به تعبیر قرآن کریم جاهل است. در این زمینه قرآن می فرماید: اگر با اینگونه افراد روبرو شدید که دارند حرف می زنند یا با شما حرف می زنند، اخلاق انسان های مؤمن و شایسته را در برخورد با این گونه مردم احمق، رعایت کنید و به کار بگیرید.
این استاد حوزه بیان کرد: در سوره مبارکه فرقان درباره مردان خدا و انسان های والا و کامل می فرماید: «اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما»، خاطبهم الجاهلون یعنی وقتی یک انسان احمقی با آنها شروع به حرف زدن می کند از حرف زدنش می فهمند که احمق و نادان است.
او تصریح کرد: امام حسین(ع) در آخرین لحظات که می خواستند به میدان بروند به کل اهل بیت(ع) فرمودند «علیکن منی السلام» از جانب من خداحافظ شما باشد. این وظیفه مؤمن در برخورد با آدم نفهم و احمق است که دارد حرفهای بی ربط می زند و حرفهای یاوه می گوید. حرفهایی که به قول رسول خدا(ص) هیچ سودی برای شنونده ندارد. نوع حرف و کلام و سخن، نشان می دهد که طرف احمق است.
انصاریان افزود: بعضی ها نیز که حرف می زنند سخنانشان نشان می دهد که حداقل عاقل اند. یک مقدار جلوتر، افراد مؤمن هستند. یک مقدار جلوتر نیز مؤمن ویژه هستند. یک مقدار جلوتر هم، اولیاء الهی قرار دارند. آدم حرفهایشان را که گوش می دهد اثر عجیبی بر انسان دارد.
او خاطرنشان کرد: پیغمبر(ص) می فرماید: «یزید فی علمکم منطقه»، نطق و حرف زدن اش، به معرفت شما اضافه می کند. معلوم است آدم نزد او چیزی یاد می گیرد، می بیند درهای دیگری به رویش باز می شود. خداوند در آیات اش از مؤمنی که به دین موسی(ع) بود بسیار تعریف کرده است. بالاخره هر پیغمبری یک پیروان مؤمن واقعی با معرفت الهی مسلک داشته است. کم بودند، ولی این نبود که صد و بیست و چهار هزار پیغمبر از داشتن چنین مؤمنانی تنها باشند. این مرد از مؤمنین واقعی بود. آدمی الهی بود.
این مفسر قرآن کریم با ذکر آیه ۱۴۶ عمران مبنی بر «کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ» اظهار کرد: این گونه افراد همه چیزشان بوی خدا می دهد و زندگی آن ها خدایی است.
او بیان کرد: انسان های مؤمن خود را با انسان های احمق و نادان درگیر نمی کنند و کار را با آنها به نزاع نمی کشانند چرا که میداند متضرر می شود. از این رو انسان مؤمن باید در مقابل این گونه افراد صبر و حوصله داشته باشد.
انصاریان عنوان کرد: به گفته قرآن کریم در سوره لقمان، صدای انسان های احمق و نادان شبیه صدای خران است. خدا در این تشبیه نمی خواهد حیوان مخلوق خود را زیر سؤال ببرد و بی ارزش کند بلکه می خواهد ارزش کلام انسان احمق و نادان را توصیف نماید.
او تصریح کرد: طبق فرموده حضرت زهرا(س) دنیا شگفتی های زیادی را به تو نشان می دهد. در این ارتباط یک شگفتی که حضرت می گوید زمان ما به خود ما نشان داد، آمدند، عقل کامل را، ایمان کامل را، صداقت کامل را، حقیقت کامل را، علم کامل را، زهد و جهاد کامل را، که پروردگار عالم در اختیارشان قرار داد تا همه تا قیامت به او اقتدا کنند، او را کنار زدند و کسی را گذاشتند که هیچ امتیازی نداشت. یک میلیارد نفر بعد از مرگ پیغمبر(ص) هنوز هم دارند به او اقتدا می کنند. این یکی از شگفتیهای روزگار است.
این استاد حوزه یادآور شد: زندگی از این شگفتی ها زیاد دارد. طلبه ها سالها در درس فقیه بزرگ و عارف کم نظیر، کم نظیرش که قطعاً کم نظیر بود، آیت الله العظمی حاج سید جمال الدین گلپایگانی(ره) شاگردی می کردند و در درس او حاضر می شدند. ایشان در مسیری با یک دنیا طمأنینه و وقار و آرامش راه می رفت.
او گفت: من هم شاگرد ایشان بودم، به من هم اطمینان داشت. رفتم سلام کردم. روز غیر درسی بود. من عین حرفهای او را بگویم. بی رودربایستی این را بیان می نمایم، به ایشان عرض کردم آقا قصد کجا را دارید؟ فرمود: وادی السلام. گفتم: اجازه میدهید من خدمتتان باشم؟ فرمود: باش. من یک مرتبه متوجه شدم استاد در یک پرده ای از نور پیچیده شده است و یک پرده نور ایشان را محاصره کرده بود. اینها راستگویان عالم هستند، هاله نور به این راحتی به دست نمی آید. سالک بسیار باید طی طریق کند تا به آن نور برسد. با این بازی ها و با این حرفها، به نور یک سر چوب کبریت هم آدم نمی رسد.
انصاریان در ادامه این ماجرا این گونه بیان کرد: سر چند تا قبر آمد. اول آفتاب بود که برگشتیم. درِ یک خانه باز بود. یک شیخی در چهارچوب خانه بود، گفت: حضرت آیت الله، صبحانه نخوردید بفرمایید. صبحانه ما حاضر است. فرمود: نه میل ندارم. از در خانه که رد شدیم، دیدم نور پرید. گفتم: آقا نور چه شد؟ گفت: این نفسش آلوده بود، نور را پراند.
او تأکید کرد: انسان نباید با هرکسی معاشرت کند. گوش کنار دهان هر کسی ندهید و پای هر منبری و پای هر مداحی نروید. اینجا نمی گویم بیایید، من دیگر از جمعیت و از منبر خدا دلم را اشباع کرده ام و هیچ آرزویی و وابستگی ندارم. بسیاری از شما جوان هستید. پای هر حرفی، پای هر سخنی، پای هر منبری نروید. نه اینکه نوری بهتان نمی دهند بلکه همان یک ذره نوری هم که کسب کردید از میان می برند.
انصاریان خاطرنشان کرد: من یک داستانی هم از آقازاده ایشان که نزدیکی های آخر عمرش، یک سال مانده به آخر عمر، او هم مرد بزرگی بود. برای خودم تعریف کرد، به خاطر اینکه فرزند آن مرد الهی بود وی را دوست داشتم. او می گفت: پدرم با اینکه در حد مرجعیت بود و رساله داشت در کمال فقر زندگی می کرد. یک خانه هشتاد، نود متر داشتیم کاه گلی و تیرچوبی. یک اتاق پدرم بالا داشت و ما بچه ها و مادرمان هم پایین بودیم، که به موقعش هم پدرمان وقتی مطالعه اش تمام می شد پایین می آمد.
او در ادامه این داستان واقعی عنوان کرد: پسر این عالم فقید تعریف می کرد. یک شب پنج شش نفر مهمان داشتیم. در زدند و من رفتم در را باز کردم. این را خود آقازاده اش برای من گفت با گریه، یعنی نفس گیر شد وقتی تعریف کرد. حدود ساعت نه شب بود و همه مغازه ها بسته. نجف شهر کوچکی بود و کسبه شب در مغازه ها نمی ماندند. پدرم گفت راهنمایی شان کن بروند بالا، آقایان بفرمایید بالا. به پدرم گفتم: غیر از این نان و پنیری که امشب خوردیم، به گفته مادرم در خانه چیزی نیست. گفت: ما که نمی توانیم مهمان ها را امشب بی شام بگذاریم.
این استاد حوزه گفت: به گفته پسر ایشان، آن شب به مغازه ای فرستادنش که همه چیز داشت. کیسه و دستمال را برداشتم بردم و دیدم مغازه باز است. سلام کردم، گفت: از پیش آقا سید جمال الدین آمدی؟ عرض کردم: بله، گفت: خودت هر چی جنس می خواهی بردار بعداً من با پدرت حساب می کنم. ما هم از خدا خواسته چون چیزی گیرمان نمی آمد و دیدم خیلی جنس تمیز در این مغازه است، جیب و دستمال و کیسه را پُر کردم و آوردم خانه. مادرمان هم پخت و خیلی خوب مهمان ها پذیرایی شدند. پیش خودم گفتم صبح بروم در آن مغازه و با صاحب مغازه رفیق شوم و بگویم، مزاحم نیستم گاهی بیایم جنس ببرم برای خودم، حتماً نه نمی گوید.
او افزود: آن فرد می گوید: صبح که هوا روشن شد و مردم درآمدند، رفتم بازار هویش چهار، پنج دفعه سر بازار تا ته بازار را گشتم، اصلاً همچون مغازه به آن شکل و با آن جنس ها در بازار نبود. وقتی ظهر خانه آمدم به پدرم گفتم: بابا آن مغازه کجاست؟ گفت: آدرسش را همه نمی دانند، شما هم دنبال نکن آن مغازه را. دو سه خط شعر از حاج ملا هادی بخوانم. دو سه بار سبزوار ده شب ده شب قول دادم به عشق اینکه روزها سر قبرش بروم و دو سه ساعت بنشینم، ببینم می توانم با او تماس برقرار کنم، ضعیف توانستم تماس برقرار کنم، خیلی ضعیف که قابل ذکر هم نیست.
انصاریان بیان کرد: مراقب باشیم ای بسا ابلیس آدم رو که هست، پس به هر دستی نباید دست داد. روایات را ببینید، پیغمبر(ص) می گوید: با بعضی از دست ها که دست می دهید عرش به لرزه می آید. یکی اش دست دادن به زن جوان نامحرم است. ما کجا، آنها کجا. خدایا یک رحمی به ما کن. خدایا دست ما را بگیر. خدایا اینقدر ضعیف شدیم که نمی توانیم خودمان را نگه داریم، نمی دانم چرا. حرفم را با یک جمله تمام کنم. خدا را می خواهید بشناسید کلامش را ببینید، قرآن نشان می دهد که گوینده کیست. فدایش شوم، گاهی در بیست و چهار ساعت دو صفحه نهج البلاغه را ببینید که گوینده کیست. کلامش نشان می دهد که پیغمبر(ص) وقتی امیرالمؤمنین(ع) بیست و چهار پنج سالش بیشتر نبود می گفت: «علی ممسوس بذات الله» علی چسبیده به ذات خداست، کلام نشان می دهد متکلم کیست.
انتهای پیام/