تئاتریهایی که در سال 94 صحنه را تنها گذاشتند
امیر بختیاری (9 آبان 1339 - تهران - 23 اسفند 1393)
نمایش را از برادرش آموخت و هم او بود که شور و شوق نمایش را در دلش نشاند. زمینه اولین تجربه نمایشی را هم برادرش فراهم ساخت، هنگامی که در سال 1358 برای اولینبار در نمایشی به نام «الموت» در سالن اصلی تئاتر شهر به روی صحنه رفت و نقش کوچکی بازی کرد. بعدها در کنار نمایش صحنهای، به نمایش رادیویی علاقهمند شد و تا پایان عمر، بیشتر در زمینه بازیگری و نویسندگی و کارگردانی نمایشهای رادیویی کوشش کرد. از مهمترین نمایشهای صحنهای او میتوان «زکریای رازی»، «آرش» و «مکبث» را نام برد. نمایشهای بسیاری که در رادیو نمایش و دیگر رادیوها کارگردانی و اجرا کرد، دستاوردهای بسیاری برایش به ارمغان آوردند، از جمله: برترین کارگران در سومین جشنواره رادیو، نامزد بهترین کارگردانی در جشنواره تئاتر فجر در بخش رادیو نمایش و برترین کارگردان در سیزدهمین جشنوارهی بینالمللی رادیو.
ایوب بصیر بصیری (8 اسفند1322 صومعهسرا - 25 فروردین 1394 لاهیجان )
نوجوان بود که اولینبار در نقشی در شبیهخوانی بازی کرد، زیرا بسیار شیفته تعزیه و شبیهخوانی بود. در سالهای بعد نزد استادان بزرگ شبیهخوانی گیالن رمز و راز این هنر سنتی و آیینی را به خوبی آموخت، اما پس از چندین تجربه اجرای شبیهخوانی، تصمیم گرفت تا نقش دیگری در این هنر آیینی به عهده گیرد و به این ترتیب به نوازنگی ـ که یکی دیگر از هنرهای محبوبش بود ـ روی آورد. بیش از هر سازی، به ترومپت علاقه داشت و توانست
در مدت کوتاهی نواختن آن را بیاموزد و با نوای حماسی و شورانگیزش در اجراهای مختلف شبیهخوانی و تعزیه به کار برد. در طول سالها نوازندگی برای شبیهخوانیهای گوناگون، بسیار از او تقدیر شد و توانست شاگردان بسیاری را برای ادامه و حفظ این هنر دیرینه پرورش دهد.
مسعود پوراکبری (24 تیر1364 رشت - 6 مرداد 1394 رشت )
بازیگری را در گروه تئاتر خانه فرهنگ گیلان آموخت و چون شیفته نمایش بود، از همان روزها در نمایشهای گوناگونی که در رشت اجرا میشد، نقشهای مختلفی به عهده میگرفت و گروههای نمایشی را یاری میکرد. بعدها به گروه نمایش رویداد پیوست و چندین سال در نمایشهای آن گروه مسئولیتهای مختلفی را بر عهده گرفت. ابتدا بیشتر به بازیگری تمایل داشت و در «افسانه معبد سوخته» ساخته امیر بدرطالعی، «وعدگاه نهنگها»، «آبی زمین»، «فکرکردن ممنوع» و «قصههای درگوشی» به کارگردانی مهدی طاهرپور، «راندهشدگان» به کارگردانی مجید کاظمزاده مژدهی و چندین نمایش دیگر بازی کرد.
اما غیر از بازیگری در جایگاه دستیار کارگردان در چندین نمایش از جمله «نمایش بعد از سکوت» به کارگردانی مهدی یوسفیزاده و «آبیهای زمین» به کارگردانی مهدی طاهرپور حضور داشت. همچنین در چند مجموعه تلویزیونی نیز دستیار کارگردان بود که از آن میان میتوان به مجموعه تلویزیونی »گذر از رنجها« به کارگردانی فریدون حسنپور اشاره کرد.
کامران حسینی (21 شهریور 1360 شیراز - 5 آبان 1394 شیراز)
کامران حسینی نمایش را در سالهای آغازین دهه هفتاد، در کانون پرورش فکری زیر نظر استاد علی ثابت آموخت و در سالهای پس از آن در چندین نمایش بازی کرد، از جمله نمایش «مملی و همای سحرآمیز» که در جشنوارههای مختلف کشوری برگزیده شد. از آن پس نمایش را رها نکرد و کارهای مختلفی را در اجرای نمایشها برعهده میگرفت. در کنار اینگونه فعالیتها، آموزش را نیز از یاد نبرد و آموختهها و تجربههایش را در مؤسسه آموزشی سروش و زیر نظر استاد هودی تکمیل کرد تا اینکه مدتی بعد، در رشته کارگردانی نمایش در دانشگاه آزاد شیراز پذیرفته شد و تحصیالت آکادمیک نمایش را به پایان رساند. چندین سال پس از آن نیز، در مقطع کارشناسی ارشد نمایش وارد دانشکده هنرهای زیبای تهران شد. بازیگری و کارگردانی تنها نقش او در نمایش نبود، چندین نمایشنامه نوشت و طراحی صحنه، نورپردازی و طراحی لباس نمایشهای بسیاری را نیز بر عهده داشت. از مهمترین آثارش «البته واضح و مبرهن است که...» نوشته محمد چرمشیر بود که غیر از کارگردانی، طراحی لباس، صحنه و نورپردازی را هم خود بر عهده داشت. اثر دیگرش «نمایش پلیس» بود که در دهمین جشنواره نمایش دانشجویی منطقه جنوب برگزیده شد. همچنین «اتاق پرو»، «زنگها» و «تراژدی مونیک» نیز از نمایشهای دیگر اوست.
غیر از کارنامه پربارش در نمایش، در ساخت فیلمهای مستند بسیاری نیز همکاری داشت که از میان آنها میتوان به «مستند فرش، تار و پود تمدن»، «مالصدرا»، «انار» و «ایل قشقایی» اشاره کرد که در آنها نقش دستیار اول کارگردان، تدوینگر و محقق را بر عهده داشت.
معصومه ذباح (16 اسفند 1338 خرمآباد- 8 دی 1394 تهران )
وی از کودکی به کانون پرورش فکری خرمآباد میرفت تا در کنار مربیان و کودکان دیگر، نمایشهای سادهای بنویسند و با وسایلی که هر کدام از خانهشان با خود میآوردند، نمایشی اجرا کنند. شوق نوشتن و اجرای نمایش برای کودکان از همان سالهای کودکی در وی جان گرفت. اینگونه نمایشها ادامه پیدا کرد و چندین سال بعد، تبدیل به اجرای برنامههایی برای کودکان در رادیو لرستان گشت، اولین برنامه، نمایشی درباره فراغت کودکان بود که هرچند اثر هنرمندی تازهکار بود، اما در اولین جشنواره تولیدات رادیویی شایستهی لوح تقدیر شناخته شد.
در اوایل دههی شصت، عشق به کودکان اوِ را به سوی معلمی دبستان کشاند و تا بیست و پنج سال پس از آن شاگردان بسیاری را خواندن و نوشتن آموخت و از این رهگذر، شناخت عمیقی از کودکان به دست آورد که در خلق شخصیتهای محبوب کودکان ـ کوچول و موچول، ننه کفشدوزک و گلدونه ـ تأثیر بسیاری داشت. از میان آثار بسیاری که برای کودکان نوشت و تهیه و کارگردانی و اجرا کرد، میتوان به «شب به خیر کوچولو»، «بوی گل آفتاب» و «قطار قطار ستاره» اشاره کرد که برای کودکان دهه شصت و هفتاد و هشتاد تا سالهای سال خاطرهانگیز خواهند بود.
فیروز رستمی (سال 1319 ارمغانخانه زنجان - 7 فروردین 1394 زنجان)
از کودکی شیفته تعزیه بود و از همان سالها نقشهای کوچکی را به او میسپردند و کمی که بزرگتر شد، نقش حضرت سکینه (س) را اجرا میکرد. در روستای ارمغانخانه ـ که او در آن به دنیا آمد و رشد کرد و تا آخر عمر در آن زیست ـ تعزیه قدمتی چهارصدساله داشت.
در سالهای بعد از پدرش و دیگر استادان تعزیه در زنجان اصول و قواعد کار را آموخت و متنهای گوناگونی از تعزیههای مختلف ـ در حدود 145 مجلس ـ را به یاد سپرد. از هنگامی که جوان بالغی شد، نقش شمر را به او میسپردند و به این ترتیب سالهای سال یکی از معروفترین شمرخوانهای ایران بود. در همه این سالها، در کنار اجراهای مجالس گوناگون تعزیه، متنهای مکتوبی نیز از استادان و پیشکسوتان تعزیه جمعآوری میکرد و بر اساس گزارشی از همین نسخههای معتبر مجالس تعزیه بود که این هنر مذهبی و سنتی ایرانی در استان زنجان در فهرست میراث معنوی کشور به ثبت ملی رسید.
هما روستا (4 مهر سال 1325 تهران - 4 مهر 1394 لس آنجلس)
در دانشکده هنرهای دراماتیک بخارست) رومانی(هنرهای نمایشی خواند، اما به توصیه پدرش به ایران بازگشت. اولین کارش پس از بازگشت، کارگردانی نمایشنامه «باغوحش شیشهای» تنسی ویلیامز با گروهی از دانشجویان دانشکده هنرهای دراماتیک تهران بود.
حمید سمندریان یکی از اجراهای همین نمایش را دید و همین آشنایی زمینهای برای ورود او به نمایش حرفهای ایران فراهم کرد. چهاردهه حضورش در سینمای ایران، از سال 1350 با بازی در فیلم «دیوار شیشهای» ساموئل خاچیکیان آغاز شد. پس از انقالب اسالمی، در فیلمی از محمدعلی نجفی با نام «گزارش یک قتل» بازیگری را پی گرفت و در سالهای پس از آن در فیلمها، مجموعههای تلویزیونی و نمایشهای بسیاری بازی کرد و بازیهای به یاد ماندنی و درخشانی به اجرا درآورد. برای بازی در فیلم «پرنده کوچک خوشبختی»(ساخته پوران درخشنده) لوح زرین بهترین بازیگر نقش اول زن را در ششمین دوره جشنواره فیلم فجر به دست آورد. در فیلمهای بسیاری از کارگردانان سرآمد ایرانی از جمله بهرام بیضایی، پوران درخشنده و ابراهیم حاتمیکیا و دیگران بازی کرد و جوایز بسیاری به دست آورد که از آن میان، غیر از لوح زرین ششمین دوره جشنواره فجر، دوبار دیگر نیز ـ یکبار برای «تمام وسوسههای زمین» به کارگردانی سمندریان و بار دیگر برای «از کرخه تا راین» ساخته حاتمیکیا ـ نامزد دریافت سیمرغ بهترین بازیگر نقش اول زن در جشنواره فیلم فجر شد. در صحنه نمایش نیز کارنامه پرباری در بازیگری و کارگردانی داشت که از مهمترین آثارش میتوان از کارگردانی «سانتاکروز» ماکس فریش با متنی به ترجمه خودش، «زمستان»، «ازدواج آقای میسیسیپی» و «بازپرس» نام برد.
ثریا شیرزادی (سال 1328 کرمانشاه - 31 اردیبهشت 1394، کرمانشاه)
در نیمه دهه چهل، به بهانه کالس زبان انگلیسی به تمرین نمایش میرفت، زیرا در آن سالها هیچ دختری در کرمانشاه در کار نمایش نبود. اولین تجربهاش در نمایش، بازی در نمایشنامه «یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور» در سال 1342 بود. در سالهای بعد، نقشهای گوناگونی را در نمایشهای بسیاری بر عهده گرفت که از میان آنها میتوان «خسیس» مولیر و «مردی که مرده بود و خود نمیدانست»، «آپارتمان اجارهای»، «خروسخوان»، «آفتاب دشت»، «افسانه آینه» و همچنین چندین نمایشنامه از بهرام بیضایی را نام برد. او هیچ گاه حاضر نشد کرمانشاه ـ شهر کودکی و جوانیاش ـ را رها کند و به تهران بیاید، هرچند بدیهی بود که تهران برای بازیگری مانند او، جایی مناسبتر با گزینههای کاری بهتر بود. اما با ماندگاری در کرمانشاه، چند نسل از هنرمندان نمایش را در آن شهر پرورش داد و زیر بال و پر گرفت. در دهه هشتاد، به خصوص با همکاری گروهی کرمانشاهی در نمایشهای «استخوانها صدا کند تاخ تاخ»، «خرمگس» و «مرگ کسب و کار من است» به موفقیتهای بسیاری دست یافت و برای بازی در همین نمایش اخیر جایزه بهترین بازیگر زن را از سی و یکمین جشنواره تئاتر فجر به دست آورد. غیر از بازیگری در نمایش، در چندین فیلم سینمایی و تلهفیلم و مجموعه تلویزیونی نیز بازی کرد که آخرین آنها بازی در فیلم «چ» اثر ابراهیم حاتمیکیا بود.
علی عباد (12 مهر 1373 ، بستک استان هرمزگان - 25 فروردین 1394، بستک هرمزگان)
بازی در نمایش را از دورهی دبیرستان آغاز کرد و عالقه و پشتکار بسیارش باعث شد تا به زودی در میان اهالی نمایش هرمزگان شناخته شود. پس از پایان دوره تحصیل، جدیتر و تماموقت سرگرم بازی در نمایشهای گوناگون و همکاری در پشت صحنه شد.
از مهمترین آثارش نمایشهای طنز «خواستگاری»، «فرار از مدرسه» و «دیوانهخانه» بود.
همچنین آثار جدی دیگری بر اساس نوشتههای نمایشنامهنویسان بزرگ جهان بازی کرد که از میان آنها میتوان «خانه اسکاتلندیها» و «دیدار به ماه و آینه» اشاره کرد.
مصطفی عبداللهی (1 فروردین1334 بروجرد - 31 اردیبهشت 1394 تهران )
بازیگری را در بروجرد و در گروههای غیرحرفهای آن شهر کوچک آغاز کرد، اما رفته رفته تجربه اندوخت و حرفهای شد و کارگردانی نمایش را نیز برعهده گرفت. در همان جا بود که گروه نمایش «کوچه» را با دوستان اهل نمایشش تشکیل داد. سپس به تهران رفت و در دانشکده هنرهای دراماتیک بازیگری و کارگردانی نمایش خواند و بازی در نمایش، تلهفیلم و مجموعههای تلویزیونی را به صورت حرفهای ادامه داد، اما همچنان کارگردانی نمایش را نیز رها نکرد.
با اجرای نمایش «مرگ تصادفی یک آنارشیست»، بر اساس نوشتهای از داریو فو، در تئاتر شهر تهران، گروه تئاتر کوچه به سرپرستی او به عنوان گروه برتر در بخش گروههای نمایشی اردیبهشت تئاتر ایران در سال 1393 برگزیده شد. پس از آن به دعوت قطبالدین صادقی در مقام کارگردان و بازیگر به گروه هنر دعوت شد. آخرین اثر وی، کارگردانی نمایش «اعماق» بر اساس نوشتهای از ماکسیم گورکی بود که در هنگام مرگ او در سالن اصلی تئاتر شهر در حال اجرا بود.
احمد عالمه دهر (7 بهمن 1332 شیراز - 12 مرداد 1394، تهران)
در نیمه دهه چهل، کار نمایش را در دوره دبیرستان آغاز کرد و در همان دوران به مرکز آموزش تئاتر شیراز پیوست. کمکم در میان اهالی نمایش شیراز جای خویش را باز کرد و به عنوان کارگردان و بازیگری با آیندهای درخشان شناخته شد. همین تجربه نمایشی بود که راه او را به رادیو شیراز و صدا و سیمای فارس هموار کرد. از اولین نمایشهای حرفهای که کارگردانی و بازیگری کرد، «در چشم باد» گوهر مراد بود که در سال 1351 بر روی صحنه رفت. از آن پس نمایشنامههای بسیاری را از نویسندگان مطرح ادبیات نمایشی ـ مانند بهرام بیضایی، اکبر رادی، محمود دولتآبادی و بسیاری دیگر ـ بر روی صحنه برد یا در آنها بازی کرد. در جشنوارههای گوناگونی نیز شرکت کرد و جوایز بسیاری به دست آورد که از آن میان تندیس بهترین بازیگر نقش سیاه از پنجمین جشنواره آیینی سنتی، دیپلم افتخار از جشنواره تئاتر فجر و تندیس بهترین طراحی صحنه از جشنواره فجر را میتوان نام برد.
نقش او در نمایش، محدود به بازیگری و کارگردانی نبود، طراحی صحنه و لباس و گریم بازیگران را نیز در بسیاری نمایشها بر عهده داشت و در دورههای مختلفی در مقام استاد به دانشجویان نمایش آموزش داد. همچنین در سینما و تلویزیون نیز نقشهای بسیاری را بر عهده گرفت که مهمترینشان بازی در مجموعه تلویزیونی«میوه ممنوعه»، «مختارنامه» و «پردهنشین» بودند.
امیرحسین فلکیان (17 تیر 1329 ، یزد - 12 آذر 1394، یزد )
پدرش شتردار بود و شترهایش را در تعزیههای مفصلی که در شهرهای مختلف یزد برگزار میشد، شرکت میداد. او هم از کودکی همراه پدرش در ساربانی شتران کمک میکرد و با تعزیه نیز از همان روزگار آشنا شد. به خاطر پیوند نزدیکی که پدرش با گروههای تعزیه داشت و البته حافظه خوبی که برای حفظکردن شعرها و رجزهای تعزیهها داشت، برای اولینبار نقشهای حضرت قاسم(ع) و حضرت علیاکبر(ع) را به او سپردند و کارش آنقدر خوب از آب درآمد که به یکی از بازیگران ثابت تعزیهها تبدیل شد و بعدها که بزرگتر شد، نقشحضرت ابوالفضل (ع) را بر عهده گرفت. غیر از بازی در نقشهای مختلف در تعزیهها، طراحی لباس و صحنه آنان را نیز انجام میداد. در اولین دوره همایش تعزیه استان یزد، رتبه برتر طراحی لباس را به دست آورد و در جشنوارههای دیگری از جمله «سوگواره تعزیه»، «جشنواره چاووشخوانی» و دیگر جشنوارههای نمایشهای آیینی و سنتی برگزیده شد و شایستهی تقدیر شناخته شد.
وی در احیا و گسترش تعزیه نقش پررنگی داشت و جوانان بسیاری را به بازی و طراحی تعزیه تشویق کرد. در سال 1394 از او در مقام پیرغلام امام حسین (ع)در رشته تعزیه تقدیر کردند.
فروغ فودازی ( 1356- 27 بهمن 1394 تهران)
وی بازیگری را در دورههای آزاد آموزش بازیگری آموخت، اما مدتی پس از آن به دانشگاه سوره رفت تا ادبیات نمایشی بخواند. فودازی شیفته نمایش بود و غیر از بازی در نقشهای گوناگون، همکاریهای پشت صحنه بسیاری برای یاری در اجرای نمایشها انجام میداد که بیش از همه دستیاری کارگردانان و طراحی صحنه را شامل میشد. از مهمترین آثارش «پل» و «اسبها» به کارگردانی رحمانیان، «مردی که گلی در دهان داشت» و «باغچه؛ بیبنفشه»، «بیاطلسی» اثر مجتبی احمدی و «شاخک نقرهای» به کارگردانی آرام قاسمی را میتوان نام برد که در همگی مورد توجه مخاطبان و اهالی حرفهای نمایش قرار گرفته بود.
حسن لوئیان (سال 1304، اصفهان -21 تیر 1394، اصفهان)
وی از کودکی ناچار شد برای گذران زندگی در قهوهخانه شاگردی کند و همانجا بود که شیفته خیمهشببازی و عروسکبازی شد. در آن روزگار قهوهخانهها محلی سنتی برای اجرای نمایشهای ایرانی مانند ـ شعبدهبازی، خیمهشببازی و سیاهبازی و... ـ بودند و او در همان قهوهخانه بود که اولینبار سیدحبیب حقهباز را دید. از آن پس ساعتهای بسیار پای اجراهای او مینشست و رمز و راز کار با عروسکها را یاد میگرفت و پس از مدتی شاگردی قهوهخانه را رها کرد تا شاگرد خیمهشببازهای معروف اصفهان شود. پس از سالها شاگردی، هنگامی که خود استادی در این هنر قاجاری شده بود، استادش از دنیا رفت و او ابزارها و عروسکهای او را از پسرش خرید و اجراهای مستقل خویش را آغاز کرد. در همین دوران بود که به حسن حقهباز معروف شد و تماشاگران بسیاری را پای پرده عروسکبازیاش مینشانْد، به گونهای که در شبهای عید، بر سر دعوت او دعوا به راه میافتاد. یکی از مهمترین ابداعاتش در خیمهشببازی، خلق شخصیت «حاج مبارک» بود که بسیار محبوب و پرطرفدار شد و نمایشهای بسیاری را بر اساس شخصیت او اجرا کرد. خیمهشببازی همیشه با مسایل اجتماعی و ماجراهای روزآمد جامعه پیوندی عمیق داشته است و او نیز در اجراهایش موضوعاتی از زندگی روزمره مردم را به کار میگرفت. از جمله در یکی از اجراهای بسیار معروفش، مبارک به جای اینکه به خانه دیو وارد شود و با او بجنگد، قدم به خانه ِ محمدعلی کِلی گذاشت و با او بوکسبازی کرد. او از آخرین بازماندگان خیمهشببازان سبک دوره قاجار بود و عروسکهایش را در موزهای در کاشان به نمایش گذاشتهاند.
علی اصغر مذهب یوسفی (5 آذر 1327، مشهد - 21 اردیبهشت 1394 مشهد)
اولین تجربه جدیاش در نمایش، کارگردانی «چشم در برابر چشم» غلامحسین ساعدی با بازی دانشآموزانش بود، هرچند از سالها پیش ـ هنگامی که خود دانشآموز بود ـ نمایشنامههای بسیاری را نوشته بود و اجرا کرده بود. در آن سالها به استخدام آموزش و پرورش درآمده بود، اما بیش از معلمی به نمایش و آموزش آن به دانشآموزان میپرداخت.
پس از آن با چند نفر از دوستان اهل نمایشاش گروهی به نام «تالش» تشکیل دادند که نمایشهای بسیاری را در مشهد و دیگر شهرهای خراسان اجرا کردند و به این ترتیب راه نمایش را برای بسیاری از جوانان خراسانی هموار کردند. بعدها به آموزش و پرورش تهران فراخوانده شد و آموزش نمایش را در تهران نیز پی گرفت. نمایشنامههای بسیاری نوشت و نمایشهای بسیاری اجرا کرد، اما او را بیش از اینها، در جایگاه معلم نمایش میشناسند.
از میان نمایشنامههای بسیاری که نوشت، «دکتر کاف را جدی بگیرید»، «حکایت آن سوار که آمد»، «هنگامه رفتن و معرکه ماندن» و «سه پلشت» نمونههایی برجستهترند.
غریبرضا مهدیپور حسینآباد (15 تیر 1324، روستای حسینآباد بجنورد - 14 آبان 1394 بجنورد)
در روستای کوچکشان همه عاشق تعزیه بودند، مهمترین اتفاقی که چندین بار در سال روی میداد. او هم یکی از آن همه کودکی بود که گوشهای مینشستند و تماشا میکردند و شیفته سخنان پرشور و حرکات نمایشی بازیگران میشدند. همین شوق بسیار بود که او را وامیداشت تا به دور از چشم دیگران نقشهای تعزیه را تکرار کند و سخنانی را که در ذهش مانده بود، با همان شور حماسی بازیگران به زبان بیاورد. اولین نقشها، نقش حضرت امکلثوم و حضرت علیاکبر (ع) بود و بعدها که کارکشتهتر شده بود و به یکی از بازیگران اصلی تعزیهها تبدیل شده بود، نقشهای حضرت زینب (س) و بعدها حضرت ابوالفضل (ع) را به او میسپردند. هنگامی که او نقش خود را اجرا میکرد، آنقدر در حس و حال شخصیتش فرو میرفت، که از خود بیخود میشد و شوری در میان تماشاگران برپا میکرد.
کارش کشاورزی بود، اما عشقش تعزیه بود. در آغاز سالهای دهه هفتاد، بر اثر اجراهای سختی که در تعزیه و مداحی داشت و فشار بسیاری که بر حنجرهاش وارد میشد، سرطان حنجره گرفت. دکترها به شدت منع کرده بودند که نه تنها نباید روضهخوانی و تعزیهخوانی کند، بلکه حرف عادی و روزمره را هم تا حد ممکن کمتر بزند. اما کسی که چند دهه تنها عشق زندگیاش مداحی و اجرای تعزیه بود، چطور میتوانست دست از این کارها بردارد و سکوت کند و در خانهاش بنشیند. به تعزیه ادامه داد و از قضا هیچ مشکل خاصی نیز برایش اتفاق نیفتاد، تا اینکه سرانجام هنگامی که لباس پیامبر بر تنش بود و در حال اجرای تعزیه اسلام آوردن مالک اشتر بود، از دنیا رفت.
دامک نیک (سال 1348،، جزیره هرمز - 2 آبان 1394، جزیره هرمز)
نمایش را از گروههای محلی زادگاهش ـ جزیره هرمز ـ آغاز کرد. گروه کوچکی که نمایشهایی مذهبی و بیشتر درباره سرگذشت امام حسین (ع) و یارانش در کربلا اجرا میکرد. بعدها ـ در سال 1385 ـ گروه هنری «سیمرغ» را تشکیل داد که مهمترین فعالیتش اجرای نمایشهای مذهبی و آیینی و اجتماعی بود. از جمله مهمترین آثار او و گروهش میتوان «میان عقل و نفس»، «خورشید بر سر نی» «بیکاری» و «خورشید
بیغروب» را نام برد. در چند سال اخیر شمرخوان تعزیه محلی هرمزگان بود و جوانان هنرمند بسیاری را با نمایشهای آیینی و تعزیه آشنا و به آن علاقهمند کرد.
انتهای پیام/