در ستایش حضور «کیفی-وجودی» استاد کریم مجتهدی
به گزارش گروه پژوهش و دانش خبرگزاری علم و فناوری آنا، «کریم مجتهدی» متفکر معاصر ایرانی، دوشنبه، ۲۵ دی 1402 در ۹۳سالگی درگذشت. این استاد فلسفه و نویسنده کتابهای فلسفی متعدد، متولد دهم شهریور ۱۳۰۹ در تبریز بود. امروز در هوای سرد دی ماه مراسم خاکسپاری کریم مجتهدی برگزار شد.
مجتهدی چند سال پیش در مراسمی که برای ادای احترام به یک عمر کار فکری و فلسفی ایشان برگزار شده بود، پیامی منتشر کرد، در این پیام درباره خود گفته بود: زندگی علمی من 3 مرحله بنیادی داشته است. اول تحصیلاتی که در دانشگاه سوربن پاریس داشتهام که حدود 12 سال به طول انجامید. البته حدود یک سالی قبل از تهیه [رساله] دکتری به ایران برگشته بودم. من در این دانشگاه بیشتر زبان فرانسه و اندکی انگلیسی و آلمانی و حتی دستور زبان لاتین را یاد گرفتم. رشته اصلی من فلسفه بود که در دوره کارشناسی شامل 4 مدرک اصلی میشد، اما من به سبب علاقه به کارم درنهایت 7 مدرک گرفتم و بعضی از آنها را در ادامه ذکر میکنم که شامل جامعهشناسی، اخلاق، روانشناسی و علوم رفتاری، شناخت روش علوم و منطق، مقدمات فلسفه، تاریخ فلسفه،، فلسفه عمومی و فلسفه هنر میشود.
* دانشجوی فلسفه/ فیلسوف دانشجو است
مجتهدی با اشاره به اینکه همواره دانشجو بوده است ادامه داد: این عنوان همیشه شعار من بوده است و من نیز اعم از اینکه فیلسوف باشم یا نه خود را همیشه دانشجو دانستهام. همچنین باید اشاره داشته باشم که در بنیاد حکمت صدرا که افتخار عضویت را داشتهام، با افکار این متفکر بزرگ ایرانی ملاصدرا آشنایی اجمالی پیدا کردهام و بهمرور با مقایسه تفکرات او با بعضی از متفکران غربی از جمله لایبنیتس، این نظریه به ذهن من خطور کرده است که شاید از این رهگذر بتوان امکان نزدیکسازی تفکر ایرانی را با علوم جدید دست یافت. مختصری دربارۀ این موضوع بیان میکنم بر خلاف گفته ارسطو امر بالقوه و امر بالفعل دو امر جدا از نیستند و فقط شاید بتوان از لحاظ اثباتی آن دو را از هم جدا دانست. اما از لحاظ ثبوتی آن دو بر هم منطبق هستند.
«فیلسوف دانشجو است» مشتمل است بر مجموعهای از نوشتهها و گفتههای استاد مجتهدی
کریم مجتهدی بعد از اتمام دوره کارشناسی ارشد، مدت کوتاهی برای تهیه مقدمات کار تحقیق به تهران بازمیگردد و دوباره به فرانسه سفر میکند. استادان دانشگاه سوربن به مجتهدی پیشنهاد میکنند برای اخذ دکتری یک موضوع تطبیقی انتخاب کند و بالاخره با مشورت با پروفسور هانری کربن که در قسمت تحصیلات عالیه، استاد مسلم فلسفههای شرق و خاصه ایران، فعالیت میکرد، به بحث تطبیقی میان افکار افضلالدین کاشانی و سنت هرمسی غربی اقدام میکند.
کوتاه سخن اینکه استاد مجتهدی دانشآموخته فلسفه از دانشگاه سوربن پاریس در مقطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری بود. مرحوم مجتهدی پایاننامه کارشناسی ارشد خود را زیر نظر یکی از بزرگترین فلاسفه قرن بیستم ژان وال با عنوان بررسی تحلیل استعلایی کانت و رساله دکترای خود را با مشاوره هانری کربن نگاشت که در ۱۳۴۳ موفق به اخذ درجه دکتری خود شد و همان سال به ایران بازگشت.
دکتر مجتهدی در تهران به پیشنهاد و راهنمایی مرحوم یحیی مهدوی در گروه فلسفه دانشگاه تهران مشغول تدریس شد و بیش از ۳۵ سال تا بازنشستگی (بهار ۱۳۸۲) به تدریس ادامه داد. وی سهم مؤثری در رشد پژوهشهای فلسفی در ایران ایفا کرد.
مجتهدی بیش از 35 سال در دانشگاه تهران فلسفه تدریس کرد و کتابهای متعددی هم از او منتشر شد، با اینکه این کتابها صرفاً درسی بودند؛ اما با فاصله کوتاهی از انتشار مورد استقابل مخاطبان قرار گرفتند و امروزه عموماً جزو پرفروشترین کتابهای فلسفه غرب به شمار میروند.
* اهمیت فلسفه در بافتار فرهنگی
موسی اکرمی، استاد فلسفه علم که دانشجوی مجتهدی بوده است، درباره کتابهای استادش میگوید: وجه دیگر تألیفات دکتر مجتهدی که بسیار هم بااهمیت است به پیوند میان فلسفه و فرهنگ بر میگردد. او دراینزمینه دو اثر خواندنی «فلسفه و فرهنگ» و «فلسفه و تجدد» را منتشر کرد؛ دو اثری که اهمیت فلسفه را در بافتار فرهنگی نشان میدهند.
مجتهدی فلسفه را نه امری تجریدی و فینفسه که آن را در بافتار فرهنگ تحلیل میکرد، شاید از همین رو است که میگوید: «ایرانی بودن در اراده به ایرانی بودن است».
مجتهدی معتقد بود هر فرد ایرانی باید ذات امیدواری داشته باشد؛ چراکه امید یکی از عملهای بنیادی هر ایرانی است
وی افزود: دیگر نکته مهم تألیفات دکتر مجتهدی، توجه او به آشناسازی ایرانیان با فلسفه غرب است و یکی از آثار شناختهشده او دراینزمینه «آشنایی ایرانیان با فلسفههای جدید غرب» نام دارد که شامل مجموعهای از مقالات گوناگون است که منحیثالمجموع بسیار خوب تنظیم شده و نشان از دغدغه دکتر مجتهدی برای متوجه کردن ایرانیان به فلسفه غرب دارد. البته کاری که دکتر مجتهدی دراینزمینه انجام داد طبعاً نیازمند آن است که از طریق خوانش متون گوناگون توسط رهروان او ادامه یابد.
همانطور که دغدغه دکتر مجتهدی و برخی دیگر از روشنفکران ایرانی است، نحوه آشنایی ما ایرانیان با مدرنیته و اندیشههای مدرن بهویژه در حوزه فلسفه از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است و ما باید بدانیم که فلسفه غرب به چه شکل و شیوهای وارد ایران شده، چه رویکردی نسبت به آن وجود داشته است، به چه میزان پذیرفته شده و در محافل و مجامع گوناگون علمی و روشنفکری چه واکنشهایی به آن نشان داده شده است. این یکی از حوزههایی است که دکتر مجتهدی به آن پرداخته و از نظر من، از ارزش بسیار بالایی برخوردار است و بسیار قابلتوجه است.
از دیروز که کریم مجتهدی دار فانی را وداع گفت، اساتید و اندیشمندان مختلفی برای ایشان پیام تسلیت منتشر کردند و درباره نوع نگاه و دورههای کاری او نوشتند، برخی از سخنرانیهای ایشان نیز پربازدید و فراگیر شد. یکی از کسانی که امروز درباره استاد مجتهدی متنی کوتاه منتشر کرد، فرهنگ رجایی، استاد دانشگاه کارلتون کانادا بود. در ادامه متن فرهنگ رجایی آورده میشود.
* هم احساس حزن ملی و هم غصه شخصی
رجایی نوشت: وقتی خبرِ از دست رفتن فرزندِ خلفی از وطنِ بزرگ و با نزدیک به سه هزار سال سابقه تمدنی ما «بانو ایران خانم» میرسد، بهویژه وقتی انسان از وطن دور است و فرصت مشارکت در مراسم یادبود وی برایش فراهم نیست، چه احساسی به آدم دست میدهد؟ اگر افتخار آشنایی نزدیک با آن عزیز رفته برای آدم فراهم بوده باشد، چطور احساسی؟!
«کریم مجتهدی هم به رحمت خدا رفتند»: این جزئی از پیامی بود که دوشنبه ساعت ۷:۳۴ صبح به وقت محلی در یک پیام که برایم آمد، خواندم. دو پرسش بالا با شنیدن خبر رحلت آن بزرگوار به ذهنم آمد. مدتی به این دو پرسش فکر میکردم. احساس غریب و دولایهای تمام وجودم را گرفت: هم احساس حزن ملی و هم غصه شخصی. حزن ملی ازاینرو که شاخه سرسبزی از درخت میراثِ علمی، فرهنگی، و ادبی کشور خشکید و غصه شخصی ازاینرو که درختی از باغ زندگی حرفهای و شخصی عمرم بریده شد و گلستان «زندگی من» و هشداری به من که آن گلستان در حال پاییز و خزان است.
کریم مجتهدی (۱۳۰۹- ۱۴۰۲) یکی از این فرزندان خلف مام وطن و درخت تنومند باغ ملی و باغ شخصی من بود. حالا به یاد این درخت تنومند که خودش دیگر با ما نیست چه باید گفت؟ اینکه وی را نه با القاب و عنوانهایش که تنها با نام و نام فامیلش خطاب کردهام، جزئی از حرفی است که میخواهم به یاد وی بزنم. القاب، عناوین، برشمردن دستاوردهای علمی، و افتخارات حرفهای و دنیایی وی به چیستی وی به عنوان یکی از اعضای بنینوع بشر باز میگردد که توانش انجام چنان کارهای مهمی را داشته است. من مایلم بیشتر به یک جنبه از «کیستی وی» بهعنوان یک انسان تمرکز کنم؛ کیستی آدمی همان وجه انفراد و توحد هر انسان است.
معجزه انسان بودن در این است که ضمن «نوع بشر» و آدمیزاده بودن، توانش منفرد بودن دارد، مشروط بر اینکه این توانش را تحویل گرفته و آن را ورز بدهد، از آن مراقبت کند، و با پر کردن آن، این وجه انسانی را «نیکو» کند:
«شب نهانی رخ به پایت سودهام اینک هنوز
قطرههای خود ز اشک من تو را پیراهن است …
بی رخت گفتم، نکو پُر میکنم دامن ز اشک
گفت جامی، کار نیکو کردن از پر کردن است» (فاتحة الشباب، غزل ۱۴۳: ۵ و ۷).
کریم مجتهدی برای من چنین انسانی بود که توانش خود را تحویل گرفته، ورز داده، مراقبت کرده، و بالاتر از همه اهل «پر کردن» بود. نتیجه تحویل گرفتن، ورز دادن، مراقبت کردن، و پرکردن در رابطه با «کیستی آدمی» چیست؟
* دانشور با «حضور»
آخرین باری که کوشیدم پاسخ این پرسش را بدهم نیاز به کتابی بیش از ۵۰۰ صفحه داشتم، اما اینجا نه انصاف است و نه مجال برای پاسخی مفصل دارم. از آن کتاب وام گرفته و در یک کلام پاسخ این پرسش را «انسانورزی» میخوانم. تحقق و مصداق انسانورزی در کیستی آدمیان یعنی در سلوک رفتاریشان در عرصه خصوصی و فردی «حضور» است.
مقوله و مفهوم حضور معنای مقابل نمایش و تظاهر است؛ اولی اصیل، گرمیده، و نورافشان است و دومی ادا و خودنمایی و باعث دلزدگی است. اولی الگوگذار ادب و حجاب است و دومی پرهیزگزار بیادبی و بیحجابی؛ ازاینرو، به بیان حضرت سعدی «هر چه از ایشان در نظرم ناپسند آمد از فعل آن پرهیز کردم» (گلستان، باب دوم: حکایت ۲۱). تحقق و مصداق انسانورزی توسط «چیستی» آدمیان یعنی با سلوک رفتاریشان در عرصه جمعی و همگانی «بازیگری» است، که میراث حرفهای آنهاست. این بخش بجای خود مهم و اساسی است، اما عرض کردم که دغدغه من در این یادداشت، بحث از «کیستی» این عزیز از دست رفته است.
کریم مجتهدی، حضورِ کیستیاش را در کجا و به چه مناسبتهایی به من منتقل کرد؟ از سابقه بگویم: این افتخار را داشتهام که یک دهه (۱۳۶۵- ۱۳۷۵) در ایران تدریس کنم. در نیمه اول آن دهه، تدریس درس «فلسفه سیاست» را در گروه فلسفه دانشگاه تهران عهدهدار شدم. وقتی برای نشست مقدماتی به دیدار استاد دکتر رضا داوری رفتم، اولین بار به دیدار استاد مجتهدی نیز نائل آمدم. آراستگی وی و استوار نشستنش در روی صندلی اولین نکاتی بود که نظرم را جلب کرد. ظاهرش جذاب و دلنشین بود.
اصلاً نمیدانستم که از دو فیلسوف فرانسوی برجسته ژان وال (۱۸۸۸- ۱۹۷۴) و هنری کوربن (۱۹۰۳- ۱۹۷۸) درس گرفته است یا در مطالعاتش و تدریسش بر دو فیلسوف بزرگ آلمانی، ایمانوئل کانت (۱۷۲۴- ۱۸۰۴) و گئورگ فردریش هگل (۱۷۷۰- ۱۸۳۱) متمرکز است.
* انسانهای اهل حضور تبلیغات نمیکنند
او که اهل نمایش و تظاهر نبود، خود وی هیچ قدمی برنداشت تا دستاوردهایش را به رخ من بکشد؛ انسانهای اهل حضور تبلیغات نمیکنند. حس میکردم به حرفهای من و دکتر داوری گوش میدهد؛ فقط ما سه نفر در اطاق بودیم. اما هیچ نگفت، ضمن اینکه حس میکردم با سکوتش حرف میزند:
«زانکه اول سمع باید نطق را
سوی منطق از ره سمع اندرا» (منثوی، دفتر اول: ۱۶۲۷)؛
سکوت انسانهای اهل حضور صدای رساتری دارد.
باری، قرار شد درس «فلسفه سیاست» را که روانشاد حمید عنایت (۱۳۱۱- ۱۳۶۱) قبلاً عرضه میکرد، تدریس کنم. نمیدانستم و هرگز ندانستم که به تصادف بود یا تعمد و یا شانس من بود که آن روز و هفتهای که ساعت درس من بود، استاد مجتهدی نیز در دانشکده حضور داشت. فکر میکنم هر دو در تعبیر کانتی در کتاب نقد قوه حُکم (داوری)، مشاهدهگر بیطرفی نسبت به هم بودیم. دو تصویر متفاوت و شاید هم متضاد وی یعنی صورت خیلی جدی و در عین حال بسیار بشاشش را دوست داشتم. هر دو چهره حداقل برای من نشاطی میپراکندند که مرا توانمند و پر انرژی میکرد.
* سخن هر چه باشد به ژرفا ببین
برایم جالب و حالا تکاندهنده این است که با هم مستقیماً زیاد حرف نزدیم، اما از «کسی» که وی بود، آموختم و احساس استعلا میکردم. وقتی با دیگران، دانشجویان یا دیگر اساتید از فلسفه میگفت بهسادگی میشد دید که در رشته فلسفه نیز انسان با حضوری است. به بیان خودش، میشد دید که «حب فلسفه» و دغدغه «عمیق دیدن» و «یاد گرفتن» دارد؛ گزارهای که به فردوسی بزرگ نسبت میداد همیشه ورد زبانش بود، «به تعبیر فردوسی سخن هر چه باشد به ژرفا ببین».
حضور فیزیکی وی در گروه فلسفه که برای من بهسرعت به حضور «کیفی-وجودی» تبدیل شد، نعمتی ناطلبیده اما دستاوردی ماندنی بود که در آغاز تدریس در دانشگاه نعمت و الگویی عظیم برایم به ارمغان آورد. امیدوارم بتوانم قدری این الگو را به نسل بعد منتقل کنم.
تاریخ جهانی «حضور ظاهری، و مادیِ» کریم مجتهدی را از جهان، از ایران، و از علاقهمندان به حکمت و فلسفه گرفت. این کار دنیا اصلاً نامعمول و نامعقول نیست زیرا به بیان حافظ، «مجو درستی عهد از جهانِ سستنهاد / که این عجوز، عروس هزار دامادست» (غزل ۳۷: ۹).
کریم مجتهدی اما دامادی بود که به جهان، ایران، و علاقهمندان به حکمت و فلسفه وفادارتر بود، زیرا «حضور حقیقی، و معنویاش» را برای ما به یادگار و میراث به جا گذاشته است.
روانش شاد و یادش گرامی باد.
انتهای پیام/