چرا نویسندگان ایرانی کمتر از «تخیل» سود میبرند؟
هادی حسینینژاد؛ خبرنگار فرهنگی آنا: «تخیل» یکی از ارکان مهم در خلق آثار ادبی به شمار میآید؛ و البته اگر آن را به پرندهای زیبا تشبیه کنیم، مهم است که این پرنده تا چه سقف و در چه آسمانی به پرواز دربیاید. این عنصر کلیدی، همچنین میتواند به مخاطب بالِ پرواز بدهد و به کلام واقعیتر، جذابیت اثر را دو چندان کند.
بدون شک ادبیات داستانی ایران، آثار قدرتمندی را تا کنون به خود دیده است؛ آثاری که هر یک به طریقی و متناسب با ژانر و سبک نویسنده، از عنصر تخیل بهرهبردهاند. اما به نظر میرسد بخش قابل توجهی از آثار تالیفی یکی دو دهه اخیر، به سمت نوعی گزارشنویسی واقعگرایانه روی آوردهاند و تخیل را در کمترین حد خود به کار میگیرند. این مسأله به خودی خود محل نقد نیست، چراکه چنانچه در ادامه خواهید خواند، ضرورت استفاده از این عنصر شگرف، در هر سبک و ژانری متفاوت است. اما اگر به این موضوع (بسته شدن بال تخیل در اکثریت آثار) به عنوان یک رویداد تاریخی نگاه کنیم، جا دارد چرایی آن را جویا شویم.
این موضوع را با شادمان شکروی (منتقد و نویسنده مجموعه چهارجلدی «چند داستان کوتاه به همراه تحلیل)، شهریار عباسی (نویسنده و برنده جایزه جلال آلاحمد) و آرش سنجابی (نویسنده، مترجم و فیلمساز) در میان گذاشتیم که در ادامه، بخش نخست از این میزگرد مجازی را خواهید خواند:
«تخیل» یکی از مهمترین ابزارها در خلق و خلاقیت اثر داستانی به شمار میرود. به عنوان اولین سوال؛ نظر شما درباره میزان ضرورت این عنصر در داستاننویسی چیست؟ آیا تمام ژانرها به اندازه مساوی به تخیل نیاز دارند؟ مثلا رمانها و داستانهایی که جنبههای تاریخی دارند را در قیاس با ژانرهای دیگر...
سنجابی: تخیل در حد معناى فرهنگ لغتیاش از عناصر اصلى داستان کلاسیک بوده است. حتا از اجزاى اصلى در بافت افسانه. اما با شمایل داستان نویسى مدرن، دستخوش تغییر شده و به گمانم اکنون در محدوده مابهازاى بیرونى مىتوان ردیابىاش کرد.
عباسی: عنصر تخیل یکی از عناصر اصلی داستان در همه ژانرهاست و البته نه تنها در ژارهای مختلف بلکه در سبکهای مختلف میزان استفاده از تخیل متفاوت است. برای مثال میزان استفاده از تخیل در سبک سوررئالیسم بسیار بیشتر از سبک رئالیسم است.
شکروی: تخیل سرچشمه دانش و سرچشمه هنر است. هنر خلاق از جمله داستان نویسی ریشه بیشتری در تخیل دارد. اما در میان نویسندگان میزان تخیل ( به صورت متعارف ) تفاوت می کند. ارنست همینگوی و جیمز جویس دو نمونه هستند. همینگوی هیچگاه تخیل جویس را نداشت و میدانست که ندارد. این بود که به سمت تجربهگرایی و عینیت رفت.
پس تخیل را یکی از عناصر بنیادین و ماهوی داستان میدانید؟
عباسی: در واقع عنصر تخیل یکی از مهم ترین وجوه تفاوت میان داستان و سایر متنها (برای مثال خاطره نویسی) است. داستان بدون تخیل معنا ندارد و یک تعریف داستان در هم آمیختن تجربههای عینی و ذهنی با هدف کشف در هستی است. تجربه ذهنی همان تخیل است.
شکروی: البته برداشتها از تخیل متفاوت است و تعاریف میتواند با هم واگرایی داشته باشد. هسته وحدتبخش و تبیین شدهای در برداشت از تخیل وجود ندارد یا دارد و من آگاه نیستم. ولی با این وجود تخیل لازمه همه هنرهاست. هنرهای خلاق البته بسیار بیشتر. اما میزان آن بسته به نویسنده و بسته به سبکی که انتخاب میکند دارد.
میگویند داستانی که «جعل» نداشته باشد، داستان نیست. با این حساب آیا «تخیل» ابزار «جعل» نزد نویسنده است؟
عباسی: بله. در واقع تخیل عنصری است که جهان داستان را می سازد و ترکیب تجربه های عینی و ذهنی نویسنده با ابزار روایت محصولی به نام داستان را به وجود میآورد.
سنجابی: جعل از مولفههاى داستاننویسى بوده و هست. با شما هم موافقم که تخیل، یک نیروى محرکه براى جعل است اما همساز نیستند. به این شکل که جعل از آبشخور دیگرى تغذیه مىشود که ذاتش از سرچشمه تخیل جداست.
در اینکه خلق هر داستانی با شخصیتها و موقعیتهای زمانی و مکانی، نیازمند تخیل است، شکی نیست! اما منظور ما از توجه به نقش تخیل، قطعا بیشتر از حد متعارف آن است. اخیرا داشتم رمان «درنگِ مرگ» (یا «در ستایش مرگ» نشر مروارید) نوشته ژوزه ساراماگو را میخواندم. فارغ از سبک و ژانر کارهای ساراماگو، تخیل در این رمان بیداد میکند؛ در عین حال که داستان، بر بستر زندگی روزمره مردم یک سرزمین اتفاق میافتد. بانوی مرگ به مدت 7 ماه دست از قبضه کردن روح مردم برمیدارد و حالا چه بر سر کشور و مردم میآید...؟ از این نمونهها زیاد میشود آورد. اما واقعیت این است که کمتر شاهد پیوندهایی اینچنینی بین تخیل و واقعیت و یا حتی تخیلِ مطلق در آثار داستانی نویسندگان ایرانی هستیم. موافقید؟ چرا؟
عباسی: ساراماگو نویسنده خاصی بود. همه آثار او تخیل بسیار بالایی دارند و در واقع رئالیستی نیستند. ولی نویسندگان بزرگی داریم که اینگونه نیستند. داستاننویسان یزرگ روس از این جملهاند. به نظر من بیش از تخیل، وسیع بودن جهان ذهنی نویسنده در خلق یک اثر ماندگار نقش دارد. نویسندگان جوان ما اکثرشان جهان ذهنی وسیعی ندارند و همین کارهایشان را ضعیف میکند.
جهان ذهنی هرکسی را چند عامل تعیین میکنند. اولین عامل به نظر من در ذات هرکسی هست که ما به آن خلاقیت یا استعداد میگوییم. عامل بعدی ممارست و تربیت ذهن است که از کودکی تا بزرگسالی شکل میگیرد. هنرمندی که جهان ذهنی وسیع و متنوعی داشته باشد، اثر هنری او نیز عمیق و باارزش از آب درمیاید. وقتی رمانهای بزرگ جهان را میخوانید متوجه میشوید کسی که این آثار را نوشته چقدر ذهن وسیع و تربیت شدهای داشته است.
تخیل بخشی از جهان ذهن است. وسعت ذهن باعث میشود تجربههای عینی و ذهنی به طرزی هنرمندانه درهم تنیده شوند و اثر هنری یا ویژگیهای منحصر به فرد خلق شود. نکته دیگر اینکه وسیع بودن جهان ذهن رابطه مستقیمی با تخیل دارد. زیرا تخیل به معنای ساختن و باور غیرممکن ها و نشدنیهاست. فقط یک ذهن وسیع میتواند غیرممکن را ممکن کند و رمان یعنی ساختن یک دنیای تازه از غیرممکنها.
شکروی: مشکلی که در ادبیات ایران وجود دارد، اندیشهزدایی و نداشتن عمق است. همانطور که گفتم مفهوم روشنی از تخیل نیست اما به هرحال اگر فرض کنیم تخیل ریشه در گسترش آگاهی در دستگاه ذهنی انسان و باز کردن و بستن مدام مرزهای آگاهی باشد که پیش برنده آن است، ادبیات ایران چون اندیشهزدایی شده، لزوما فاقد تخیل به معنی شایسته کلام است. به بیان متعارف، تخیلی در حد داستایوسکی، اندیشهای در حد داستایوسکی میخواهد. تخیلی در حد مرگ ایوان ایلیچ تولستوی، اندیشهای در حد همین داستان میخواهد. برخی مانند مارکز، به ظاهر تخیل و واقعیت را در هم ممزوج کردهاند اما این نوعی سطحیاندیشی است. تحقیق و بررسی و پربودن چنته نویسنده تخیل واقعی را باشکوه نشان میدهد. دکتروف گفته است برای نوشتن رگتایم، به جز یک اندیشه که یکباره به ذهنش خطور کرده چیزی نداشته است. صحنه باشکوه گفتوگوی مورگان و فورد در رگتایم منبعی بیش از یک عکس مورگان در روی میز دکتروف نداشته است. به این ترتیب رگتایم برگرفته از تخیل (به معنی متعارف است) اما به دلیل غنای اندیشه نویسنده و تراشخوردگی ذهن او، نه ردیف کردن یکسری کلمات فانتزی و وهمانگیز و به ظاهر تخیلی، بلکه یک اثر تخیلی فاخر است.
جناب سنجابی؛ به نکته جالبی اشاره کردید. به نظر میرسد تخیل در هر دورهای به مقتضیات آن دوره وابسته است. یعنی ما دیگر از نویسنده امروزی انتظار نداریم از اکوان دیو و اژدها و ... با آن سر و شکل بنویسد. حالا سوال این است که آیا تخیل نزد نویسندگان ما توانسته همپای ظهور مدرنیته در عصر معاصر با ما پیش برود؟
سنجابی: ابتدا باید تفکیک کنیم که درباره چه آثارى و چه مختصاتى حرف مىزنیم. ادبیات داستانى ایران پس از آن دوران درخشان دهه سى و اوایل دهه چهل،به یکباره دچار ادبیات حزبى و شورشى مىشود و این ادبیات متاثر جنس سخیفى است که از ماکسیم گورکى تبعیت مىکرد و همین وضعیت، بخشى از تخیل را از ادبیات داستانى ما میگیرد. اما بخش پایانى سوالتان را باید اینگونه پاسخ بدهم که دیگر در دنیاى مدرن داستاننویسى، تخیل هرگز یک مزیت نیست. مثلا نگاه کنید به آثار بختیار على! براى این نویسنده، تخیل ابزارى است براى قوام دادن یک وضعیت.
شما مترجم آثار بختیار علی هستید. بیشتر درمورد کاربرد تخیل در قلم این نویسنده توضیح بدهید.
سنجابی: بختیار على شمایل تازهاى از رئالیسم جادویى ارائه مىدهد که با گونه مارکزىاش متفاوت است و من مایلم آن را رئالیسم جادویى مشرق زمین بنامم. از مولفههاى اصلى این سبک، بیان دفرمه تخیل است. اینگونه که تخیل در عین همارزى با ما به ازاى بیرونىاش، خارج از چهارچوب واژهها و در ارجاعات خارج از متن شکل مىگیرد.
همچنین مىتوانم اضافه کنم که خواننده در آثار بختیار على، تخیل را در ساحت زبانی دریافت مىکند و این موضوعى مهم است.
لطفا بیشتر از تخیل در زبان بگویید. و با این اوصاف، نویسندگان ایرانی را چطور میبینید؟ آیا در این سطح از تخیل یا سطوح دیگر، شاهد جریان قابل توجهی در آثار تالیفی بودهاید؟
سنجابی: در تفکیک متن به کوچکترین واحد: سینم یا فونم؛ تخیل زبانى در این خرده واحدها اتفاق مىافتد. درست مثل کارى که پازولینى با متن فیلمنامههاش مىکند. بختیار على هم در شیوه شرقىاش داستان را به این قطعات تقطیع مىکند و امر تخیل به وقوع مىپیوندد. اما در داستاننویسان خودمان هم نمونههاى درخشانى داریم. مثلا نگاه کنید به رمان مهجور «هستى ناایمن» نوشته افشین خرم. ببینید این نویسنده تخیل را در چه فیگور مدرنى ارائه مىدهد!
جناب عباسی؛ از جهان ذهنی نام بردید. ممکن است بیشتر در اینباره توضیح دهید؟ یعنی ما نمیتوانیم از نویسندگان هم نسل خود، انتظار داشته باشیم با اتکا بر دیتاهای روزمرهای که پیرامون ما را گرفتهاند، به آثار خلاقانهتر و تخیلیتری بپردازند؟ همین توقف مرگ در رمان ژوزه ساراماگو؛ مگر نمیتوانست دغدغه ذهنی نویسندگان ایرانی قرار بگیرد؟ و مگر نه این است که اتفاقا مرگ در فرهنگ ما ایرانیان (شرقیها) مسألهای بسیار عمیق و پیچیده است؟
عباسی: جهان ذهن هرکس مجموعه دانش، خلاقیت ها و امکانات ذهنی و حد امکانات ذهنی او است. برای مثال دو نفر را در نظر بگیرید که میخواهند از یک ارتفاع بپرند. آنچه باعث میشود یکی بپرد و یکی بماند، جهان ذهنی هر دو درباره توانایی خودشان، خطر، امکان سالم ماندن و... است.
برای خلق اثر هنری نیز وسعت جهان ذهنی تعیین کننده عمق و جسارت در اثر است. میتوانیم انتظار داشته باشیم که نویسندگان ما هم جهان ذهنی وسیع داشته باشند ولی آثار نشان میدهد این انتظار چندان برآورده نشده است. به نظرم یکی از مهمترین دلایلش فضای فرهنگی و خودسانسوری و کمباوری خود است.
شکروی: «هر کو نکاشت مهر و ز خوبی گلی نچید/ در رهگذار باد نگهبان لاله بود». ملاحظه میفرمایید که این آفرینش هنری بر اساس اطلاعاتی که به گفته شما از غیر آنچه در زندگی پیرامون حافظ بوده مایه نگرفته است. کلمات روزمره است و البته با ذوق شاعرانه تراش خورده. چیز عجیب و غریبی در ظاهر آن نیست. اما در باطن آن تخیل باشکوهی موج میزند. آنچه دغدغه همه مردم دنیاست.
این سبک شعر بعدها در آثار صائب و بیدل و بخصوص افراد بعد از آنها به اصطلاح تخیلی شد. یعنی اینکه به سمت عجایب و غرایب کلامی رفت. اما این فقط بازی ظاهری بود؛ دور شدن از زندگی و درنیافتن معجزه. در واقع سبک هندی مبتنی بر تخیل نبود. مبتنی بر گریز از تخیل بود.
آقای شکروی؛ یعنی شما معتقدید ادبیات ما در طول نسلهای مختلف، دچار مرگ تدریجی تخیل شده است؟ یعنی از تخیلاتی مانند دیو و اژدها و جادوگران و ... رسیدهایم به زمانهای که تخیل در آن به حداقل رسیده؟
شکروی: دیو و اژدها و نظیر این، وجوه عمیقی از تخیل نیستند. اگرچه در عرف به عنوان تخیل مطرح شدهاند. همانطور که خدمتتان عرض کردم تخیل ابعاد به مراتب بالاتری دارد که همانطور که جنابعالی فرمودید تامل در پیچیدگی زندگی به ظاهر ساده ما یکی از نمودهای باشکوه آن است. نیوتون با کمک تخیل و استعاره هایی که برای خود ساخته بود بسیار پیشرفته تر از فیزیکدانها و ریاضیدانهای دیگر حقایق جهان را کشف میکرد. ابزار ذهنی نیوتون بسیار قوی بود. این است که کارخانه تخیل او بسیار محصولات با کیفیتی بیرون میداد.
«سپهر بر شده پرویزنی است خون افشان/ که ریزهاش سر دارا و تاج پرویز است». این شعر حافظ را که نوشتم، میخواستم اوج تخیل شاعرانه را مطرح کنم. دقت کنید که به ذهن چه کسی میرسد که آسمان غربالی بر عکس و خون افشان باشد که ریزههای این غربال سر دارا و تاج پرویز باشد؟ اما این تخیل به نهایت با شکوه چنان در ظاهر ساده و اندیشهای عمیق پیچیده شده که فقط صاحب نظرها آن را درمییابند. در دوره ما تخیل کاهش نیافته است. سیستمهای استفاده از تخیل از کار افتادهاند. کودکان انرژی لایزال تخیل هستند. همینطور همه انسانها، اما در جهت استفاده بهینه از این موهبت هدایت نمیشوند. در دانشگاهها هیچ کس با تخیل دانشجویان کاری ندارد. در حالی که سرچشمه اصلی دانش تخیل است.
آقای عباسی؛ گفتید یکی از عوامل تربیت جهان ذهنی، تمرین و ممارست است. به نظرتان اینکه نویسندگان ما از دههها قبل مخاطب آثار نویسندگان شهیر جهان بودهاند، امکان تقویت ذهنی و پویایی آنها را ایجاد نکرده است؟ کمی بیشتر درباره این ممارستی که مورد نظر شماست، توضیح بدهید.
عباسی: برای تربیت جهان ذهن شرایط شخصی، خانوادگی و اجتماعی لازم است. برای مثال، داشتن جسارت یکی از مشخصههای ذهن خلاق و وسیع است. بخش مهمی از جامعه ما (یعنی زنان) به طور دردناکی از جسارت کافی بیبهرهاند.
در تربیت سنتی ما جسارت را بیشتر پرورویی و گاهی بیادبی تعبیر کردهاند. همین طرز فکر خلاقیت را کاهش میدهد. البته استبداد حکومتی نیز یکی دیگر از عوامل کاهش تخیل و کوچک شدن جهان ذهنی و در نتیجه کم شدن خلاقیت است. خواندن آثار بزرگ جهان به تنهایی جهان ذهن ما را وسیع نمیکند.
منظورتان از جسارت، جسارت تجربه کردن است یا جسارت اندیشیدن؟
عباسی: جسارت هم در تجربه عینی و هم در تجربه ذهنی. زیرا اینها به هم مربوط هستند. بعید است کسی بدون جسارت ذهنی به جسارت عملی و عینی برسد. جسارت اول در ذهن و تخیل شکل میگیرد و بعد عملی میشود.
انتهای پیام/