دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
17 ارديبهشت 1396 - 11:56
محمدمهدی تندگویان *

بازخوانی یک حادثه در 10 محور

کد خبر : 177602

این واقعیت دردناک جامعه ماست. از حوادث ناگوار درس نمی‌گیریم و موضوع را تا حوادث بعدی فراموش می‌کنیم. واقعیتی که باید با چشمان باز به آن نگاه کرد، آن را با همه دردناکیش شناخت و برای رفعش راه‌حلی اندیشید. حادثه پلاسکو دردناک بود و درد آن تا مغز استخوان ما نفوذ کرد. جامعه از این بابت ناراحت شد و موجی از همدلی و هم دردی در میان افراد جامعه و نهادهای حکومتی در جامعه به راه افتاد. اما باید پذیرفت با اینکه شاید برگزاری مراسم باشکوه برای شهدای آتش نشان، و جبران کردن هزینه های مادی و معنوی برای افراد مالباخته و خانواده‌های عزیزان از دست رفته، کمی بتواند دردهای این حادثه را تسکین دهد، نباید فراموش کرد که این التیام آور موقت، ممکن است سبب شود ما ریشه های اصلی حادثه را نشناسیم و بار دیگر برای فرار از مسئولیت آنها را کمرنگ کنیم. باید صادقانه بپذیریم که درد این جامعه خود ماییم که زهر و پادزهر همینجاست. حادثه غم انگیز پلاسکو درسهای زیادی برای ما به همراه داشت.


ضرورت تجربه اندوزی


مگر ما در طول عمر خود چقدر فرصت چندباره یک اتفاق را داریم؟ چرا تجربیاتی را که با این هزینه گزاف به دست می‌آوریم را براحتی فراموش می‌کنیم؟ کشورهای بیشتر توسعه یافته بارها یک تجربه ناگوار را بررسی کرده، از جوانب مختلف آن را ارزیابی می‌کنند و دست به اصلاحات می‌زنند به نحوی که آن اتفاق ناگوار دوباره رخ ندهد. این موضوع تقریبا در همه موارد تصمیم‌گیری و اقداماتمان مشهود است. حوادث مشابه آتش‌سوزی پلاسکو سابقا در تهران اتفاق افتاده است اما علیرغم دانستن کمبودها به رفع آنها اقدام نکرده‌ایم.


حقیقت گریزی


از حقیقت گریزانیم و چون معمولا دعواهای سیاسی اجازه قبول ضعف‌ها را نمی‌دهد، سعی در فرار از شناسایی صحیح مشکلاتمان داریم. در حالی که اصلی ترین قسمت حل مساله، شناخت صحیح مساله است. اگر عمق مساله را بشناسیم، پاسخ از ژرفای آن برمی‌خیزد. ما باید پذیریم تهران بستری نامناسب برای زلزله است و اگر زلزله رخ دهد یک بحران ملی خواهد بود. باید بپذیریم که بسیاری از ساختمان‌های تهران ناامن هستند و هرلحظه امکان دارد آتش بگیرند. خداوند در سوره رعد آیه 11 می‌فرماید: «انّ الله لا یُغیِّرُ ما بقوم حتّی یغیّرو ما بانفسهم» خداوند سرنوشت هیچ قومی و «ملّتی» را تغییر نمی دهد مگر آنکه آنها خود تغییر دهند.


قهرمان سازی


در هر حادثه ای سریعا شروع به قهرمان سازی میکنیم و در مقابل افرادی را به عنوان ضدقهرمان و شخصیت بد داستان معرفی می‌کنیم. در حالی که روی موج احساسات سوار شده‌ایم، برای تک تک افراد احتمالی دخیل در حادثه نسخه می‌پیچیم. بدون شک آتش نشانان شهید در حادثه پلاسکو جانفشانی کردند، اما این فداکاری مقدس در یک فرآیند سطحی قهرمان سازی لوث شد و در مقابل مردمانی که نزدیک حادثه تجمع کرده بودند سریعا به ضدقهرمان بدل شدند. این موضوع باعث شد در همان روزهای اول از مسائل اصلی و مشکل بزرگتر غافل مانده و با مباحث حاشیه‌ای سرگرم شویم. جالب اینجاست همین آتش‌نشان‌های فداکار در حادثه آتش سوزی سال 1392 خیابان جمهوری به خاطر باز نشدن نردبان هیدرولیکی بسیار مورد شماتت قرار گرفتند! این است روایت تلخ قهرمان‌سازی ما!


خودمحوری


یک خودمحوری ذاتی و استبداد درونی در ما ایرانیان هست که سبب می‌شود، در بحران‌ها نتوانیم مسئولیت خود را تشخیص دهیم. با هر دلیل و توجیهی که می‌شود، نشان می‌دهیم که در حوزه مسئولیت خودمان درست عمل کرده‌ایم و این بقیه هستند که در مسئولیت‌شان قصور داشته‌اند. در حادثه پلاسکو و حوادث مشابه سریع و سطحی همدیگر را متهم کردیم، دریغ از آنکه حواسمان باشد امروز یک نهاد یا یک فرد را متهم کردیم، فردا که این حادثه مجددا رخ داد چه کنیم؟ نهادها و افراد مختلف هرکدام به نوبه خود به دنبال مقصر اصلی بودند که همه کاسه و کوزه‌ها را سر آن بشکنند. درست است که یک یا دو نهاد تقصیر بیشتری بر گردن داشتند، اما باید توجه داشت حادثه‌ای در این ابعاد تقصیر همه ماست. این خودمحوری آفت بسیاری از تصمیم‌ها و اتهام زنی های ماست. همین موضوع باعث می‌شود در عذرخواهی از مردم در تقصیراتمان کوتاهی کنیم، چرا که خود را به مردم پاسخگو نمی‌دانیم!


بی‌برنامگی


بی‌برنامگی یکی از ویژگی‌های بارز ما ایرانی‌هاست. ما برای حل مشکلاتمان علاقه وافری به راه‌حل‌های سریع داریم. اما متوجه این موضوع نیستیم که بسیاری از این راه‌حل‌ها برنامه‌ریزی بلندمدت می‌خواهد و زمان می‌طلبد. چند درصد از طرح جامع تهران به عنوان اصلی‌ترین سند توسعه شهر محقق شده است؟ چقدر طبق برنامه زمانبندی طرح‌های توسعه‌مان پیش رفته‌ایم؟ گویی برنامه‌ریزی یک امر تجملی و تزیینی است. داشتن مطالعات امکان سنجی برای احداث یک پروژه بزرگ در شهر یک امر اضافی به حساب می‌آید. بسیاری از پروژه‌های بزرگ شهری مانند تونل امیرکبیر، پل طبقاتی صدر، پیاده راه هفده شهریور و ... فاقد مطالعات مقدماتی و امکان‌سنجی است. بنابراین بدون مطالعه، کاری را در مدت زمان کم انجام می‌دهیم یا پروژه‌ای را افتتاح می‌کنیم، بعد سالیان سال طول می‌کشد تا اثرات منفی بوجود آمده از آن پروژه را خنثی کنیم. درحالی‌که اگر کمی با برنامه اقدامات‌مان را انجام می‌دادیم، اثرات منفی پروژه های شهری نیز تقلیل می یافت. در حال حاضر شهرداری، دولت و سایر نهادهای دیگر، از برنامه‌های کاری طبق برنامه‌های خودشان خود عقب هستند. هم اکنون از مجهزسازی آتش‌نشانی و مقاوم‌سازی ساختمان‌های تهران سخن می‌گوییم، اما چند ماه که بگذرد فراموشمان می‌شود. ما برای حل مشکلاتمان علاقه وافری به راه‌حل‌های سریع داریم. اما متوجه این موضوع نیستیم که بسیاری از این راه‌حل‌ها برنامه‌ریزی بلندمدت می‌خواهد و زمان می‌طلبد. این موضوع در حدی است که در زمان دولت نهم سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور به خاطر ناکارآمدی منحل شد! بنابراین عدم توجه به برنامه‌ریزی و پافشاری بر اجرای آن یکی از مشکلات ما ایرانیان است و باید حادثه پلاسکو درسی باشد تا هم برنامه‌ریزی بهتری داشته باشیم و هم برای اجرای آن همت پیشه کنیم. ما با یک حادثه و تلنگر جوگیر شده و بر موج احساسات سوار میشویم، اما پس از گذشت مدتی، برنامه‌هایی که در ذهن ساختیم و همه به وجود آن تاکید داشتیم یادمان می‌رود و خودمان را ملزم به اجرای آن نمی‌دانیم.


واکنش‌های احساسی


جامعه ما نسبت به حوادثی که هولناک‌تر به نظر می‌رسند، بیشتر عکس العمل نشان می‌دهد. مسئولین و شهروندان در برابر حوادثی مانند سقوط هواپیما، آتش‌سوزی و تصادفات قطار حساس‌تر هستند. اما در مورد حوادث پنهانی که آرام‌آرام اتفاق می‌افتد مثل آلودگی هوا، ترافیک، فرونشست آرام تهران، تورم و بیکاری عکس‌العمل‌هایی متفاوتی دارد و گاهی حتی از خود بی‌تفاوتی نشان می‌دهد. مثلا تصادفات جاده‌ای ما سالانه 20 هزار نفر از هموطنانمان را به کام مرگ می‌کشاند. اما واقعا چرا کسی به آن عکس‌العمل چندانی نشان نمی‌دهد؟ این نشان از آن دارد که جامعه نیاز به یک مدیریت احساسی و اطلاع‌رسانی صحیح در مورد حوادث و تهدیدها دارد. اما متاسفانه این موضوع نه در رسانه ها و نه در مسئولین دیده می شود و باید برای آن فکری کرد. شعارزده و بر موج احساسات سوار می‌شویم. با یک افتخار ملی بهترین در دنیا می‌شویم، با یک حادثه ناگوار بدبخت‌ترین! تقریبا به یاد ندارم که جایگاه واقعی خود را در حادثه‌ای دانسته باشیم! گاهی اوقات چنان آرمانگرایانه به برخی موضوعات نگاه می‌کنیم که گویی از سیاره دیگری به کره‌زمین آمده‌ایم و قوانین فیزیک را نمی‌دانیم! با همین شعارزدگی گاه انتخاب‌های اشتباه می‌کنیم و گاه اقدامات نادرست. حالا که به علت فقدان اقدام درست و برنامه‌ریزی ناصحیح عده‌ای از هموطنانمان را از دست داده‌ایم، کل شهر را با بودجه‌ای هنگفت پر از پوستر و بنر برای تقدیر از جانفشانی آتش‌نشانان کرده‌ایم؛ در حالیکه هنوز آتش‌نشانانمان و امدادگرانمان از ماسک‌های مناسب برای آواربرداری برخوردار نیستند!


عدم مسئولیت‌پذیری


ما در سیستم مدیریتی و جامعه‌مان شدیدا نیاز به شجاعت اخلاقی داریم. مسئولیت‌پذیر نیستیم و از آن فرار می‌کنیم اگر هرکدام به اندازه سهممان مسئولیتمان را بپذیریم و در راستای رفع آثار آن گام برداریم، بخش عمده‌ای از مشکلات این مملکت حل می‌شود. گاه با یک استعفا با یک مسئولیت‌پذیری به موقع می‌توان برخی مسائل را حل و فصل کرد. البته همان اندازه که در حوادث مسئولیت می پذیریم همان اندازه جامعه باید قدردان کارهای خوبمان باشد. درواقع مسئولیت پذیری صرفا مسئولیت اتفاقات ناگوار را پذیرفتن نیست، بلکه همزمان اقدامات خوب دوره مدیریت یا مسئولیت هم به نام فرد نوشته می شود. اما ما سعی داریم کارهای خوب را به اسم خودمان بزنیم و همزمان مسئولیت حوادث ناگوار را از سر خود باز کنیم!


قانون‌گریزی


قانون‌گریزی عادت ما شده است. بسیاری افراد در مقاطع مختلف سعی در گریز از قانون را دارند. درجایی قانون می‌گوید فلان نهاد مسئول ایجاد ایمنی در ساختمان‌های عمومی شهر است، اما فاصله تعیین تکلیف برای آن نهاد و اجرای ایمنی مجموعه‌ه­ای از قانون­گریزی­ ها اتفاق می‌­افتد که در نهایت حاصلی جز ناایمن ماندن ساختمان­‌ها ندارد. استثنا شدن از قانون برای ما نوعی فخر به حساب می‌شود و سبب می‌شود رفع و رجوع امورمان از مسیرهای بعضا غیر قانونی برایمان افتخار به حساب آید. خدا می‌داند در ارتباط با فاجعه پلاسکو چه اتفاقاتی از این دست افتاده است و ما نمی‌دانیم. این موضوع چند دلیل دارد. یکی از این موارد این است که ما هنوز ساختار شفاف مدیریتی و نظارت قدرتمند و بی‌تعارف در سازمان‌هایمان نداریم.


عدم صداقت


در موضوعات مختلف اعم از بحران و غیربحران با مردم صادق نیستیم. این عدم صداقت ما در ارائه آمارهای مختلف نیز وجود دارد. ما هنوز آمار دقیق از فساد مالی و اخلاقی در کشور در دست نداریم. روزگاری آمار تورم و بیکاری هم حتی جزو آمار محرمانه بحساب می آمد! حال مایی که خود به مردم دروغ میگوییم، چه انتظاری داریم که در جامعه مان دروغ رواج پیدا نکند؟ صدا و سیما هم که چه در مواقع بحران و غیربحران خبرها را از زاویه دلخواه خودش بیان می‌کند یا نمی‌کند! مثلا آمار دقیق کشت‌و‌کشتار در کشورهای اروپایی را پخش می‌کند اما در مورد میزان فساد و خبرهای جنایی کشورمان چیزی نمی‌گوید. فردی یا رسانه‌ای هم اگر بخواهد واقعیت را بگوید متهم به سیاه‌نمایی می‌شود. هر مسئولی هم آن آماری را اطلاع‌رسانی می‌کند که به نفعش باشد یا حداقل به منافعش ضرری نخورد. در نهایت در این میان که عدم شفافیت اطلاعات وجود دارد، شایعه زیاد می‌شود. بعد شایعه‌ساز را پیدا کرده و به سزای اعمالش می‌رسانیم، درحالیکه دلیل اصلی شایعه خودِ ماییم. تا درد را نشناسیم نمی‌توانیم برای درمان چاره کنیم، بنابراین باید دست از پنهان کاری برداریم و با خودمان صادق باشیم تا بتوانیم مسئله را حل کنیم. عدم داشتن صداقت با مردم در حادثه پلاسکو، دقیق اعلام نکردن آمار شهدا و مفقودین، تکذیب کردن‌های پی در پی، کمکی به آرامش جامعه نکرد بلکه سبب شد بازار شایعه داغ تر شود. گویی مردم با ما نامحرم هستند که نمی‌خواهیم بفهمند در آن سوی آوارها چه اتفاقی افتاده است!


سندرم همه چیز دانی


ما ایرانی‌ها یک ویژگی‌ای داریم که فکر می‌کنیم همه چیز را میدانیم! دقت کردید که در حادثه پلاسکو چه اظهار نظرهای نسنجیده و نادرستی در مورد ابعاد حادثه صورت پذیرفت؟ برخی در مورد نحوه اطفا حریق، سازه ساختمان، مدیریت بحران صحیح و ... صحبت می‌کردند در حالی‌که هیچ تخصصی در آن نداشتند. این سندرم همه چیز دانی ما، تنها به این کمک می‌کند نتوانیم به اهل فن اعتماد کنیم و سبب می‌شود که ابعاد صحیح حادثه برای ارزیابی و درس گرفتن از آن مغفول بماند. البته باید مواظب باشیم که در تشخیص اهل فن و متخصص‌ها درست عمل کنیم که اهل فن بودن صرفا به داشتن یک مدرک دانشگاهی نیست! برای بررسی حادثه و اظهار‌نظر مجموعه‌ای از تخصص‌ها لازم است که در نهایت توسط یک گروه به مدل یا مجموعه‌ای از نتیجه‌گیری‌ها تبدیل شود.


در نهایت آنکه حادثه پلاسکو آزمون بزرگ و هشداردهنده‌ای بود برای جامعه ما. باید تا می‌توانیم از آن درس بگیریم و به احترام شهدا و جانباختگان در این حادثه کمک کنیم تا تکرار نشود یا در صورت تکرار، آثار آن حداقلی گردد.


همانطور که حضرت علی (ع) در نامه‌ای به فرزندش فرمود:


مَنِ اعْتَبَرَ أَبْصَرَ وَ مَنْ أَبْصَرَ فَهِمَ وَ مَنْ فَهِمَ عَلِم‏


هر کس از وقایع گذشتگان عبرت بگیرد بینا مى‌شود، کسى که بصیرت و بینایى پیدا کرد مى‌فهمد، و آن کس که فهمید عالم مى‏شود. (نهج البلاغه، نامه 208)


*نایب رئیس کمیسیون شهرسازی شورای شهر تهران


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب