نشانیهای درست در بازار صنایع فرهنگی
به گزارش خبرنگار حوزه هنرهای تجسمی گروه فرهنگ خبرگزاری آنا، مفهوم «صنایع فرهنگی» نخستین بار طی جنگ جهانی دوم و در مکتب فلسفی فرانکفورت برای توصیف صنعت قدرتمند فیلمسازی آمریکا به کار رفت.[۱]«ماکس هورکهایمر» و «تئودور آدورنو» در کتاب «دیالکتیک روشنگری» عنوان کردند که «هراندازه موقعیت صنعت فرهنگ مستحکمتر باشد، به همان نسبت سریعتر میتواند به نیازهای مصرفکننده پاسخ گوید و به تولید، کنترل و تنظیم این نیازها بپردازد».
طبق تعاریف متداول، صنایع فرهنگی محصول بنگاههایی است که برای عموم مردم، اطلاعات و سرگرمیهای آموزشی، علمی و فرهنگی، در قالبهای مختلفِ قابل تکثیر، طراحی و تهیه میکنند، هدف صنایع فرهنگی (که با عناوین دیگری همچون «صنایع رسانهای»، «صنایع حق تکثیر» و حتی «صنایع محتوایی» نیز شناخته میشود) مفهومسازی، هماهنگسازی، تولید، ارتقا و تجارت کالاهای فرهنگی در قالبهای مختلف، اعم از کتاب، مجله، روزنامه، فیلم، نرمافزارهای چندرسانهای و دیگر محصولات است.
صنایع فرهنگی نتیجه عوامل محسوس و نامحسوس است که خلاقیت مردم از طریق آنها متجلی میشود، این عوامل عبارتاند از: زبان، آدابورسوم مذهبی، باورها، مکانها و یادمانهای تاریخی، ادبیات، کارهای هنری، آثار موجود در آرشیوها و مراکز اسناد و کتابخانهها و نظایر آن. ازآنجاییکه صنایع فرهنگی مفهومی هویتی است، تشخص و هویت هر جامعه با آن صنایع ارتباط دارد و پیوند نسلها را طی تاریخ بهوسیله صنایع و میراث فرهنگی میتوان حفظ کرد.[۲]
اما تحقق کاربردی و عملیاتی این مفهوم زمانی است که محصولات فرهنگی و خدمات فرهنگی بهصورت تجاری و صنعتی تولید، بازتولید و یا توزیع میشوند، این بدان معناست که محصولات فرهنگی در مقیاسی وسیع و بر اساس ملاحظات اقتصادی و یا باهدف توسعه ملی تولید میگردند.
صنایع فرهنگی خودی یا غربی؟
مسئلهای که باید موردتوجه قرار گیرد، این است که این محصولات چه اندیشهای را اشاعه میدهند و آیا در بسط اندیشه مصرفگرایی و سرمایهداری نقشی دارند؟ گاهی این محصولات فرهنگی اگرچه یک بازار داخلی برای تولیدات فرهنگی هستند، اما همان سیاستهای بازار سرمایه را دنبال میکنند؛ ضمن اینکه تولیدات داخلی معمولاً فقط یک کپی از نمونههای خارجی آنهاست، در حقیقت یک نمونه ایرانی شده از ارزشها، فرمها، معیارها و راه و روش زندگی و شیوههای رفتاری فرهنگ غیرخودی است (معمولاً غربی) و هدفی را که دنبال میکنند، در بسیاری جهات همان فروش محصولات و تبلیغات اجناس لوکس و احساس نیاز بیشتر برای خرید این محصولات است. بدین ترتیب شاهد ترویج سبک زندگی ناهماهنگ با آموزههای دینی و فرهنگی کشور خواهیم بود.
البته در مقابل باید به قدرت مخاطب برای تجزیهوتحلیل و یا رد یا قبول پیام رسانهای هم توجه کرد، در این رابطه مسئله مداخله دولتها در صنایع فرهنگی و یا خودمختاری بخش خصوصی در تولیدات فرهنگی پیش میآید. در این رابطه به مفهوم جدید شبه دولتها یعنی سازمانهایی که اجرای نقش نمایندگی منافع مردم در توسعه بخشهای مختلف جامعه به آنها واگذار میشود، میتوان اشاره کرد. گاهی این مسئولیت به بخش تجاری سپرده میشود.[۳]
راهکارهای تحقق بازار صنایع فرهنگی
هدف فعالان حوزه صنایع فرهنگی، ترکیب موفقیتآمیز کارکردهای خلق ایده و مضمون (محتوا) در ساحت فرهنگ با کارکردهای صنعتی همچون تولید و تجاریسازی انبوه کالاهای فرهنگی است. نوآوری در محصولات و کالاهای فرهنگی یکی از بنیادیترین نیازهای جامعه معاصر ایران است، نگاهی هرچند گذرا به محصولات و کالاهای فرهنگی رایج در جامعه نشان میدهد که بازار ایران مملو از محصولات و کالاهای فرهنگی وارداتی است، بازار محصولاتی چون فیلم، موسیقی، اسباببازی، نوشتافزار، لباس در قبضه نامها و نشانهای خارجی است.
اقتباسی منفعلانه از محصولات خارجی
علاوه بر عدم نوآوری در فناوری نرم (محتوای فرهنگی) که به ایده پردازان و هنرمندان مربوط میشود، فناوری سخت (حوزه صنعت و بازاریابی) که قالب ارائه این فناوری نرم است نیز نیاز به بازنگری و تقویت دارد، البته حتی کالاهای تولید داخل کشور نیز با نمادها، نشانها، پیامهای وارداتی تولید میشوند و اقتباسی منفعلانه از محصولات خارجیاند؛ بهعنوان نمونه بر مبنای یک گزارش، ۱۰ سال پیش بیش از ۹۰ درصد دفترچههای موجود در بازار تهران، تولید داخل بود، بااینحال درروی جلد اکثر آنها، اسامی، شخصیتها و تصاویر غیر ایرانی حکشده بود. به نظر میرسد یکی از علل اصلی این انفعال، ضعف نوآوری در عرصه صنایع فرهنگی کشور است. این وضعیت با تشکیل مجمع نوشت افزار ایرانی اسلامی بهبود پیدا کرد و امروز آمار تولیدات لوازمالتحریر ایرانی با طرحهای بومی رقم قابل توجهی رسیده است.
به نظر می رسد سهگام ایدهپردازی، اجرای حرفهای و تجاریسازی به دنبال هم میتوانند یک فرآیند کامل را برای تحقق بازار صنایع فرهنگی شکل دهند.
ایده پردازی و تبدیل طرح ذهنی به محصول عینی
در یک تعریف اجمالی میتوان گفت منظور از نوآوری در ایده پردازی، تبدیل دانش و «ایده انتزاعی» به «محصول عینی» است، نوآوری، یک فعالیت فردی نیست و نمیتواند صرفاً برحسب تصمیمگیریهای مستقل در سطح یک فرد یا بنگاه درک شود بلکه یک فعالیت جمعی است و درنتیجه تعاملهای پیچیده بین نهادهای گوناگون شکل میگیرد؛ تعاملهای مداومی که به خلق ایده و بهکارگیری آن در قالب فناوریهای نرم و سخت میانجامد.
نوآوری برون داد یک نظام است؛ نظامی مرکب از نهادهای بههمپیوسته که نتیجه حضور و تعامل آنها، خلق ایده و تبدیل آن به محصول است.
در دنیای پررقابت و متلاطم کنونی، نوآوری از جایگاه منحصربهفردی برخوردار است، در کشورهای توسعهیافته حفظ جایگاه رقابتی مستلزم ایده پردازی و نوآوری لازمه بقا در عرصه اقتصادی است، در کشورهای توسعهنیافته و یا درحالتوسعه، نوآوری از اهمیت مضاعفی برخوردار است، چراکه بازار هنوز تشنه و منتظر طرحهای جدید است. تولید ثروت اقتصادی از منبع صنایع فرهنگی درگرو نوآوری است. جریان تقریباً یکسویه محصولات و کالاهای کشورهای غربی که فرهنگ و هویت کشورهای مقصد را به چالش کشیده، اهمیت نوآوری را در همه عرصهها بهویژه عرصه صنایع فرهنگی مضاعف میکند.
اجرای حرفهای یک ایده
اجرای حرفهای یک ایده نیز نقش مهمی در ارائه یک محصول فرهنگی دارد، اجرای ایده، تبلور ملموس یافتهای است که در ذهن پژوهشگر و ایده پرداز شکلگرفته و نیازمند مهارت هنرمندانی است که با شناخت کافی از جامعه هدف، آن را عملیاتی سازند. این شناخت مستلزم تسلط نسبی بر روانشناسی اجتماعی، تاریخ و ادبیات آن جامعه است.
علاوه بر این در جامعهای چون ایران آگاهی از آیینهای ملی و مذهبی معیار و امتیاز مهمی است که میبایست مدنظر ایده پردازان و مجریان قرار گیرد. آموزههای مذهبی و آیینهای سنتی اقیانوس بیکرانی از سوژههای بکر است که اتفاقاً ازآنجاییکه با حافظه جمعی ایرانیان گرهخورده، با پذیرش عمومی نیز مواجه میشود.
تقویت حلقه پیوسته تولیدکننده و مخاطب
در حوزههایی چون تولید اسباببازی، نوشتافزار، بازیهای رایانهای و سایر محصولات فرهنگی، فقدان نگاه سیستمی و شبکهای باعث شده تا میان طراحان، تولیدکنندگان و پژوهشگران این عرصه از یکسو و مخاطبانی که در قامت مشتری ظهور میکنند از سوی دیگر، ارتباطی منطقی شکل نگیرد.
شبکهسازی در این مفهوم به ایجاد سازوکاری منظم، روشمند و قابل پیشبینی است که طی آن پژوهشگران عرصه جامعهشناسی، هنر، روانشناسی و مطالعات فرهنگی با حصول اطمینان از حمایت دولت و بازار، ایدههای خلاقانه خود را طرح و محک بزنند. حمایت دولت در اینجا بیشتر ناظر به حمایتهای حقوقی و بحث مالکیت فکری است، عدم پشتیبانی مؤثر نهادهای حقوقی از یافتههای پژوهشی و هنری در سالهای اخیر باعث شده تا بسیاری از فعالان این عرصه قدرت حضور درصحنه را ازدستداده و بهتدریج به حاشیه بروند.
از سوی دیگر تولیدکنندگان نیز طبق قواعد نوشته و نانوشته حاکم بر بازار، خواهان داشتن فضایی آرام و قابل پیشبینی هستند تا بتوانند با تکیهبر این فضا ایدههای جدید را تجاریسازی کنند.
آسیب «تجارت فرهنگی» به جای «تولید فرهنگی»!
واردات بیرویه برخی محصولات بهظاهر بیاهمیت باعث میشود تا فعالان صنعتی ریسک نکرده و بهجای «تولید فرهنگی» به «تجارت فرهنگی» روی بیاورند تا بتوانند اصل سرمایه و سود متناسبی را تضمین کنند، اینگونه است که همچنان فعالیتهای بازرگانی و سوداگران (ولو در شکل قانونی و عرفی آن) بر تولید و ایجاد صنایع زیرساختی فرهنگی میچربد.
نهادهای کلان متولی فرهنگ میبایست امکان شکلگیری، تداوم و تقویت شبکه ضعیف نظام نوآوری در صنایع فرهنگی ایران را فراهم آورده، تمهیدات لازم برای تبدیل ایده، دانش و میراث فرهنگی بومی به کالاها و محصولات فرهنگی را مهیا کنند. شکلگیری نظام نوآوری صنایع فرهنگی مستلزم نگاه سیستمی بهتمامی بازیگران، نهادهای اصلی و واسطی است که به نحوی در این زمینه فعالیت دارند و چرخه علم، فناوری و نوآوری به کمک هنر و علوم انسانی را تکمیل مینمایند. به نظر میرسد نگاه سیستمی و شبکهای به بازیگران و نهادهای کلیدی در این عرصه ازجمله دولت، قوانین و مقررات، پژوهشگاههای فرهنگی و صنعت و رفع موانع و مشکلات فعالیت مؤثر آنها، یکی از مؤثرترین راهکارهای تحریک و تسهیل نوآوری بوده و زمینهساز رشد، بالندگی و بازتولید فرهنگ بومی است.
[۳] مژگان هاشمی،«صنایع فرهنگی و چالشهای آن در ایران»، کتاب ماه علوم اجتماعی، شماره ۲۴، اسفند۱۳۸۸، ص۲۳
انتهای پیام/۴۱۰۴/
انتهای پیام/