ادبیات و گردشگری بر پویایی یکدیگر تأثیرگذارند
به گزارش گروه فرهنگی آنا و به نقل از روابط عمومی شهرکتاب مرکزی آرش نورآقایی، رئیس هیأت مدیره راهنمایان گردشگری با ارائه تعریفی از گردشگری ادبی اظهار داشت: «گردشگری ادبی، یکی از شاخههای گردشگری خلاق است و ما در ایران، با آن از طریق آشتی قلم و قدم یعنی همایش سفرنامه نویسی ناصر خسرو آشنا شدیم.»
وی افزود: «ما شاهد سه نسل گردشگری در سطح جهان بودهایم که نسل اول، گردشگری ساحلی محسوب میشود، نسل دوم، گردشگری فرهنگی بوده که کشور ما از ابتدا از این نوع گردشگری استقبال کرد و نسل سوم، گردشگری خلاق است و گردشگری ادبی زیرمجموعه این گردشگری به حساب میآید و ما در ایران به دلیل ادبیات غنیمان، فضاها و امکانات خوبی در این حوزه داریم و در ادامه با اشاره به نمونههای خارجی توضیح میدهم که چگونه میتوان این نوع گردشگری را در کشورمان پویا کنیم. به علاوه از قبل این رشته، میتوان بر اهمیت ادبیات و کتاب هم توصیه و تاکید و وضعیت اقتصادی آن را نیز فعال کرد چراکه اگرچه ادبیات بار بسیاری از علوم را بر دوش کشیده اما آنچنان که باید و شاید به آن توجه نشده است.»
نورآقایی در ادامه گفت: «ادبیات و پیوند آن با گردشگری، آنجا بیشتر اهمیت پیدا میکند که بنابر گفته بسیاری از نویسندگان داستانهای رئالیسم جادویی اقرار کردهاند که بنمایه نوشتن داستانهایشان از کتابهایی همچون هزار و یک شب گرفته شده است و ما در زبان فارسی، همانند این کتاب را یعنی کتابهایی همچون سلامان و ابسال و داستانهای سندباد به وفور داریم.»
گردشگری ادبی با اکوتوریسم هم پیوند دارد
رئیس هیأت مدیره راهنمایان گردشگری با اشاره به اینکه گردشگری ادبی به این ختم نمیشود که بر سر مزار سعدی و حافظ برویم و شعر بخوانیم، گفت: «مکانهای بسیار زیاد دیگری هستند که گردشگری ادبی بر روی آنها میتواند استوار باشد و با جاهایی واقعی شناخته شود همچون خیابان دوبلین که در داستانهای جیمز جویس از آنها یاد شده یا اینکه میتواند خیالی باشد یعنی مکانهایی که نویسنده، آنها را در خیالش مجسم کرده است؛ مثل داستان هری پاتر یا میتواند جاهایی باشد که بعد از نوشتهشدن رمان و داستان ساخته شده باشد مثل یک رمان ترکیهای که سالها پس از انتشار کتاب، موزهای بر اساس شخصیت زن کتاب ساخته و با استقبال مردم مواجه شد.»
وی ادامه داد: «بسیاری از پارکهایی که شاعران بزرگ، شعرهایشان را در آن نوشتهاند یا آن پارکها، منبع الهام قطعات ادبی و شاعرانهشان بوده است، میتواند مقصد خوبی برای گردشگران ادبی باشد مثل پارک هرمان هسه یا پارک پائولو پازولینی، شاعر ایتالیایی ساخته شده که البته در این صورت، این پارکهای ادبی با اکوتوریسم و طبیعتگردی ارتباط بیشتری دارند.»
نورآقایی در ادامه جلسه، به تشریح مکانهایی پرداخت که درباره آنها کتاب، داستان یا قصههای فولکلور نوشته شده و گردشگران میتوانند با سفر به این مکانها در ادبیات زندگی و فضاهای ادبی را حس کنند.
وی در ابتدا عکسی از قبر اسکار وایلد نشان داد و گفت: «قبر اسکار وایلد، یکی از محبوبترین قبرهای پرلاشز است و همانطور که در عکس میبینید آدمهایی که دوستش دارند، روی سنگ قبرش یادگاری نوشتهاند. حتی شخصا شاهد این بودهام که دانشجویان زیادی در این مکان، داستانخوانی دارند و برای وایلد، نامههای ادبی و عاشقانه مینویسند.»
نورآقایی ادامه داد: «اساسا پرلاشز، یکی از بهترین نمونههای گردشگری ادبی است و فرانسه آن را چنان جدی گرفته که راهنماها در ورودی این قبرستان ایستادهاند و از ملیت گردشگران میپرسند و آنها را به سمت نویسندههای ملیشان دعوت میکنند.»
کلیسایی که شیطان، پول ساخت آن را به مردم قرض داد
این گردشگر در ادامه، عکسی از شهر آخن در شمال غربی این کشور نشان داد و به تشریح عکسهایی از یک داستان عامیانه که در این شهر شهرت زیادی دارد، پرداخت. وی عکسهایی را از کلیسایی معروف در این شهر نشان داد که با جزییات، این قصه فولکلوریک را تعریف میکند و فضاهای مختلف و شخصیتهای داستانی آن را مجسم کرده است.
نورآقایی بیان کرد: «داستان این کلیسا از این قرار است که مردم شهر میخواهند کلیسایی بسازند اما پول کافی برای این کار ندارند، بنابر این افسانه، شیطان به آنها میگوید به شما برای ساخت این کلیسا پول قرض میدهم به این شرط که روح اولین کسی که وارد کلیسا میشود، متعلق به من شود چون شیطان با خودش فکر میکرد اولین کسی که برای افتتاح کلیسا وارد این مکان میشود، کشیش و روحانی شهر است و شیطان میتواند با در اختیار داشتن روح او، تمام مردم شهر را گمراه کند. به هر حال مردم از سر ناچاری، شرط شیطان را میپذیرند و کلیسا ساخته میشود اما مردم یک سگ را به عنوان اولین فرد به داخل کلیسا میفرستند و شیطان، سرخورده و عصبانی، روح سگ را میگیرد و زمانی که میخواهد از کلیسا بیرون بیاید، به در کلیسا لگد میزند. بعد برای جمع کردن تلی از خاک میرود تا آن را برای انتقام بر سر مردم آخن بریزد اما در راه برگشت راه شهر را گم میکند و پیرزنی را در راه میبیند و راه شهر را از او میپرسد اما زن، با دیدن پای شیطان (که یکی از آنها پای آدمیزاد بوده و دیگری، سم حیوانات) به ماهیت او پی میبرد و او را از آخن و مردمش دور میکند.»
رئیس هیأت مدیره راهنمایان گردشگری ادامه داد: «همانطور که در عکسها میبینید، جای لگد زدن شیطان به در کلیسا، سگی که شیطان روحش را گرفته، رد پای شیطان، مجسمه پیرزن و شیطان و حتی مسیری که به یک تپه ختم میشود و به خاک جمع شده توسط شیطان اشاره دارد، با جزییات ساخته و پرداخته شده است و سالانه میلیونها گردشگر را برای تماشای این بنا به آخن میکشاند. در حالی که ما در ایران، از این دست داستانهای فولکوریک، به تعداد بسیار زیاد داریم و از آنها برای جذب توریست استفاده نمیکنیم.»
نورآقایی در بخش دیگری از سخنانش به شهر کپنهاک و کتابی از هانس کریستین اندرسون پرداخت و گفت: «این نویسنده، کتابی دارد باعنوان «پری کوچک دریایی» و داستان پری دریاییای را حکایت میکند که ماهیگیران، برای دیدن آن خود را به دریا میاندازند. و برای جذب گردشگر، یک مجسمهسازی، مجسمه این پری را ساخته و سالانه گردشگران زیادی برای تماشای این مجسه به کپنهاک میروند.»
وی گفت: «دنیا بر اساس این طرحها اقتصاد و ادبیاتش را تقویت میکند چراکه پویایی گردشگری به اینجا و دیدن یک مجسمه تمام نمیشود چون گردشگران در سفر بعدی، میخواهند حتماً با اندرسون آشنا شوند و بر سر مزارش نیز حاضر شوند.»
کلیدر و مکانها و آدمهای واقعی
رئیس هیأت مدیره راهنمایان گردشگری در ادامه این نشست به بررسی کتاب کلیدر و جذابیتهای گردشگری مرتبط با این اثر پرداخت و گفت: «من قبلا شنیده بودم که برخی از شخصیتهای رمان کلیدر واقعی هستند و برخی اسامی و قهرمانان هم به ضرورت داستان، تغییر کردهاند اما با سفری که به روستای کلیدر و در واقع به نیشابور، قوچان و سبزوار داشتم، بسیاری از فضاها و اتفاقات داخل کتاب برایم زنده و ملموس شد در حالی که بعدها که با دولت آبادی گفتگو کردم، وی گفت که تنها یکی از مکانهای داستان –روستای زعفرانیه- را شخصاً دیدهاند.»
وی ادامه داد: «ما در قالب یک گروه چهار نفره به این سفر رفتیم در حالی که یک نفر کتاب را بازخوانی میکرد، من رانندگی میکردم، یک نفر عکس میگرفت و نفر چهارم، فیلمبرداری میکرد. در جریان این سفر، ما دختر، نوه و نتیجه گل محمد را دیدیم. و حتی در خانه نوه قاتل گلمحمد، ناهار خوردیم طوری که وقتی غذا میخوردم، حس میکردم دارم به گلمحمد و دوستانش خیانت میکنم!»
نورآقایی در بخش دیگری از سخنانش گفت: «ما همچنین در جریان این سفر متوجه شدیم که دو تا کلیدر در ایران داریم و از همه، جالبتر این بود که تعداد بسیار زیادی از مردم، از این داستان خبر داشتند و البته، هر کدام داستان را با شکل و شمایل تازه و جدیدی تعریف میکردند طوری که طی سفرمان، آنقدر روایت از داستان گلمحمد و دوستانش شنیدیم که پس از پایان سفر، میتوانستیم یک رمان جدید بنویسیم!»
وی در ادامه این نشست، عکسهایی را از بخشهای مختلفی که داستان در آن رخ داده بود، نمایش داد. عکسهایی از خانهای که گلمحمد با دولتیها درگیر میشود، تصاویری از قبر قنبر زعفرانیه –کسی که به گلمحمد خیانت میکند و مکان پنهان شدن او و دوستانش را به دولتیها نشان میدهد- و تصاویری از دیواری که جسد گلمحمد و دوستانش را در سال 1326 به آن تکیه و به مردم نشان دادند.
این محقق همچنین عنوان کرد: «ما در این سفر متوجه شدیم که روستای دیگری نیز با نام سنگ کلیدر وجود دارد و کدخدای آن اطلاعات زیادی درباره این داستان داشت اما نمیتوانست این اطلاعات را در اختیار ما بگذارد چون همسایه قاتل گل محمد بود!»
نورآقایی در ادامه این نشست به نمونههای دیگری از مکانهای گردشگری ادبی در ایران اشاره کرد؛ نمونههایی که در کاشیکاریها آمده است و داستانهایی از هفت پیکر نظامی یا دیگر داستانهای ادبی حکایت دارد.
انتهای پیام/