دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
10 فروردين 1402 - 14:28
گزارش آنا از محفل ادبی بهاریه‌های انتظار؛

بهاریه‌سرایی در شعر و ادب پارسی

بهاریه‌سرایی در شعر و ادب پارسی
محفل ادبی بهاریه‌های انتظار با حضور ادبا و شعرا برگزار شد.
کد خبر : 839547

به گزارش خبرنگار خبرگزاری آنا، محفل ادبی «بهاریه‌های انتظار» با حضور شاعران، ادیبان و خوشنویسان داخلی و خارجی با مدیریت علیرضا قزوه و اجرای سید مسعود علوی به میزبانی گروه بین‌المللی هندیران برگزار شد.

سیدمسعود علوی تبار، شاعر، ابتدای این ویژه برنامه ادبی درباره سیر تاریخی بهارینه‌های ادبی اظهار کرد: تاریخچه بهاریه سرایی در شعر و ادب پارسی به دوران آغازین این فرهنگ متعالی در ایران زمین بازمی‌گردد و در سبک‌های مختلف ادبی و زبان‌های ویژه هر شاعری می‌توان نمونه‌های وزینی از آن را در فرم‌ها و قالب‌های متفاوتی مشاهده کرد.

علوی تبار درباره سبک عراقی و بهارینه ادامه داد: بی تردید بارز‌ترین سبک در توصیف طبیعت و بهاریه سرایی سبک برونگرای خراسانی است.

نمونه‌های از بهاریه سرایی را در سبک‌های مختلف خراسانی و عراقی و در زبان‌های ویژه عرفانی و درونگرای مولانا و حافظ با هم مرور می‌کنیم.

مصرع نخستین بهاریه‌ دلکش و توأم با شور زندگی در قصیده‌ای از فرخی سیستانی به این قرار است:

چون پرند نیلگون بر روی پوشد مرغزار
پرنیان هفت‌رنگ اندر سر آرد کوهسار

و همچنین مسمط بهاریه منوچهری دامغانی در این سبک و‌ با این مطلع:

آمد بهار خرم و آورد خرمی
وز فرّ نوبهار شد آراسته زمی

و قصیده بهاری رودکی که در مجموعه کوتاه هزار بیتی باقی مانده از وی جای گرفته است، با بیت آغازین:

آمد بهار خرم با رنگ و بوی طیب
با صد هزار نزهت و آرایش عجیب

و بهاریه‌ای از انوری با مطلع:

شب و شمع و شکر و بوی گل و باد بهار‌
می‌و معشوق و دف و رود و نی و بوس و کنار

وی درباره بهارینه‌ها در سبک عراقی گفت: در سبک عراقی که بر خلاف سبک طبیعت گرا، طرب وار و برون گرای خراسانی به سمت باطن و درونگرایی و حزن کشیده شده است، بهاریه را با نماد‌ها و اشاراتی از وضوح اولیه دور‌تر می‌بینم.

لسان الغیب که در بهاریه‌های خود زلف عارفانه و عاشقانه‌های بهاری را با قلم شانه زده است، با طبعی ایهام زا، سمبولیک و پر از تأویل در غزلی آورده است:

ابر آذاری برآمد، باد نوروزی وزید
وجه می‌خواهم و مطرب که می‌گوید رسید

مولانا جلالدین محمد بلخی که اوج گیری شعر عرفانی را مرهون آثار ادبی عرفانی خارق العاده‌ی ایشان می‌دانیم، در غزلی آورده است:

آمد بهار‌ای دوستان منزل سوی بستان کنیم
گرد غریبان چمن خیزید تا جولان کنیم

که البته مراد از بهار در اشعار مولوی عمدتاً «بهار جان» است.

علی رضا قزوه، رضا اسماعیلی، سید مسعود علوی تبار، امیر عاملی، غلامرضا کافی، مهدی باقرخان، مصطفی محدثی خراسانی، سید حکیم بینش، محمد علی یوسفی، نغمه مستشار نظامی، فیروزه حافظیان، زیبا فلاحی، زهرا میریان کرمی، صبا فیروزی، فاطمه نانی زاد، سیده فرشته حسینی، سمانه خلف زاده، مهسا ایمانی، سارا عبدالهی فر و فاطمه ناظری از جمله شاعران و ادیبانی بودند که در این نشست حضور داشتند.

در این برنامه شاعران اشعار بهارینه‌ها‌ی خود را قرائت کردند که با هم تعدادی از آن‌ها را مرور می‌کنیم:

علی رضا قزوه

بهار از سمت دانایی می‌آید با گل سوسن
سراپا چشم خواهد شد زمان، چشم زمین روشن
بهاری تازه می‌آید پر از سوری پر از سنبل
پر از ریحان پر از نعنا پر از ختمی و آویشن
پر از شب بو و سنبل طیب و عناب و زبان گنجشک
پر از کوکب پر از میخک پر از لاله پر از لادن
بهاری تازه می‌آید به دستش لاله عباسی

قرنفل‌ها و مریم‌ها و زنبق‌ها و گلپر‌ها
همه سر می‌نهند آهسته روی شانه‌های من
خداحافظ گل یخ، السلام‌ای رازقی، رعنا
سلام الله‌ای نسرین، سلام الله‌ای سوسن

سید مسعود علوی تبار

با یاد تو در سینه قرار آمده است
در شوق تو چشم، چشمه سار آمده است
یارا دل ما پر ز نشاط است، بیا
همچون رمضان که در بهار آمده است

لطف از پی لطف کردگار آمده است
شکر از پی شکر، بی شمار آمده است
گر منتظر بهار بودی هر سال
امسال بهار در بهار آمده است

مهدی باقر خان، دهلی نو

آن کیست که من را برساند به منِ من؟
معنای تمام است برای سخنِ من
از فکر رخ توست چراغان شب تارم‌

ای زلف تو اندوه‌شکن در شکن من

در محفل ما بر لب رندان، سخن از توست
نام تو نیفتاده هنوز از دهن من
خوشحالی ام از توست، همه رنج من از توست‌

ای گم شده در ساختن و سوختن من

گل های‌وجودم همه از جنس بهاراست
منّت کش پاییز نباشد چمن من
جز درد، دگر کار ندارد دل عاشق
جز عشق، دگر نام ندارد وطن من
با این همه در ماتم و اندوه نرویید
جز وصله‌ی لبخند تو بر پیرهن من

امیر عاملی

نو بهار آمد و افسوس بهاری نشدیم
آب گشتیم، ولی حیف که جاری نشدیم
قد کشیدیم و به دیوار شدن، تن دادیم
مثل دیوار حرم آینه کاری نشدیم
بود تقدیر من و ما که کبوتر باشین
مخور افسوس چرا باز شکاری نشدیم
همچو گنجشک به آزادی و شادی خوش باش
شکر کن، بند قفس همچو قناری نشدیم
میرسد آن مه پیدا و نهان دل خوش دار
مویه کردیم، ولی گریه و زاری نشدیم
بیش پایش به طرب امدگانیم رفیق
تا نگویند رقیبان که بهاری نشدیم

غلام رضا کافی

جان بخشی هستی همه از جان بهار است
ایمان معاد از پی بُرهان بهار است
سرگشته‌ی صحرای قیامت نشود هیچ.
آن چشم خدا جوی که حیران بهار است
مؤمن نبرد سر به گریبان تَغافُل
تا رایحه‌ی خوش به گریبان بهار است
در حشر چه تردید کند صاحب فطرت
وقتی که دلش قرص به ایمان بهار است
«گل دفتر اسرار خداوند گشوده ست»
هرچند که او طفل دبستان بهار است

بهاریه‌سرایی در شعر و ادب پارسی 

مصطفی محدثی خراسانی

بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
بیا شکوه شکفتن که باز در نَفَسی
بهار رفته به تبعید با تو برگردد
بیا که صبح یقین با گشودن چشمی
به جای این شب تردید با تو برگردد
من و غروب و غم و اضطراب و چشمانی
به راه مانده که امّید با تو برگردد
بیا که کوچ کند ماتم از حریم دلم
و شادمانه‌ترین عید با تو برگردد

سید حکیم بینش

بی شما هرگز نمی‌چسبد مرا تحویل سال
فرق دارد با شما و بی شما تحویل سال
خواب دیدم پا به روی چشم‌هایم مانده‌ای‌
می‌شود روشن بگو این چشم‌ها تحویل سال؟
خواب دیدم می‌شود شلیک توپ سال نو
همصدا با ما تو می‌خوانی دعا تحویل سال
جاده‌ها گل فرش شد در پیش پاتان‌ای بهار!
تا بیفتد اتفاق خوب با تحویل سال
بیم آن دارم نیفتد بازهم آن اتفاق
بعد خود را می‌دهم دل، مانده تا تحویل سال
دوست دارم سال تحویلی بیایم پیش تو
دوست داری عاشقت باشد کجا تحویل سال

محمد علی یوسفی‌

ای صاحب رایت محمد، مهدی
صبر از دل ما دگر سرآمد،

مهدی‌ای منتقم خون اباعبدالله
وقت است بیا امام سرمد، مهدی

نغمه مستشار نظامی

جای کسی همیشه در این شهر خالی است
جای کسی که چشم و چراغ اهالی است
هر چند رفته، راه درازی نرفته است
لحظه به لحظه آمدنش احتمالی است!
پس منتظر بمان، چه کسی گفته عطر سیب.
بال فرشته، لحن اذانش خیالی است؟
پس این همه نشانه تو را می‌دهد خبر
چشم تو پاسخ جملات سوالی است‌
می‌آیی و گلی به زمین هدیه می‌دهی
آغاز فصل سبز پس از خشکسالی است
یک گل، فقط گلی که تو باشی بهار عشق
جایش میان این همه نوروز خالی است!

فیروزه حافظی

به هر سر جلوه گر شد چهره گل
شده دستانسرا از شوق بلبل
به گوش آمد سرود سنبلستان
شده رقصان بهاری در زمستان
لب پیمانه‌ها از عشق جوشید
که ساقی از لبش مستانه نوشید
نظر در نرگسان ناز پیچید
برویش جلوه‌ی دلدار خندید
نسیم آمد شکن در گیسوی گل
چه عطر پونه آمد، بوی سنبل
لب ساقی به غمزه آفرین گفت
چه مروارید‌ها در انگبین سفت
شمیم بوستان در جان روان شد
تمام باغ رنگ ارغوان شد
به دست سینه سرخان سرخی گل
حریم عاشقان شد شور بلبل
زمستان رفت و گل آمد به ایوان
بهار آمد چه سوسن‌ها به دامان
سکوت سرد غم بشکست لاله
شقایق جلوه گر شد در پیاله
جهان شد بوستانی غرق در گل
بهر سو جلوه گر سیمای سنبل
خدایا کی بیاید روز موعود
زمین آذین شود از صوت داود
لب گل بشکفد از صوت داود
که مستی‌ها دهد بر ناله عود
جهان گردد فروزان از قیامش
شود روشن دل دوران بنامش

مهسا ایمانی

ورق زدم، همه‌ی جمعه‌ها بدون شما
چه هفته‌های غریبی بدون لطف و صفا
تمام عقربه‌ها بی قرار می‌چرخند
هزار و چند زمستان بهار شد، اما من

آن اُوِیسِ جدا مانده از نهایت عشق
شب است و راه قَرَن را نمی‌کند پیدا
بیا که آینه هامان غبار غم دارند
در آسمان، فرج و ندبه می‌شود برپا
یکی نشسته به دستش نگین تسبیح است
یکی گره زده قلبی شکسته را به خدا
صدای پای بهار است می‌رسد شاعر
بخوان به نیت باران دعای انزلنا
"رسیده مژده که ایام غم نخواهد ماند"
دقیقه‌های ظهورت عزیز، چون یلدا
تو از کدام خیابان عبور خواهی کرد
که قطره‌ها همه از شوق می‌چکند اینجا
برس به داد دل بی قرار این جمعه
بگو کجای جهان ایستاده‌ای آقا

سارا عبدالهی فر

همراه نسیم واژه عطرآگین بود
از مقدم او جهان پراز نسرین بود
با ذکر بهار هر سحر گل لبریز
خورشید به روی دست ِحورالعین بود

انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب