دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
05 اسفند 1402 - 12:18
در یک پژوهش بررسی شد؛

خوانش پساساختارگرا به مثابه بازنمایی اخلاقی «دیگری»

خوانش پساساختارگرا به مثابه بازنمایی اخلاقی «دیگری»
در یک پژوهش آمده است: هم فردگرایان و هم فیلسوفان اجتماعی ابا دارند از اینکه اخلاق را فقط به‌عنوان «قواعد محفلی» که اعضا بر سر آنها توافق کرده و آنها را تنظیم کرده‌اند، تبیین کنند.
کد خبر : 898217

به گزارش گروه پژوهش و دانش خبرگزاری علم و فناوری آنا، هریک از ما محصول جامعه‌ای خاص هستیم. ما «خودمان را نمی‌سازیم». ما قسمت عمده‌ای ازآنچه را که «هویت» خویش تلقی می‌کنیم و نیز «اعتقادات شخصی‌مان» را مرهون اجتماعی هستیم که در آن زندگی می‌کنیم.

جامعه‌ ایرانی مثل هر جامعه‌ دیگری شکلی همگن ندارد. در آن گروه‌های مختلف وجود دارند و زندگی می‌کنند؛ اما شاید با نگاهی از بالا و کلی‌تر بتوان گفت ما ایرانیان چنانیم یا چنینیم.

با نگاهی به کتاب‌هایی که درباره‌ خلقیات و اخلاق ایرانیان (از گذشته تا امروز) نوشته‌شده به خصوصیاتی، چون دروغ‌گویی، عدم اعتماد، چاپلوسی و دورویی، اغراق‌گویی و داستان‌سرایی و... اشاره‌ شده است. وقتی به این مسئله توجه می‌کنیم از دو منظر می‌توانیم به آن نگاه کرد. اول نگاهی که این خلقیات را نمی‌پذیرد و آن را پس می‌زند و نگاه دومی که با قبول برخی از آن‎‌‌ها می‌کوشد نسبت آن را با زیست جهان کنش گر بسنجد.

این گروه می‌کوشند به فهم درستی از امر اخلاقی برسند تا با نگاه انتقادی درصدد تغییرش برآیند. اگر بخواهیم از منظر نگاه دوم به موضوع ورود کنیم در این راه هنر و سینما می‌توانند بسیار راه گشا باشد.

محمد تقی کرمی قهی (استاد دانشگاه علامه طباطبایی) و مژگان فراهانی در مقاله‌ای با عنوان خوانش پساساختارگرا به مثابه بازنمایی اخلاقی «دیگری»(مطالعه آثار سینمایی اصغر فرهادی) تلاش کرده‌اند این موضوع را واکاوی کنند. این مقاله در همایش ملی اخلاق و جامعه ایرانی ارائه شده، این همایش با همکاری انجمن جامعه‌شناسی و پژوهشکده فرهنگ، هنر و معماری برگزار شده است. 

* توافق بر سر قاعده مشترک اخلاقی

 به عقیده‌ ارسطو، نخستین وظیفه‌ حکومت این است که انسان‌های جامعه‌گرا را قادر سازد به مباحث فلسفی بپردازند و سرانجام بر سر یک قاعده‌ مشترک اخلاقی به توافق برسند. با چرخشی تاریخی می‌توان این پرسش را جور دیگری مطرح کرد؛ آیا هنر و سینما نمی‌تواند در بازنمایی این قاعده‌ی مشترک اخلاقی نقشی مهم‌تر از حکومت‌ها داشته باشد؟

به گفته‌ مارتین هایدگر، فیلسوف بزرگ قرن بیستم اثر هنری جهانی را بر ما آشکار می‌کند؛ یعنی ما با دیدن یک اثر هنری (نقاشی قرون‌وسطی) می‌توانیم به این آگاهی برسیم که مردم آن دوران چگونه زندگی می‌کردند، اخلاقیات آنان و ارزش‌ها و ضد ارزش‌هایشان چیست؟

 در زندگی سیاسی اجتماعی، فرهنگی ایرانیان در دهه‌های گذشته انقلاب، جنگ، تحریم‌های اقتصادی وجود داشته است و اینها هرکدام اخلاقیات خاص خودشان را ایجاد کرده‌اند.

پرداختن به «اخلاق» امر پیچیده‌ای است؛ زیرا اخلاق، آمیزه‌ عجیبی از سنت رایج و اعتقادات شخصی است. بعضی از فیلسوفان بر اهمیت جامعه تأکید ورزیده‌اند و اخلاق فردی را اشتقاقی از آن می‌دانند.

فیلسوفان دیگری هم هستند که بر اهمیت فرد خودمختار تأکید می‌ورزند و ادعا می‌کنند که جامعه صرفاً توافقی مفید است که باید خدمتگزار اهداف و خواسته‌های افراد باشد.

خوانش پساساختارگرا به مثابه بازنمایی اخلاقی «دیگری»

هم فردگرایان و هم فیلسوفان اجتماعی ابا دارند از اینکه اخلاق را فقط به‌عنوان«قواعد محفلی» که اعضا بر سر آنها توافق کرده و آنها را تنظیم نموده‌اند، تبیین کنند. هر دو گروه می‌خواهند اخلاق اجتماعی یا نیاز به اخلاق فردی را با توسل به مجموعه‌ای از آرمان‌های«بی‌طرف» روا بشمارند.

در سینمای فرهادی اخلاق فردی و اخلاق اجتماعی فاصله‌ای برناگذشتنی باهم دارند، واکاوی این فاصله هم به مخاطب وا‌گذاشته می‌شود. توگویی تلاش این است که مبنایی برای اخلاق فراهم آید.

از این رو سوال اصلی این پژوهش آن است که «اصغر فرهادی»، تا چه میزان با خوانش پساساختارگرایانه که مبتنی بر مفاهیمی همچون تصمیم‌ناپذیری، تقابل‌های دوگانه، نشانه‌های متناقص، مولف‌زدایی، مرکزگریزی و تکرارپذیری بازنمایی اخلاقی از «دیگری» داشته است؟ به همین منظور فیلم‌هایی نظیر «چهارشنبه سوری»، «درباره الی»، «جدایی نادر از سیمین»، و «گذشته» مورد خوانش با روش «تحلیل روایت» مور واکاوی قرار می‌گیرد.

* رژیم‌های مشاهده و روایت‌های برساخته

روایت بر مبنای چارچوب‌های گفتمانی، ایدئولوژیکی و مفهومی خاصی شبح یا تصویری را می‌سازد که جای هستی بالفعل و یا امر واقع را می‌گیرد. در هر روایت ما با یک روایت از میان بی‌شمار روایت‌های بدیل که امکان ساخت دارند، روبرو می‌شویم. روایت‌ها بازگفته‌های طبیعی نیستند، بلکه برساخته‌های اجتماعی و فرهنگی هستند که از میان بی‌شمار تصاویری که قابلیت ارائه داشته‌اند در راستای نگه‌داشت نسبت مرکز/ حاشیه انتخاب شده‌اند.

هر روایت به عنوان کنشی است که با برساختن ایماژی از افراد و گروه‌های اجتماعی، غیاب آنها را به حضور بدل می‌کند. بازنمایی یک موضوع سبب می‌شود که آن موضوع از نوعی غیاب خارج شده و به موقعیت دیگری ارتقا یابد که در آن از ایماژی مخصوص به خود برخوردار شود.

بازنمایی در وهله اول بر حضور یا عدم حضور (غیاب) افراد و گروه‌ها و در مرحله بعد بر کیفیت این حضور اشاره دارد. جامعه‌ای که در آن برخی از افراد و گروه‌ها در حیات دسته جمعی مشارکت ندارند و به عوض آن در انزوا، جدا افتادگی، طرد، حاشیه و اعمال خشونت از سوی یک گروه یا یک فرد به سر می‌برند، ما حصل عدم بازنمایی یا سوء بازنمایی است؛ روایتی که در ساخت واقعیت یک سویه و جانبدارانه عمل کرده و از حضور برای تمامی افراد، اقشار و گروه‌ها اجتناب ورزیده است.

بنابراین، وقتی از بازنمایی یا عدم بازنمایی گروه اجتماعی خاص سخن می‌گوییم، در واقع به حضور و عدم حضور ایماژ آنها در عرصه عمومی اشاره می‌کنیم و هنگامی که از سوء بازنمایی حرف می‌زنیم، در واقع از ایماژ‌های سوگیرانه و انحرافی سخن می‌گوییم که دلالت‌های مختلفی را نسبت به گروه اجتماعی موردنظر موجب شده و در نتیجه عرصه عمومی را به سوی برداشت و گزینش خاصی از این گروه سوق می‌دهد.

* صورت‌های اجتماعی

ایماژ‌های حاصل از بازنمایی هیچ‌گاه تطابق کامل با هستی بالفعل امر واقع ندارد با مسائل مختلفی همچون صورت اجتماعی و تکوین تاریخی تکوین یافته است. همین تعلقات گوناگون روایت به ساحت‌های گوناگون و جای گیری آن در چارچوب‌های ایدئولوژیکی و گفتمانی، مفهوم بازتاب، انعکاس و دسترسی آیینه وار به واقعیت را با چالش روبرو می‌کند. بنابراین، همواره حضور امر غایب از رهگذر بازنمایی، براساس امکان‍‌ها و محدودیت‍‌های روایت صورت می‌گیرد.

خوانش پساساختارگرا به مثابه بازنمایی اخلاقی «دیگری»

جودیت باتلر در کتاب «زندگی شکننده» معتقد است که شکنندگی و آسیب پذیری موقعیت مشترک انسان‌هاست و از این طریق تأکید می‌کند که فعل بازنمایی در به رسمیت شناساندن این ویژگی مشترک برای تمامی افراد و گروه‌ها، نقش محوری ایفا می‌کند. از منظر او، اگر یک گروه اجتماعی بازنمایی نشوند، زندگی آسیب پذیر و شکننده آن گروه به رسمیت شناخته نشده و در نتیجه آنها به ورطه زندگی ناواقعی سوق داده می‌شوند؛ ورطه‌ای که در آن گروه مورد نظر به صورت بالقوه در معرض خشونت قرار داشته و مفهوم پردازی آن با توجه به تلقی فوق الذکر از اخلاق صورت می‌پذیرد.

* بازنمایی اخلاقی/ شکست بازنمایی

اخلاق در این مجال اخلاق متفاوت از ارزش‌های اخلاقی (به عنوان ارزش سامان‌دهنده کنش‌های افراد) و در نتیجه فارغ از بعد تجویزی آنها مورد توجه قرار می‌گیرد. بازنمایی اخلاقی آن است که بر مبنای گفتگو بنا شده باشد تا از محذوف، مطرود، در انزوا و در حاشیه ماندن دیگری جلوگیری کند و در عین حال آن است که نشان می‌دهد حقیقت حضور دیگری همواره در گذر است، حقیقت فرار است و به صورت پایان‌ناپذیری پس می‌نشیند.

بنابراین، اخلاق در مواجهه با دیگری تعریف می‌شود. در این مواجهه، خود با امری رویارویی می‌شود که به سبب غیریتش و به سبب مقاومتش در فروکاسته شدن و تقلیل یافتن، مرکززدوده می‌شود.

یکی از مسائل مهمی که نسبت میان اخلاق با روایت و بازنمایی را مشخص می‌کند، مفهوم مزیت روایت و بازنمایی است. به این ترتیب، فردی که به فعل روایت می‌پردازد در غیاب دیگری، به روایت داستان او و برساختن ایماژی از او اقدام می‌کند. این امر به خصوص زمانی نمایان می‌شود که فرد مورد روایت (دیگری) فاقد دسترسی به ابزار لازم برای روایت داستان خویش باشد.

خوانش پساساختارگرا به مثابه بازنمایی اخلاقی «دیگری»

بازنمایی اخلاقی بازنمایی است که از تنش میان این دو حقیقت حاصل می‌آید: این حقیقت که آسیب‌پذیری و شکنندگی دیگری می‌د روایت شود تا مغفول نماند و از طرفی واقعیت دیگری همواره از سطح بازنمایی‌ها فراتر است. انسان همان موجودیتی است که از هر بازنمایی فراتر می‌رود و در عین حال بدان معنا نیست که نمی‌باید بازنمایی شود، این تنش که برآمده از تنش میان ساحت سیاست و اخلاق است، بازنمایی اخلاقی را به این نحو بازتعریف می‌کند.

موفقیت بازنمایی اخلاقی در شکست بازنمایی است و بازنمایی اخلاقی می‌بایست این شکست را نشان دهد؛ به عبارت دیگر، بر ناتوانی خود در بیان کردن حق مطلب دراره دیگری اذعان کرده و در نتیجه در قبال وی سکوت کند. با این سکوت، از هرگونه ابژه سازی از دیگری مورد روایت سرباز می‌زند. آنچه مهم است این واقعیت است که می‌باید از رهگذر بازنمایی به حضورِ دیگری بشارت داد و در عین حال از فقیرسازیِ غیراخلاقی او سرباز زد.

* سینما و بازنمایی سوژه‌ها

امروزه روایت سینما از جمله مهم‌ترین روایت‌ها در شکل‌دهی سوبژکتیویته‌های فردی و اجتماعی است. سینما یکی از روایت‌هایی است که از لحاظ فرمیک و محتوایی سعی در بازنمایی سوژه‌ها دارد.

فیلم روایت کشمکش شخصیت‌ها در متن موقعیت‌هاست. سینماگران می‌تواند سوژه‌ها، موقعیت‌ها و به طور خاص «دیگری» را در تقابل و یا مواجهه با «خود بودگی» بازنمایی کنند و یا از آن سرباز زنند. 

نتایج پژوهش نشان می‌دهد که در سینمای فرهادی اخلاق امری ثابت و ابدی نیست و بسته به وضعیت‌های اجتماعی معناهای متفاوتی به خود می‌گیرد. در واقع اخلاق بیش از آنکه امری فردی باشد امری دیالکتیکی بین فرد و اجتماع است. از این رو کنش‌ها بسیته به زمینه‌های اجتماعی فرهنگی معنای اخلاقی به یا ضد اخلاقی به خود می‌گیرند. 

در تحلیل آخر در مواجهه با این نوع از سینما نمی‌توان فقط معطوف به دیدگاه‌های هنرمند/ مؤلف پیش رفت، چراکه آنچه اهمیت دارد در درجه‌ اول از یک‌سو متن/ اثر است و افق‌های معنایی آن و از سوی دیگر افق ذهنی مخاطب هم بسیار بااهمیت است.

سینمای فرهادی سینمایی امپرسیونیستی است که مخاطب فعال می‌خواهد، مخاطبی که به شکلی خلاقانه باید پازل معنایی اثر را کنار هم بچیند و آن را کامل کند؛ اما همواره آثار فرهادی ناتمام می‌مانند. ناتمامی در ذات سینمای فرهادی است و همین شگرد به‌گونه‌ای دمکراتیک و اخلاقی فضا را برای گفت‌وگو در باب آثارش باز می‌گذارد. او با پنهان کردن حرف آخر و معنای نهایی اثر به مخاطب خود زندگی می‌بخشد.

تماشاگران غالباً به معنای مشترکی نمی‌رسند بل هرکدام بسته به زیست جهان خود به قضاوت‌های متفاوتی می‌رسند. هر مخاطب جهان خودش را می‌سازد. امتزاج افق‌های ذهن تماشاگران می‌تواند لایه‌هایی از راز اثر را فاش کند؛ اما معنای اثر همواره، چون خط افق به‌محض رسیدن به آن، دور می‌شود و از دست می‌رود. ازاین‌رو اخلاق در سینمای فرهادی فقط محدود به کنش شخصیت‌ها نمی‌شود بل آنچه در درجه‌ بالاتری از اهمیت قرار دارد قضاوت‌های اخلاقی است که مخاطبان در شکی بی‌پایان در آن گرفتار می‌آیند.

انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب