سرمایه، تسلیحات و سکوت اخلاقی در دیدار ترامپ و بن‌سلمان

سرمایه، تسلیحات و سکوت اخلاقی در دیدار ترامپ و بن‌سلمان
دیدار اخیر رئیس‌جمهور آمریکا با ولیعهد عربستان، نماد تلاقی منافع اقتصادی و محاسبات ژئوپلیتیک بود؛ اقدامی که در پس ظواهر دیپلماتیک، واقعیت وابستگی متقابل و شکل‌گیری الگویی تازه از سیاست مبتنی بر سرمایه و امنیت را نمایان می‌سازد. این دیدار را باید نشانه‌ای از گذار از دیپلماسی ارزش‌محور به دیپلماسی نمایش‌محور در خاورمیانه دانست.

به گزارش خبرگزاری آنا، دیدار اخیر دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، با محمد بن‌سلمان، ولیعهد عربستان سعودی در کاخ سفید، صرفاً یک نشست دیپلماتیک نبود، بلکه جلوه‌ای از پیوند منافع اقتصادی و محاسبات قدرت در سیاست خاورمیانه امروز به شمار می‌آید. این رویداد را می‌توان در چارچوب نظریه‌های وابستگی و واقع‌گرایی سیاسی بررسی کرد؛ جایی که منطق قدرت بر اخلاق انسانی و اقتصاد بر ارزش‌های عدالت‌محور غلبه دارد.

ترامپ در این دیدار با تشریفات کم‌سابقه و وعده سرمایه‌گذاری‌های گسترده از سوی ریاض، بار دیگر معادله اصلی سیاست خود را آشکار کرد: جایگزینی سرمایه به‌جای اعتماد و استقلال. در چنین روایتی، عربستان و دیگر کشور‌های عربی-نفتی منطقه از کنشگر مستقل سیاسی به بازیگر وابسته سرمایه‌ای بدل شده‌اند؛ جایی که جریان نفت و مالیه جهانی، جهت سیاست را تعیین می‌کند و مفهوم کرامت ملی در سایه منافع اقتصادی محو می‌شود.

وابستگی عربستان و منطق قدرت اقتصادی

از منظر واقع‌گرایی، این دیدار نمونه‌ای از عقلانیت ابزاری در روابط بین‌الملل به شمار می‌آید؛ یعنی استفاده از مناسبات دوجانبه برای حفظ توازن قدرت و تثبیت منافع ژئوپلیتیکی. اما در بستر اقتصاد سیاسی سرمایه‌دارانه، چنین عقلانیتی به شکل سلطه پنهان آمریکا بر متحدان منطقه‌ای جلوه می‌کند. با اعطای عنوان «متحد عمده غیر‌ناتو»، واشنگتن نه‌تنها دسترسی ریاض به تسلیحات آمریکایی را گسترش می‌دهد، بلکه امنیت عربستان را به ابزاری برای تحکیم نفوذ خود در خاورمیانه تبدیل می‌کند. این رویکرد، همان الگویی است که رابرت گیلپین در نظریه وابستگی نظامی توصیف کرده است؛ ساختاری که آمریکا در آن مرکز و دولت‌های نفتی پیرامون به شمار می‌آیند.

پشت صحنه این تشریفات، پرسش‌هایی درباره اهداف پنهان میان دو دولت مطرح می‌شود. سابقه روابط واشنگتن و ریاض حاکی از آن است که هر بار نماد‌های تشریفاتی پررنگ می‌شوند، توافق‌های محرمانه در زمینه انرژی، اطلاعات و تسلیحات نیز در جریان است. هم‌زمانی دیدار با مباحث داخلی آمریکا بر سر انتشار اسناد پرونده جفری اپستین، بر گمانه‌ها درباره معاملات پشت پرده افزوده است؛ نشانه‌ای از پیوند مناقشه‌برانگیز میان قدرت سیاسی و شبکه‌های مالی در سطح جهانی.

بازسازی چهره اقتدارگرایانه از گذر تصویر رسانه‌ای

در وجه نمادین، دیدار اخیر نمایانگر هم‌زیستی دو منطق متفاوت بود: بازسازی چهره ولیعهد سعودی در قالب شریک اقتصادی و فناورانه آمریکا، و در عین حال، نادیده گرفتن سایه سنگین پرونده قتل جمال خاشقچی. ترامپ با ستایش‌های آشکار و تصاویر صمیمانه، تلاش کرد ولیعهد را از شخصیتی متهم در پرونده‌ای حقوق بشری به بازیگری مدرن در عرصه توسعه و فناوری تبدیل کند. این رفتار، یادآور پدیده «بازسازی چهره اقتدارگرایانه» در ارتباطات سیاسی است؛ جایی که تصویرسازی رسانه‌ای جایگزین مسئولیت اخلاقی می‌شود.

پرونده قتل خاشقچی، اما همچنان نمادی از تضاد میان شعار توسعه و واقعیت سرکوب است. روزنامه‌نگاری که قلم را برای دفاع از آزادی به کار گرفت، قربانی نظامی شد که امروز با مفاهیم پیشرفت و اصلاح بازتعریف می‌شود. در این معنا، نزدیکی ترامپ و بن‌سلمان نه نشانه پذیرش مسئولیت، بلکه بیانگر یک سیاست واقع‌گرایانه بدون اخلاق است؛ دیدگاهی که حفظ قدرت را بر هر نوع پاسخگویی انسانی مقدم می‌داند.

پیمان ابراهیم و توهم صلح منطقه‌ای

از دیگر محور‌های مهم این دیدار، طرح پیمان ابراهیم بود؛ ابتکاری که ترامپ آن را میراث دیپلماسی خود می‌خواند و هدفش گسترش روابط رسمی اعراب با اسرائیل است. مواضع مطرح‌شده از سوی بن‌سلمان، مبنی بر تمایل به پیوستن مشروط عربستان به این پیمان، نشانگر تداوم موازنه‌ای شکننده میان منافع اقتصادی و فشار افکار عمومی جهان عرب است. این تمایل، در عمل بیشتر به منزله ابزاری دیپلماتیک برای حفظ جایگاه منطقه‌ای ریاض تعبیر می‌شود تا گامی واقعی در جهت عدالت فلسطین.

امروز در شرایطی که مردم غزه زیر بار محاصره و بمباران قرار دارند، خاموشی دولت‌های ثروتمند عرب در برابر بحران انسانی، تناقض آشکاری با ادعای رهبری منطقه‌ای آنان دارد. مشارکت ضمنی در سازوکار‌هایی که تنش را نگه می‌دارند یا مشروعیت اشغال را تثبیت می‌کنند، یادآور ساختار سلطه جهانی از نگاه ایمانوئل والرشتاین است؛ نظمی که در آن کشور‌های پیرامونی برای دوام نظام مرکز، هزینه استقلال خود را می‌پردازند.

 نئولیبرالیسم و تجارت جنگ

 ترامپ با پیوند دادن گفتمان «خلق شغل و توسعه» به همکاری با ریاض، سیاست اقتصادی را به ابزاری تبلیغاتی بدل ساخت. وعده‌های میلیاردی عربستان برای سرمایه‌گذاری در صنایع آمریکایی و طرح فروش جنگ‌افزار‌های پیشرفته، همگی بازتاب منطقی هستند که در آن تجارت و امنیت در هم می‌آمیزند و پول جای اخلاق را می‌گیرد. این نگاه، از درون اندیشه نئولیبرالیسم دیوید هاروی برمی‌آید که سرمایه را نه ابزار رفاه، بلکه محور تصمیم‌گیری سیاسی و هویتی معرفی می‌کند.

محمد بن‌سلمان نیز با مهارت رسانه‌ای، تلاش کرد چهره اقتدارگرای پادشاهی را در قالب «شریک فناوری و هوش مصنوعی» واشینگتن بازنمایی کند. این روند نوعی مدرن‌سازی اقتدارگرایی است؛ حفظ ساختار سخت قدرت با ظاهری نوگرایانه. در عمل، اما زیرساخت این مدرن‌سازی همچنان بر کنترل اجتماعی، محدودیت آزادی بیان و نقض حقوق مدنی استوار است.

در ارزیابی کلی، دیدار بن‌سلمان و ترامپ بخشی از روند شکل‌گیری نظم جدیدی در خاورمیانه است؛ نظمی که بر سه محور بنا شده است: سرمایه به‌جای عدالت، امنیت به‌جای آزادی، و منافع شخصی به‌جای دیپلماسی اصولی. این تحولات نشانگر گذار از گفت‌و‌گوی مبتنی بر ارزش‌ها به سیاست مبتنی بر نمایش هستند؛ سیاستی که در آن ظاهر تشریفات، جایگزین گفت‌و‌گوی حقیقی درباره آینده مردم منطقه می‌شود.

انتهای پیام/

ارسال نظر
گوشتیران
قالیشویی ادیب
رسپینا