دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری

گفت‌وگو با جوانی که همسایه‌اش را به قتل رساند/ دوست دارم زن بگیرم و بچه‌ام را ببینم

جوانی که به اتهام قتل همسایه‌اش دستگیر شده است، در پلیس آگاهی در بازداشت به سر می‌برد و تحقیقات از او ادامه دارد. پلیس براساس سوابق متهم او را جوانی شرور معرفی کرده که در واکنش به اعتراض‌های همسایه‌اش نسبت به فحاشی‌‌های او دست به چاقو برد و مرتکب جنایت شد و پیش از خروج از کشور به دام افتاد.
کد خبر : 99990

به گزارش گروه رسانه‌های دیگر خبرگزاری آنا، روزنامه شرق نوشت: در ادامه گفت‌وگو با این متهم به قتل را می‌خوانید. (اظهارات متهم با گزارش پلیس هم‌خوانی ندارد و حرف‌های او فقط در حد ادعاست).


‌ اسمت چیست و چند سال داری؟ چقدر درس خوانده‌ای؟
مهدی، ٢٥ساله هستم و تا دوم نظری درس خوانده‌ام.
‌ به چه جرمی دستگیر شده‌ای؟
به اتهام قتل در نزاع.
‌ ماجرای قتل چطور اتفاق افتاد؟
سر کوچه منتظر یکی از دوستانم به نام سعید بودم که با هم پیش یکی دیگر از بچه‌ها برویم؛ اما او دیر کرد و دوستم خودش با موتور آمد. سعید هم بعد از چند دقیقه رسید و گفت حالا که دوستت خودش آمد من می‌روم. آن موقع بود که من شاکی شدم و شروع کردم به داد و بیداد. همان موقع هم برادر مقتول که لباس مناسبی نداشت آمد و گفت چه خبرتان است اینجا خانواده زندگی می‌کند. دوستم به او گفت تو اگر راست می‌گویی و اینجا خانواده زندگی می‌کند برو لباس درست بپوش. سر همین بود که درگیری شروع شد و من اول آنها را جدا کردم. سعید و دوست دیگرم را جمع کردم که برویم، اما یکی دیگر از برادران مقتول آمد از شیشه ماشین که پایین بود مشتی به من زد و آن‌موقع بود که درگیری دوباره شروع شد و برادران مقتول از خانه قمه آوردند و به ما حمله کردند و آن موقع بود که من یک تیزی ١٥، ٢٠ سانتی از ماشین سعید برداشتم و سراغ مجتبی رفتم که داشت به ما فحاشی می‌کرد. می‌خواستم یک خط روی صورت و کتف او بکشم. تیزی را به حالت کج روی صورت، گردن، کتف، سینه و شکم مقتول کشیدم و بعد از آنجا فرار کردیم. بعد از ٤٠ دقیقه یا یک ساعت بود که به من خبر دادند مجتبی مرده است.
‌ کل ماجرا چقدر طول کشید؟
کل ماجرای جر و بحث و فرار ما پنج دقیقه تا ١٠ دقیقه طول کشید. انگار چاقو در کتف آن مرحوم فرو رفته بود. باور کنید من اصلا نمی‌خواستم این‌جور شود. تقصیر برادر مقتول بود که از شیشه ماشین مشتی به من پرت کرد. اگر او این کار را نمی‌کرد ما می‌رفتیم و دوباره دعوا نمی‌شد.
‌ در درگیری منجر به قتل سه‌به‌سه بودید؟
نه آن سه برادر بودند و من یک نفر. من هم مشروب خورده بودم و حالت عادی نداشتم.
‌ آیا سابقه‌داری؟
سه سابقه دارم. یکی درگیری، یکی مشروب و یکی هم سر تصادف که به خاطر دعوا زندان هم رفتم.
‌ ماجرای درگیری چه بود و چه زمانی به زندان رفتی؟
سال ٨٧ یکی از بچه‌های فلاح را زدم و دو ‌میلیون تومان هم دیه دادم. بعد هم در رسیدگی به پرونده به حبس محکوم شدم که سال ٩١ رفتم و حبسم را کشیدم. بعد از آزادی توبه کردم و سرم به کار خودم بود و تازه می‌خواستم نامزد کنم و بروم سر زندگی خودم که این‌جور شد.
‌ مگر چه کار کرده بودی که دو ‌میلیون تومان در آن سال‌ها دیه دادی؟
با چاقو یکی توی سرش زده بودم و بعد پریدم بالا چاقو را فرو کردم در کتف طرف. در دادگاه هم سه ماه و یک روز برایم حبس بریدند. برای تصادف هم یک‌سال‌ونیم زندان به من دادند و ٤٤‌ میلیون تومان هم دیه دادم. الان هم توی فک و صورتم هنوز پلاتین است.
‌ ماجرای تصادف چه بود؟
با موتور به یک پیرزن زدم. نمی‌دانم چطور خرج کرد که ٤٤‌ میلیون تومان خرجش شد. او این پول را گرفت، البته وقتی من بستری بودم خودش به ملاقاتم می‌آمد. اینها را گفتم که بگویم من آدم بدی نبودم و نمی‌خواستم این‌جور شود. من با برادر مجتبی رفیق بودم؛ اما داداشش شروع به فحاشی کرد. اگر او این کار را نکرده بود، ما رفته بودیم. من تازه نامزدم را نشان کرده بودم که همه چیز خراب شد.
‌ ٤٤‌ میلیون تومان دیه را از کجا آوردی؟
بیمه داد. من که پولی نداشتم. تازه خودم هم کلی خرج درمانم شد.
‌ فکر می‌کردی روزی کارت به اینجا بکشد؟
نه، فکر نمی‌کردم. آن روز هم مست بودم و حالی‌ام نبود چه می‌کنم. آنها زیاد بودند و من هم تنها. هیچ‌کس دوست ندارد این مشکل برایش پیش بیاید. من در دنیا به کسی بدی نکرده‌ام و با همه مثل خودشان بودم. پدر من کارگر است و مادرم هم خانه‌دار که بعضی‌وقت‌ها هم می‌رود در مترو کار می‌کند. خودم هم با موتور کار‌ می‌کردم؛ اما اگر کسی بخواهد به من زور بگوید قبول نمی‌کنم. الان از کرده‌ام پشیمانم و خوابم نمی‌برد و دائم به زن و بچه آن مرحوم فکر می‌کنم.
‌ چند خواهر و برادر داری؟
سه خواهر دارم.
‌ چرا درس و مدرسه را رها کردی؟
برای اینکه مجبور بودم سر کار بروم تا پول دربیاورم. درس را تا قبل از نظری ول کردم. وقتی رفتم زندان اول و دوم نظری را در رشته کامپیوتر خواندم.
‌ از زندان که آمدی چرا درس را ادامه ندادی؟
چون مدارکم در زندان بود و وقت نمی‌کردم بروم دنبالش. از خدا می‌خواهم کمکم کند و از خانواده مقتول هم می‌خواهم حلالم کنند. به خدا من کاره‌ای نیستم. مادرم بعد از این اتفاق سکته کرده و لب و دهانش کج شده است.
‌ بعد از ترک ‌تحصیل چه کار کردی؟
قبل از اینجا که پیک‌موتوری بودم، اما بعد از ترک تحصیل در جوراب‌بافی، مهرسازی، مبل‌‌سازی و تأسیسات ساختمانی و لوله‌کشی هم کار کرده‌ام.
‌ چرا سر یک کار ثابت نماندی؟
خودم که پول نداشتم برای خودم جایی راه بیندازم، اکثر صاحب‌کارها هم اذیت می‌کردند و پول نمی‌دادند
‌ اگر پدر و مادر مقتول را ببینی به آنها چه می‌گویی؟
التماس می‌کنم. به دست و پایشان می‌افتم و می‌گویم به خدا نمی‌خواستم این‌طور شود. حداقل به‌خاطر پدر و مادرم رضایت بدهند. هر کاری بگویند می‌کنم. دوست دارم زندگی کنم، زن بگیرم و بچه‌ام را ببینم.
‌ توصیه‌ات به آنهایی که دست به چاقو می‌برند چیست؟
اصلا رفیق‌بازی نکنند. من به خاطر رفیق این بلاها سرم آمد. بعد هم همان رفیق آمد علیه من شهادت داد؛ چون چاقو مال او بود و ترسید که پای خودش‌ گیر باشد. فقط فکر خودشان و خانواده‌شان باشند.
‌ فرض کن الان اولیای دم رضایت دادند، برنامه‌ات چیست؟
نامزد کنم. بروم دنبال زندگی‌ام. با رفیقم قرار گذاشته بودیم شریکی وانت بخریم و برویم میوه بیاوریم و در محل خودمان بفروشیم.
‌آیا اولیای‌دم را بعد از دستگیرشدن دیده‌ای؟
ندیده‌ام؛ اما خیلی دوست دارم ببینم و رضایت بدهند. مقصر بودم و قبول دارم. من هم نمی‌خواستم این‌جور شود. تقصیر او بود. اگر با من جر و بحث نمی‌کرد و بیرون نمی‌آمد کار به اینجا نمی‌کشید. کدام جوان دوست دارد زندگی خودش را به هم بریزد. جوان آنها الان زیر خاک است. نمی‌خواستم چنین اتفاقی بیفتد، از قصد نبود.
‌ آیا مواد مخدر استفاده می‌کنی؟
از سال ٨٥ تا ٩١ شیشه مصرف می‌کردم.
‌ چطور شد مصرف مواد را شروع کردی؟
اولش با دوستم قرص می‌زدم. یک ‌بار که قرص اکس ترکاندیم دوستم به من گفت اگر می‌خواهی بعدش فازت چند برابر شود شیشه بزن.
‌ آیا توهم هم داشتی؟
بیشتر توهم مأمور می‌زدم که‌ گیر نیفتم و چیزی نشود. خانواده‌ام را اذیت می‌کردم و صدای ضبط را زیاد می‌کردم؛ ولی الان چهار سال است که پاک هستم و همه‌چیز را جبران کرده‌ام.
‌ مگر نمی‌گویی با برادر مقتول دوست هستی. چرا به احترام برادر مقتول سکوت نکردی؟
اول کوتاه آمدم و رفتم. اصلا من چوب رفاقت را می‌خورم. دوستم آمد علیه من شهادت داد و دروغ گفت. دوستی که برایم مثل برادر بود، آمد گفت من او را تهدید کرده‌ام؛ ولی اگر من او را تهدید کرده بودم چرا دائم با من بود و با هم فشم می‌رفتیم؟ همان او بود که به من چاقو داد. مطمئن باشید آه من و خانواده‌ام او را خواهد گرفت و خون آن مرحوم هم پایمال نمی‌شود.
‌ چطور دستگیر شدی؟
در خانه مادربزرگم در کرج بود که مأموران آمدند و دستگیرم کردند. من سر سفره مادر و پدرم بزرگ شده‌ام. در این فکر بودم که بیایم خودم را تسلیم کنم.


انتهای پیام/

ارسال نظر
هلدینگ شایسته