دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
19 مرداد 1403 - 09:00
در یک پژوهش بررسی شد؛

حلقه مفقوده چرخه خلاقیت در آموزش عالی ایران

حلقه مفقوده چرخه خلاقیت در آموزش عالی ایران
این مطالعه با هدف واکاوی تجربیات بازیگردانان دانشگاهی (اعضای هیئت علمی) به عنوان عاملانی خلاق؛ حلقه مفقوده چرخه خلاقیت در نظام آموزش عالی ایران صورت گرفت.
کد خبر : 926579

به گزارش گروه پژوهش خبرگزاری علم و فناوری آنا، امروزه آموزش عالی بنا به ضرورت تغییرات اجتماعی یکی از سازمان‌های پیچیده و بزرگ اجتماعی در هر کشوری محسوب می‌شود و با رشد و توسعه اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی پیوندی ناگسستنی دارد و بتدریج از یک حالت ساده ابتدایی به یک حالت پیچیده در آمده است. موضوع اساسی و محور اصلی این سازمان، انسان است.

ثمر بخشی این سازمان از یک سو تبدیل انسان‌های خادم و مستعد به انسان‌های سالم، خالق، بالنده، متعادل و رشد یافته است و از سوی دیگر تامین کننده نیاز‌های نیروی انسانی جامعه در سطوح مختلف و در بخش‌های متفاوت فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی است.

زهرا رشیدی (استادیار گروه نوآوری آموزشی و درسی، موسسه پژوهش و برنامه‌ریزی آموزش عالی) در مقاله‌ای با عنوان «بازیگردانان دانشگاهی به عنوان عاملانی خلاق؛ حلقه مفقوده چرخه خلاقيت در آموزش عالی ایران» به این موضوع پرداخته‌اند که رشته‌های گوناگون نگاه یکسانی به انسان ندارند و از واژه یکسانی برای انسان استفاده نمی‌کنند.

این پژوهش ادامه می‌دهد که موضع‌گیری این رشته‌ها و نظریه‌های هر رشته در سه دسته یا به تعبیر کوهن سه پارادایم تقسیم می‌شوند. پارادایم نخست، انسان را کامال منفعل در مقابل قدرت نهاد‌های اجتماعی دانسته و از مفهوم فرد استفاده می‌کنند. پارادایم دیگر، انسان را فردی خودمختار و سوژه کامل در مقابل نهاد‌های اجتماعی و فرهنگ می‌دانند و مفهوم سوژه یا سوبژکتیویته واژه مورد پسند آنان است که بر واژه فرد برتری دارد. در حالیکه پارادایم سوم بر این باورند که انسان در نوسان بین اصالت جامعه (انسان مطیع و منفعل) و اصالت فرد (سوژه کامل) است و واژه بازیگر یا عاملیت از مفاهیم مورد علاقه این دسته است.

این پژوهش بیان می‌کند که از دانشگاه‌ها در جهان امروز انتظار می‌رود که بتوانند چند نیاز مشخص جوامع انسانی شامل «تربیت نیروی متخصص و ماهر»، «تولید دانش» مورد نیاز انسان و جامعه امروز، «کمک به توسعه همه‌جانبه جامعه» یعنی توسعه اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را تأمین کنند. نظام‌های آموزش عالی برای تحقق این کارکرد‌ها و اهداف لاجرم باید سیاست‌ها و خط‌‌مشی‌های آموزشی، پژوهشی و پرورشی خود را بر «توانمندسازی نیروی انسانی»، «افزایش سرمایه انسانی»، «شکوفایی استعدادها»، «رشد قابلیت‌ها» و «افزایش بهره‌وری» از مجموعه تمام نیرو‌هایی که ما آن را انسانی تلقی می‌کنیم قرار دهند.

از منظر مشارکت کنندگان در این پژوهش، مهمترین عوامل مؤثر بر خلاقیت اعضای هیئت علمی دو دسته عوامل سازمانی و فردی است. تجزیه و تحلیل اطلاعات نشان داد از بین این دو دسته، عوامل سازمانی بیشترین ارجاع را داشته و مهمترین عوامل مؤثر بر عدم بروز خلاقیت در اعضای هیئت‌علمی دانشگاه‌های جامع شهر تهران بود.  

این پژوهش توضیح می‌دهد که اولین عامل سازمانی در عدم بروز خلاقیت اعضای هیئت علمی از نگاه مشارکت‌کنندگان، مشکلات مربوط به قوانین و زیرساخت‌های دانشگاهی بود. نگاه تک بعدی و نامتناسب با ماهیت بسیاری از رشته‌ها در تدوین و اجرایی‌سازی مالک‌ها و نشانگر‌های جذب، ترفیع و ارتقای از یک سو، فشار و تمرکز بیش از اندازه بر انجام تکالیف توسط اعضای هیئت علمی جدید که در مقایسه با اعضای باسابقه‌تر برای جا افتادن در فرآیند دانشگاهی و فعالیت بهینه به حمایت بیشتری نیاز دارند و همچنین انتظارات فراتر از شرایط و امکانات در اختیار، نه تنها زمینه پیشرفت متوازن و پایدار و ظهور و بروز و رشد و شکوفایی استعداد‌ها را فراهم نخواهد ساخت بلکه می‌تواند زمینه فرسودگی بیشتر در طول سال‌های آتی خدمت یا مهاجرت سرمایه‌های ارزشمند انسانی ما شود.

از سویی شواهد موجود و مستندات این پژوهش از بروز افت پویایی و نشاط در فضای علمی و مراکز دانشگاهی، بویژه در حوزه علوم انسانی دارد. همه این موارد باعث می‌شود که شکوفا شدن استعداد‌ها و بروز خلاقیت از بین برود یا کمرنگ شود. دومین عامل سازمانی در عدم بروز خلاقیت، ساختار سازمان و مدیریت آموزش عالی و دانشگاه در سطح کلان آموزش عالی یک کشور است که این موضوع به میزان عدم تمرکز، قابلیت انعطاف و مشارکت پذیری نظام و به رسمیت شناخته شدن استقلال دانشگاهی و آزادی علمی بر می‌گردد.

سومین عامل سازمانی مؤثر بر خلاقیت اعضای هیئت علمی در این پژوهش، عوامل مربوط به فرهنگ سازمانی بود. وجود فرهنگی مناسب که پذیرای ایده‌های جدید و نظرات متنوع باشد بر خلاقیت تأثیر بسزایی دارد. این تأثیرات در مطالعات دیگر نیز تأیید شده است.

به عقیده شرکت کنندگان در این پژوهش، فرهنگ دانشگاه فضایی را ایجاد می‌کند که به خلاقیت نه تنها اجازه موجودیت بلکه اجازه رشد نیز داده نمی‌شود. می‌توان چنین برداشت کرد وجود فرهنگ مناسب که پذیرای ایده‌های جدید و نظرات متنوع باشد و همواره مشارکت بین افراد را مد نظر داشته باشد به گونه‌ای که افراد در این فرهنگ همدیگر را با تفاوت‌ها بپذیرند و احترام بگذارند بر خلاقیت تأثیر بسزایی دارد.

چهارمین عامل سازمانی مؤثر بر خالقیت اعضای هیئت علمی در این پژوهش، عوامل مربوط به شیوه و سبک رهبری حاکم در دانشگاه بود. تأثیر این عامل بر خلاقیت در بررسی‌های برخی از دانشمندان تأیید شده است.

این پژوهش توضیح می‌دهد که پدیده خلاقیت در اعضای هیئت علمی پدید‌های چند علّتی است که طیف گسترده‌ای از سطوح از جمله عوامل فردی و سازمانی را دربرمی‌گیرد. در این پژوهش از زیر مجموعه‌های عوامل فردی مؤثر بر خالقیت، عوامل مربوط به خلق و خو، انگیزش، ذهن فعال و دانش و تخصص بیشترین ارجاع را از سوی مشارکت کننده کسب کردند.

از یافته‌های این پژوهش می‌توان نتیجه گرفت هرچند برای ارائه اندیشه‌های جدید انگیزه نیاز است، اما از نگاه مشارکت کنندگان، انگیزه عاملی وابسته است و در صورتی که اعضای هیئت علمی تحمل ابهام را داشته و انتقاد پذیر باشند انگیزه خلاق بودن نیز در آنها ایجاد می‌شود. در صورتی که انگیزه باشد ولی شرایط دیگر نباشد انگیزه نیز از بین می‌رود.

در نهایت، یکی از نتایج مهم از منظر مشارکت کنندگان در باب بروز و ظهور خلاقیت اعضای هیئت علمی، دوگانه‌های ساختار و عاملیت است. ذکر این نکته حائز اهمیت است که هر دو این گرایش‌ها؛ یعنی باور مبالغه آمیز به ساختار و یا به عاملیت نه فقط در علوم اجتماعی، بلکه در خود نظام‌ها و سازمان‌های اجتماعی و فرهنگی تاکنون سبب تخریب و بروز انحرافات زیادی بوده‌اند؛ زیرا در ذات خود با نسبی دیدن مسائل و بررسی و مطالعه
مسائل به شکل موردی سر باز می‌زنند. از یک سو، ساختارگرایان دائما سطح کلان را پیش نهاده و از مطالعه بر سطوح خرد ابا دارند و در سوی دیگر، طرفداران عاملیت، برعکس تنها سطح خرد را به رسمیت می‌شناسند و به همین جهت یا در علوم اجتماعی دچار گرایش‌ها روان شناسانه می‌شوند و یا اصولا نمی‌توانند از سطح توصیف خام فراتر رفته و دست به تبیین‌های تحلیلی بزنند.

 از نظر این پژوهش دانشگاه برای تحقق کارکرد‌های اصلی خود باید به سوی ساختار و سازمان‌هایی که آن ساختار و سازمان امکان مانور و ایفای نقش و آزادی عمل و خودشکوفایی و خودتحقق‌بخشی هر چه بیشتر اعضای دانشگاه را فراهم کند پیش رود. از اینرو نیازمند بازخوانی رابطه ساختار و عاملیت است. به این منظور چند نکته راهبردی را پیشنهاد می‌دهد:

  1. بازتعریف جایگاه دانشجویان و استادان در مجموعه گفتمان آموزش عالی ایران، به نحوی که شیوه سخن گفتن ما درباره فردیت دانشگاهی یا همان سوژه بتواند به یک موقعیت متعالی‌تر و توانمندتر ارتقا یابد.
  2. سیاست‌های فرهنگی دانشگاه باید به گونه‌ای تغییر کند که در فعالیت‌های آموزشی- پژوهشی تنوعات فرهنگی، قومی و جنسیتی به عنوان سرمایه‌های فرهنگی برای تولید علم و تربیت نیروی متخصص تلقی شود.
  3. سیاست‌های فرهنگی دانشگاه باید امکانات لازم برای تبدیل این سرمایه فرهنگی به سرمایه اقتصادی، سرمایه اجتماعی و سرمایه سیاسی را فراهم سازد.
  4. روش‌ها و ساختار‌های همگن‌ساز و استاندارد کننده کنونی در حوزه ارزشیابی و جذب دانشجو و مدرس باید به گونه‌ای تغییر کند که افراد با قابلیت‌ها و توانایی‌ها و تجربه‌های متفاوت و متضاد امکان بروز و ظهور خود در نظام آموزش عالی کشور را پیدا کنند.
  5. لزوم تمرکززدایی در جذب و استخدام اعضای هیئت علمی و بازنگری در مفاد آیین - نامه ارتقای دانشگاهیان و حذف موارد زائد، بخصوص رفع و منع دخالت عوامل غیر علمی (آموزشی و پژوهشی).

در تحلیل آخر نتایج این پژوهش بر مغفول ماندن نقش عاملیت و جایگاه فرد در ساختار آموزش عالی ایران که موجب عدم بروز خلاقیت و شکوفایی استعداد‌ها می‌شود تأکید می‌کند. رشد و ظهور خلاقیت مستلزم وجود چند عامل به هم پیوسته مانند تمرکززدایی، استقلال دانشگاهی، تغییر سیاست فرهنگی به گونه‌ای که تنوع فرهنگی، قومی و جنسیتی به عنوان سرمایه فرهنگی تلقی شود.

انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب