عاقبت ازدواج کارمند بانک و سارق حرفهای
فتانه در گفتوگو با خبرنگار آنا از زندگیاش و اینکه چطور شد کارش به اینجا کشید، میگوید.
* برگردیم به سالها قبل، با همسرت چطور آشنا شدی؟
- من کارمند بانک بودم و شوهرم یکبار برای کار بانکی، به محل کار من مراجعه کرد اما این اولین و آخرین بار نبود و بعد از آن بارها و بارها کوروش را دیدم. هر بار که او را میدیدم علاقهام به او بیشتر میشد. بالاخره بعد از چند ماه دوستی پنهانی از من خواستگاری کرد و من بدون اینکه هیچ تحقیقی در رابطه با او و حرفهایش کنم، جواب مثبت به این ازدواج دادم. حتی خانوادهام را هم راضی کردم که با این ازدواج موافقت کنند. زمانی که با کوروش ازدواج کردم خانوادهام خیلی مخالف بودند، میگفتند با موقعیت مالی و اجتماعی که دارم، آینده بهتری خواهم داشت، اما آن زمان چشمهایم بسته بود و بدیها و مشکلات متعدد کوروش را نمی دیدم.
* زمانی که با کوروش ازدواج کردی، سرقت میکرد؟
- بله، او چند بار به خاطر دزدی بازداشت شده و به حبس رفته بود اما من از این موضوع بیخبر بودم. بعد از اینکه با کوروش ازدواج کردم خیلی از حقایق برملا شد، مثلا من تصور میکردم او هم مثل خودم تحصیلکرده است، اما بعدا متوجه شدم که همسرم سیکل هم ندارد.
* از سرقتهای شوهرت چطور با خبر شدی؟
- وقتی برای اولین بار در زندگیام پلیس به در خانهمان آمد و دستبند به دستش خورد، فهمیدم که با فردی زندگی میکنم که سارق حرفهای است و به هر شیوه و شگردی که فکرش را کنید، سرقت میکند.
* شوهرت تا به حال چندبار بازداشت شده است؟
- حسابش از دستم در رفته، آنقدر دستگیرشده و زندان رفته که نمیدانم اما هر دفعه که بازداشت شد به خاطر علاقهای که داشتم، افتادم دنبال کارهایش و از شکات رضایت گرفتم. این بزرگترین اشتباهی بود که در زندگیام انجام دادم. هربار که من برای او رضایت میگرفتم، یک پله او را به سقوط نزدیکتر میکردم. کوروش فهمیده بود که یک نفر پشتش است و هر وقت خلافی کند، از او حمایت میکند. برای همین هیچ واهمهای از خلاف کردن نداشت، چون می دانست که مدت زیادی در حبس نمیماند و من رضایت شکات را میگیرم.
* آخرین باری که همسرت آزاد شد کی بود؟
- حدود 5 ماه قبل بود؛ یک ماه و نیم بعد از آزادیاش خلاف نکرد، اما دوباره برگشت سر خانه اولش.
* چرا سعی نکردی او را از کار خلاف منصرف کنی؟
- هر روشی را که فکر کنید امتحان کردم تا او دست از خلاف بکشد اما بیفایده بود. حتی یکبار از او جدا شدم، پنج سال هم جدا از او زندگی کردم، اما به خاطر بچهام مجبور شدم که برگردم سر زندگیام. بچهام نیاز به مادر داشت، آن هم با پدری که بیشتر عمرش را زندان بود و حواسش به او نبود. البته دوباره هم خواستم از کوروش جدا شوم، اما او این بار مخالفت کرد. هربار که صحبت از طلاق میکردم مرا کتک میزد و تهدید میکرد که اجازه نمیدهد بچهام را ببینم. من هم چارهای جز زندگی کردن با او نداشتم، اگر هم کوروش مرا طلاق میداد جایی برای برگشت نداشتم. دفعه اولی که طلاق گرفتم خانوادهام خیلی از من حمایت کردند، آنها مخالف ازدواج مجدد من بودند به همین دلیلی بعد از ازدواج مرا طرد کردند.
* چه شد که همدستش شدی و اموال مسروقه را مخفی کردی؟
- نمیخواستم این کار را انجام دهم، اصلا نمیدانستم که اموال مسروقه در خانه مان نگهداری میشود. وقتی هم که فهمیدم، میخواستم موضوع را لو دهم اما از کوروش ترسیدم، او آدم عصبی بود و اگر او را لو میدادم معلوم نبود چه واکنشی نشان میداد.
* به همسرت هیچ حرفی نزدی که این وسایل داخل خانه چه میکند؟
- پرسیدن نداشت، میدانستم شوهرم چه کاره است.
انتهای پیام/