داستان شعاری تاریخ مصرف دارد/ جنگ، بلوغ نوجوانان را شتاب بخشید
به گزارش خبرنگار خبرگزاری آنا، داستان نوجوان «بزرگشدن در آتش» اثری از یوسف قوجق، نویسنده ادبیات کودک و نوجوان است که انتشارات بیستوهفت بعثت، آن را در ۱۳۲ صفحه و بهای ۱۱۰ هزار تومان منتشر کرده است. این کتاب در دو فصل «صدای جنگ» و «بزرگی در کوچکی» نوشته شده است.
«بزرگشدن در آتش» داستان علیاکبر است؛ نوجوانی که در چندروز به اندازه چندسال بزرگ شد. اخبار جنگ و انفجار را در دوردستها میشنید؛ اما روزی جنگ را وسطِ مرغداریشان دید. آنها مجبور به ترک خانه و شهرشان شده بودند؛ اما او از این وضعیت راضی نبود. علیاکبر دوست داشت برای این جنگ کاری کند، دوست داشت تلخی این آوارگی و از دست دادنها را برای خود و خانوادهاش کم کند و حتی برای بقیه مردم. او بهیکباره از کودکی و خیالات کودکانه جدا شد و پا در مسیری سخت گذاشت.
به مناسبت هفته دفاع مقدس و اهمیت پرداختن به ادبیات نوجوان این حوزه، با یوسف قوجُق، نویسنده کتاب «بزرگشدن در آتش» گفتوگویی کردهایم که این مطلب را در ادامه میتوانید بخوانید:
علیاکبرِ داستانتان چطور ساخته و پرداخته شد؟
علیاکبر ترکیبی از کودکان و نوجوانان جنگزده و کتابها و روایتهای شفاهیای است که شنیده بودم. از نظر فنی، او باید همذاتپنداریبرانگیز باشد؛ برای همین ویژگیهای انسانی ساده مثل علاقه به کتاب، دفتر خاطرات و بازی را در او پررنگ کردم تا وقتی وارد فضای جنگ میشود، مخاطب دگرگونیاش را ملموستر حس کند.
بهطور کلی شخصیتپردازی در این داستان چگونه صورت گرفته است؟
علیاکبر شخصیت اصلی کتاب است؛ او نه یک قهرمان دستنیافتنی است و نه صرفاً یک کودک معصوم. او ترکیبی است از ترس، شجاعت، رؤیاپردازی و مسئولیتپذیری. همین ویژگیها او را به شخصیتی چندبعدی و خاکستری بدل میکند. از کودکی که در مرغداری درس میخواند و دفتر خاطراتش را پر میکند، به نوجوانی تبدیل میشود که تصمیم میگیرد به جبهه برود. این تغییر، تدریجی و باورپذیر روایت شده است؛ هر بحران (انفجار مرغداری، کوچ اجباری، دیدن زخمیها) یک پله او را جلوتر میبرد. همچنین او گاهی میترسد، گاهی تردید دارد و حتی از خودش میپرسد «آیا ما هم مثل مرغها میمیریم؟». همین تردیدها باعث میشود علیاکبر یک شخصیت واقعی و انسانی باشد، نه تکبعدی.
شیرعلی (پدر علیاکبر) ستون خانواده است:، اما پر از خستگی و اضطراب. حضورش نوعی واقعگرایی به داستان میدهد. شیرعلی نماینده نسلی است که در جنگ، هم باید بجنگد و هم خانواده را سرپا نگه دارد. گاه ناامید میشود، گاه امیدوار. برخلاف قهرمانهای کلیشهای، او شکستپذیر است؛ بغض میکند، سکوت میکند و حتی به کوچ اجباری تن میدهد.
یاسر در این داستان بیشتر شبیه «شخصیت راهنما» است. او الگویی است برای علیاکبر؛ همان پلی که او را از کودکی به سمت جوانی آرمانخواه میبرد. یاسر شخصیتی ایدهآلتر است و کمتر ضعفهای انسانیاش نمایش داده میشود.
مادر علیاکبر حضور پررنگی ندارد؛ اما لحظههایش بار عاطفی شدیدی دارد. لرزش دستها هنگام دعا یا اشکهایش هنگام ترک خانه، لایهای انسانی به فضای پر از جنگ اضافه میکند. پرستو (خواهر کوچک علیاکبر) نیز در واقع کودکِ خردسال خانواده است و با نگاه معصومانهاش تضادی عاطفی ایجاد میکند.
جنگ، علیاکبرِ نوجوان را کاملاً تغییر میدهد. به نظر شما چه چیزی در جنگ است که شخصیت و سرنوشت یک انسان را دگرگون میکند؟
جنگ شرایطی استثنایی میآفریند که در آن، زمان فشرده میشود. یک نوجوان در چند ماه همان تجربهای را پشت سر میگذارد که شاید در شرایط عادی در ۱۰ سال به دست میآورد. از نظر روایی، این «شتاب در بلوغ» فرصتی بود تا نشان دهم چگونه یک کودکِ مرغدارینشین به رزمندهای داوطلب بدل میشود.
در کتاب اطلاعاتی مثل علت نامگذاری تیپ ۲۷ محمد رسولالله یا آموزشهای نظامی رزمندگان وجود دارد؛ اما بهصورت شعاری و مستقیم نیستند و در دل داستان هضم شدهاند. چرا این شیوه را انتخاب کردید؟
چون داستان، جای شعار نیست. از نظر تکنیکی، بهترین راه «نمایشدادن» است نه «گفتن». وقتی یاسر برای نوجوانها توضیح میدهد که چرا اسم تیپ ۲۷ انتخاب شد، این اطلاعات بهطور طبیعی در گفتوگو مینشیند. اگر همان مطلب را به شکل گزارشی میگفتم، اثر ادبی از بین میرفت. هدف من این بود که دادههای واقعی را با ضرباهنگ داستان پیوند بزنم.
زبان در داستان شما ساده است، اما لحظاتی، شاعرانه هم میشود، مثل توصیف انفجار مرغداری. چگونه این تعادل را ایجاد کردید؟
زبان باید تابع موقعیت باشد. وقتی علیاکبر دفتر خاطراتش را مینویسد، زبان ساده و کودکانه است؛ اما در صحنههای بحرانی، مثل دیدن لاشه مرغها یا کوچ اجباری، زبان ناخودآگاه استعاری میشود. این تغییر ضرباهنگ در زبان، همان ضربان قلب شخصیت را بازتاب میدهد.
در این داستان، لایههای مختلفی درهم تنیدهاند، دفترچه خاطرات علیاکبر، صحنههای خانوادگی و رویدادهای جنگ. چرا این فرم چندلایه را انتخاب کردید؟
جنگ خودش تکهتکه است. من خواستم فرم روایت هم، این گسستگی و پراکندگی را منعکس کند. دفترچه خاطرات در حکم یک روایت درونمتنی است؛ مخاطب همزمان شاهد داستان و فرایند روایتنویسی است. این تکنیک به داستان، بُعدی خودبازتابانه داد.
صحنه مرگ مرغها یکی از بخشهای تکاندهنده رمان است. از نظر فنی، چطور این تصویر را خلق کردید که هم واقعگرایانه باشد و هم نمادین؟
من از جزئیات حسی زیاد استفاده کردم: بوی سوختگی، پرهای سفید خونآلود، صدای بالزدن دیوانهوار. این جزئیات حس واقعیت میدهد؛ اما در سطح نمادین، مرغها نماینده معصومیتاند؛ موجودات بیپناهی که قربانی جنگ میشوند. این ترکیب واقعگرایی حسی و نمادپردازی معنوی باعث ماندگاری صحنه شد.
ضرباهنگ رمان بهتدریج از آرامش مرغداری به انفجار و کوچ میرسد. آیا این تغییر، آگاهانه طراحی شده بود؟
بله، این یک منحنی روایی است. ابتدا روزمرگی آرام است، بعد صدای انفجارهای دور شنیده میشود، بعد نزدیکتر و در نهایت ویرانی مرغداری. این تکنیک تعلیق تدریجی باعث میشود مخاطب همان اضطراب شخصیتها را تجربه کند.
دفترچه خاطرات علیاکبر فقط وسیلهای روایی نیست، بلکه خودش موضوع داستان است. چرا این عنصر را وارد کردید؟
دفترچه، نماد مقاومت در برابر فراموشی است. علیاکبر با نوشتن، خودش را از ترس رها میکند. از نظر تکنیکی هم، دفترچه یک «ابزار خودبازتابی» است: رمان درباره نوشتن خودش میشود. این به من اجازه داد که روایت را چندلایه کنم.
علیاکبر چه تفاوتی با نوجوانان دیگر در ادبیات جنگ دارد؟
علیاکبر یک نوجوان «میاننسلی» است؛ نه کاملاً کودک، نه جوانی پخته. او بیشتر شبیه به «سلمان» در کتاب «آن مرد با باران میآید» نوشته وجیهه سامانی است که ناگهان با جهان بزرگتر از خودش مواجه میشود؛ اما تفاوت اصلی این است که علیاکبر از دل زندگی روزمره (مرغداری، مدرسه، دفترچه خاطرات) وارد جنگ میشود. ریشههای او در «عادیترین جزئیات» است؛ درحالیکه مثلاً نوجوانان آثار دیگر مثل آثار احمد دهقان از همان آغاز در میدان نبرد قرار دارند و تجربهشان مستقیمتر است.
آیا میتوان گفت علیاکبر نماینده نسلی است که «جنگ را از خانه تا جبهه» تجربه کرده؟
دقیقاً. شخصیت او از صحنههای خانه و خانوادگی آغاز میشود (مرغداری و خانواده). جنگ ابتدا خانهاش را ویران میکند، بعد او را به جبهه میکشاند. این «دو مرحلهای بودن» تجربه، کمتر در دیگر رمانهای جنگ دیده میشود. معمولاً یا تمرکز بر جبهه است یا بر پشت جبهه. من این دو را در شخصیت علیاکبر تلفیق کردم.
مهمترین ویژگی علیاکبر در مقایسه با نوجوانان دیگر داستانهای جنگ چیست؟
مهمترین ویژگیاش، تدریجیبودن بلوغ در آتش است. علیاکبر یکشبه قهرمان نمیشود؛ او قدمبهقدم، از صدای انفجارهای دور تا دیدن لاشه مرغها، از کوچ اجباری تا تصمیم برای رفتن به جبهه، تغییر میکند. این روند آهسته و خاکستری باعث میشود شخصیتش به زندگی واقعی نزدیکتر باشد. علیاکبر نه یک قهرمان ازپیشآماده است و نه صرفاً کودکی معصوم. او ترکیبی است از ترس، تردید، امید و مسئولیت.
نوجوانان امروز چه نگاهی به ادبیات دفاع مقدس دارند؟ دوست دارند آن روزها چطور برایشان روایت شود؟
نوجوان امروز بسیار باهوش است و خیلی سریع تفاوت میان متن شعاری و متن صادقانه را تشخیص میدهد. آنها دوست دارند جنگ را از زبان همسنوسالان خودشان بخوانند، نه از زاویه نگاه بزرگسالانِ نصیحتگر. برای همین به نظرم استفاده از گونههای متنوع مثل رمان و داستان کوتاه در ژانرهای مختلف میتواند این ادبیات را جذابتر کند.
کمی از بایدها و نبایدهای نگارش داستان نوجوان در حوزه ادبیات جنگ بگویید.
در نوشتن داستان برای نوجوانان، به نظرم اینها شرط اصلی است: تمرکز بر جزئیات زندگی روزمره نوجوانان، نشاندادن جنگ از دریچه تجربه زیسته اشخاص داستان و استفاده از زبانی ساده، اما پرقدرت. آنچه که باید در نوشتن برای این مخاطب پرهیز کرد، تحمیل پیام مستقیم و شعاری و اغراق در قهرمانسازی است؛ چون نوجوان میخواهد شخصیت را «واقعی» ببیند.
داستان شما پیش از جنگ ۱۲روزه منتشر شده است؛ اما وقتی شروع به خواندن میکنیم، انگار همان روزها را روایت کردهاید. صدای انفجارها، اجبار به ترک خانه... به نظر شما ادبیات دفاع مقدس چطور باید نوشته شود که برای هر شخصی در هر زمانی کاربرد داشته باشد؟
کلیدش در «انسانی نوشتن» است. اگر ما فقط شعار بدهیم، داستان تاریخ مصرف پیدا میکند؛ اما اگر بر ترس، امید، عشق و دلتنگی تمرکز کنیم، همان عناصر انسانی باعث میشوند که نوجوان امروز هم بتواند با علیاکبر ارتباط بگیرد. ادبیات دفاع مقدس وقتی ماندگار است که از سطح «گزارش جنگ» فراتر برود و به «تجربه زیسته انسان» تبدیل شود.
چه توصیهای برای نویسندگان جوانی دارید که میخواهند در حوزه ادبیات جنگ بنویسند؟
اول از همه، از شعار پرهیز کنند. دوم، روی جزئیات زندگی تمرکز کنند - صدای مرغها، بوی نان، بازی کودکان- و سوم، یادشان نرود که جنگ فقط در جبهه نیست؛ در خانهها و دل خانوادهها هم جریان دارد. اگر این سه اصل رعایت شود، ادبیات جنگ زنده و ماندگار خواهد بود.
ناگفتهای باقی مانده است؟
از انتشارات بیستوهفت بعثت و هادی خورشاهیان، دبیر پروژه رمانهای نوجوان این نشر تشکر میکنم که چنین فرصتی را فراهم کردند تا بتوانیم داستانهایی ملموس درباره جنگ و دفاع مقدس برای نوجوانان بنویسیم.
انتهای پیام/


