اشتباه از منتقدان روابطعمومیچی بود؛ آقای فراستی! شما بُردید!
آن روز به محض سلام و احوالپرسیهای متدوال بحث برنامه «هفت» و آن نقد عجیب و غریب به فیلم «دونده زمین» پیش آمد. من خواستم که با توجه به نفوذ کلامش چیزی در این باب بنویسد و او معتقد بود که آنچه در باب اتفاق رخ داده لازم است تنها سکوت است و در پاسخ به نگاه پرسشگر و تلاشم برای متقاعد ساختن او که باید جلوی توهین را گرفت؛ گفت: «آدمهایی سر چهارراه میایستند، فحش میدهند، پرخاش میکنند، فریاد میکشند و... آنها در تلاشند مخاطبان در حال گذر را در یک نقطه جمع و متمرکز کنند و اگر این اتفاق بیفتد آنها ساکت نمیشوند بلکه حالا غرق لذت از تجمع این همه آدم دیگر بدون داد و فریاد فحش میدهند و از این همه تماشاچی واکنشدهنده کیفشان حسابی کوک میشود. آنها از این که یکی فیلمشان را برمیدارد و در شبکههای اجتماعی بازنشر میکند نه تنها شرمسار نمیشوند که بیشتر سر ذوق میآیند؛ آنها از فحشهایی که در جواب میشنوند، از عصبانیتها و... محظوظ میشوند و همیشه در چنین موقعیتی بهترین کار، همان گذر است. وقتی بی تفاوت به تمام داد و فریادها به مسیرت ادامه بدهی دلسرد میشوند چون تو تنها راه دیده شدن آنهایی!»
او به رغم کنشگریاش در مسائل مرتبط با سینما همچنان و با گذشت چند هفته بر تصمیم خود راسخ است و کوچکترین واکنشی به این هجمه عجیب و غریب نشان نداده و نمیدهد. دروغ چرا اما من تا همین روز گذشته فکر میکردم اتفاقا او به عنوان یک هنرمند که کلامش تاثیرگذار است باید چیزی بگوید اما وقتی مصاحبه مفصل اخیر مسعود فراستی با نشریه «رمز عبور» در سایتهای مختلف باز نشر شد؛ متوجه شدم اشتباه از من است.
حالا در این مصاحبه به عبارت «دیاثت فرهنگی»، «کمتر از حیوان بودن فیلمساز»، «آشغال و منگل بودن فیلم» هم اضافه شده است. به جز ناسزاهای جدیدی که به فیلم و فیلمساز الصاق شده است؛ منتقدانی که با این ادبیات شنیع سلامت خود و حرفهشان را در خطر دیده و هر کدام به نحوی اعلام برائت کردهاند نیز از ناسزا شنیدن بیبهره نماندهاند!
فراستی که بارها این منتقدان را روابط عمومی خطاب کرده بود این بار و در مصاحبه مکتوب و مفصلش مجال بیشتری داشته برای تازیدن به آنانی که احساس کرده اطلاق کلمه روابط عمومی آن قدر که باید و شاید فحش درخوری برایشان نیست. او لازم دانسته با کسانی که شأن یک منتقد را از این نوع ادبیات بالاتر دانستهاند، برخورد جدیتری داشته باشد! برای همین این بار با تکیه بر کلمه «روابط عمومی» و «منتقد شلاق زن» برای این که بفهماند مورد خطابهاش کیست؛ می گوید: «آدمهای روابط عمومیچی اهل تغییر نیستند. اهل این هستند که استخوانی جلویشان بیندازید. بسشان است. ناچیزند. صاحب نگاه و اندیشه نیستند. صاحب اینکه وقتی حرف درستی میزنند پای آن بایستند و خسارتش را هم بپردازند، نیستند. همه چیز را بدون خسارت میخواهند. نمیشود.»
این جملات هتاکانه فراستی مرا وادار میکند به اعتراف؛ اعتراف به این که آن هنرمند فرزانه اتفاقا در نهایت هوش و کنشمندی عبور از کنار این آدم را انتخاب کرد. ما اهالی رسانه با انتخاب غلطمان و تجمع کنار فراستیِ در حال داد و بیداد به او مجال دادیم تا با داشتن مخاطبی متمرکز دایره فحاشی را گستردهتر کند و از بازنشر چندباره حرفهایش و گرفتن بازتابهای متعدد حظ وافر ببرد تا آنجا که در مصاحبهاش هم بگوید خوشحالم که از من متنفرند!
حالا دوست دارم یکی از مردم یا همین اهالی رسانه بپرسد چه کسی آن شب معروف «هفت» را دیده؟! تقریبا با در صد خطایی قابل چشمپوشی هیچکس! اگر رسانههای مختلف ویدئوی آن چند دقیقه را در شبکههای مختلف قرار نمیدادند و اگر واکنشی به آن حرفهای بی اساس نشان داده نمیشد؛ اصلا محال ممکن بود کسی بفهمد چنین حرفی زده شده!
بله آقای فراستی! شما بردید و حق دارید این چنین به تفصیل به پایکوبی رسانهای بپردازید. تقصیر همان منتقد روابط عمومی چی است که با دو سه خط غیر رسمی و نه به صورت یادداشت آن هم در کانالی تلگرامی با کمتر از 500 دنبالکننده و نه آنتن رسانه ملی، چنان نگاه تمام اهالی سینما را به سمت شما و بی ادبیای که شایسته حد خوردن است جلب کرد که تازه همه از همان دو سه خط رفتند ببینند فرد خاطی چه کرده!
بله! تقصیر منتقدهای روابط عمومی چی است که به جای عبور از کنار کسی که بر سر چهار راه بی مخاطب صدا و سیما فریاد میکشد، نگاهش کردند تا قند در دل آن طرف آب شود که مخاطب چند صد نفری «هفت» کجا و مخاطب میلیونی منتقدان روابط عمومی چی کجا؟
حکایت همان عقابی است که نگاهی به بال تیر خوردهاش کرد و گفت: «عجب است این که ز چوبی و ز آهن این تیزی و تندی و پریدن زکجا خاست؟ بر تیر نظر کرد و پر خویش بر آن دید گفتا زکه نالیم که «از ماست که بر ماست».»
* خبرنگار و نویسنده سینمایی
انتهای پیام/