سکه بهترین سین هفتسین است/ نوروز برای من یعنی خلوتی تهران و زندهشدن کودک درون
به گزارش خبرنگار حوزه رادیو و تلویزیون گروه فرهنگ خبرگزاری آنا، نام و چهره اقبال واحدی، برای بسیاری از مردم ایران شناختهشده است، مجری توانمندی که به واسطه اجرای برنامه قدیمی صبحگاهی تلویزیون یعنی «صبح بخیر ایران» و سفرنامههایش به بخشهای مختلف کشور، در دورهای بسیار محبوب بود. اگرچه این روزها مخاطبان تلویزیون به نسبت گذشته کاهش یافته، اما اکثر چهرههای مطرح تلویزیون در دهههای شصت و هفتاد، هنوز هم چهرههایی آشنا و دوستداشتنی محسوب میشوند.
واحدی جزو اولین برنامه سازان ایرانی بود که لنز دوربینش را به سمت طبیعت ایران چرخاند و پیش از اینکه مستندسازهای جوانی مثل جواد قارایی بخواهند با سرک کشیدن به روستاها و بخشهای کمتر دیده شده ایران برای خود نامی دست و پا کنند، این مجری تلویزیون با دم و دستگاه صداوسیما به روستاهای صعبالعبور میرفت و از همان جا، به تمام مردم ایران صبح بخیر میگفت. در آستانه عید نوروز و رسیدن فصل بهار، گفتوگویی خواندنی با این چهره قدیمی و محبوب رسانه ملی ترتیب دادیم.
آنا: شیرینترین رویداد سال ۱۴۰۰ برای شما چه بوده است؟
من مدتی قبل خانهام را برای کسی به ضمانت گذاشتم، بانک مدعی بود که وام پرداخت نشده به همین دلیل خانه ما را به مزایده گذاشته بود که شکایت کردیم و بعد از کشوقوسهای فراوان مشخص شد آن وام به طور کامل پرداخت شده و بانک به اشتباه خانه ما را گروگان گرفته بود و در آخر با رای دادگاه مجبور شد فک رهن کند. این ماجرا شیرینترین اتفاق سالی که گذشت برای من بود.
آنا: فصل بهار، برای شما فصل شکوفایی است یا رخوت؟
فصل بهار برای من فصل دوندگی و زنده شدن کودک درون است. من در پاییز و بهار سر از پا نمیشناسم. از طرفی چون سلاح ما دوربین است، این فصل برای فیلمبرداری و عکاسی زمان فوقالعادهای محسوب میشود، خلاصه که در این فصل خیلی خوشحال هستم، مخصوصا در ماه اردیبهشت که این ایام برای من فقط رفتن به کوه و کمر معنی میدهد و خانه ماندن معنی ندارد. خیلی از ویدئوها و مستندهای طبیعتگردی که در برنامههای مختلف ضبط میکردیم هم اکثرا در بهار بود. رشته کوه زاگرس در کشور ما، در بهار بینظیر است و هیچ جایی در دنیا همچین رشته کوهی را نمیتوانید پیدا کنید که در هر یک کیلموتر آن چشمه آب وجود داشته باشد. شما اگر از بالای آن، یعنی از آذربایجان غربی شروع کنید و به پایین سمت کردستان، کرمانشاه، ایلام، همدان، چهارمحال و بختیاری، کهگیلویه و بویراحمد و استان فارس بیایید، میبینید که این رشته کوه میدرخشد و شما به قدری در آن محصور فضا میشوید که وقت سر خاراندن هم پیدا نمیکنید.
آنا: عید نوروز برای شما با چه اتفاقی معنی پیدا میکند؟
با خلوتی تهران. من چون کار اداری سازماندهی شده ندارم که مثلا مجبور باشم مرخصیهای روزانه بگیرم و فقط در تعطیلات به سفر بروم، امکان سفر کردن را در تمام سال دارم، به همین دلیل معمولا در عید نوروز ترجیح میدهم تا جایی که میتوانم در تهران بمانم. به همین دلیل این خلوتی که تهران دارد برای من خیلی لذتبخش میشود چون وقت میکنم مقداری تهران را بگردم.
سنتهایی که به بیراهه رفتند
آنا: سنتهای نوروزی دغدغه گروه زیادی از خانوادههاست. شما به این سنتها چطور نگاه میکنید و بیشتر به کدامیک از آنها پایبند هستید؟
من تقریبا همه سنتهای نوروزی را دوست دارم، مخصوصا چیدن سفره هفت سین. اما متاسفانه برخی از سنتهای نوروزی یا منتهی به نوروز ما به انحراف رفتند و خیلی دوست دارم اگر فرصتی باشد کمی راجع به آنها توضیح بدهم.
آنا: مثلا چه سنتهایی؟
مثلا چهارشنبهسوری که یک سنت بسیار حسنه در فرهنگ ما ایرانیهاست. جدا از داستانهای اساطیری سیاوش و گذر از آتش، چهارشنبه سوری در حقیقت مربوط میشود به روزهای پایانی سال و اتفاقات بعد از خانه تکانی عید. در گذشته اینطور بود که به دلیل نمدار بودن زمین، حصیرهای چوبی زیر فرشها میانداختند تا این نم به فرشها، قالیها و زیلوها نرسد، اما همین حصیرها به مرور زمان نم میکشید و بعضا سیاه میشد و جلبک میبست. آن زمان بهترین مادهای که میتوانست باکتریها و موارد اینچنینی را از بین ببرد، آتش بود. این پروسه آتش زدن حصیرها همگی در بیابان های اطراف خانهها رخ میداد و تمام اهالی شهر در چهارشنبه آخر سال این کار را انجام میدادند، تفریحی که بسیار بیخطر بود. در حقیقت این آتش زدن و پریدن از روی آن و گفتن جمله معروف زردی من از تو سرخی تو از من، به این دلیل بود که آتش را برای از بین بردن پلیدیها برپا میکردند.
آنا: رسم قاشقزنی که در چهارشنبه سوری انجام میشود چطور، چیزی در رابطه با ریشه آن نیز میدانید؟
این هم رسم فوقالعادهای در فرهنگ کشورمان است. در اصل تمام سنتهای نوروزی فسلفههای اجتماعی دارد و درگیر ارتباط مردم با یکدیگر است. رسم قاشقزنی را مردم با اصول خاص خود در سالهای دور انجام میدادند. هرکسی که قاشقزنی میکرد، برای حفظ کرامتش پارچهای روی سرش میانداخت که شناخته نشود و برای اینکه از روی صدا هم آن شخص را نشناسند، با کاسه و قاشق به در خانه همسایههای خود میرفتند و این دو وسیله را به هم میزدند و صاحب خانه بیرون میآمد و با آجیل، پول یا هرچیز دیگری که در خانه داشت به آن شخص کمک میکرد. کسانی هم که میخواستند خیلی شناخته نشوند، روی پشت بام خانهها میرفتند و شالشان را پایین میانداختند تا جلوی پنجره. صاحبخانه گوشه شال کسی که روی پشت بام بود را پر میکرد بدون اینکه بداند به چه کسی کمک میکند. این اوج زیبایی است و ما این جمله معروف «بیایید شادیهایمان را قسمت کنیم» را از دیرباز در فرهنگ مان داشتیم.
آنا: ولی حالا مدتهاست که دیگر از این رسمهای زیبا خبری نیست و ماهیت چهارشنبهسوری تغییر کرده است.
بله متاسفانه البته در سالهای اخیر تمام این رسومات تغییر کرده و خیلی از جوانان به این دلیل که شناخت درستی ندارند و کسی هم به آنها توضیح درستی نمیدهد، کارهایی در این شب انجام میدهند که بیشتر شباهت به جنگ دارد تا یک آئین سنتی. من در رابطه با این رسم و رسومات هم کتابهایی خواندم و هم به صورت میدانی تحقیق کردم.
آنا: کدام سین هفت سین را بیشتر دوست دارید؟
من سکه را بیشتر دوست دارم. به خاطر اینکه با سکه میتوانیم بقیه سینهای سفره را بخریم!
آنا: اگر قرار باشد جای ماهی قرمز سفره هفت سین را با یک خوراکی یا شیء عوض کنیم انتخاب شما چیست؟
ماهی قرمز از آن نمادهای سفره هفت سینم است که ریشه تاریخی ندارد. تنها ماهی مربوط به نوروز، سبزی پلو با ماهی، یا پلو با ماهی شب عید بوده! اما به مرور این موجود به سفره هفت سین اضافه شده و واقعا هم نمیدانم از چه زمانی به عنصری اصلی در سفره هفت سین تبدیل شد. اما در کل چیز خوبی نیست. اگرچه مزایایی هم دارد که نمیتوان آنها را نادیده گرفت. مثلا شما اگر به شهر راوندِ کاشان بروید، میبینید که تمام خانههای آنجا در کار تولید ماهی قرمز هستند یا بعضی از مزارع شمال کشور نیز حوضچه پرورش ماهی دارند، یعنی این مسئله در اشتغالزایی این خانوادهها بسیار تاثیر دارد. اگر کسی میخواهد از این ماهیها استفاده کند، باید اصول رفتار با این موجودات را بداند، مثلا رها کردن این ماهیها بعد از تعطیلات عید در رودخانهها کار اشتباهی است، چون این ماهیها مقاوم هستند و غذای ماهیهای طبیعی رودخانهها را میخورند. به نظرم این ماهیها چون تزئینی هستند، اگر هم کسی میخرد، باید آن را کاملا اصولی در آکواریوم نگه دارد.
آنا: حالا با تمام این تفاسیر اگر شما بخواهید آن را با چیز دیگری جایگزین کنید، انتخابتان چیست!؟
دایناسور! (میخندد)
عمو اقبال و عیدیهایش
آنا: ترجیح میدهید تعطیلات نوروز را چگونه بگذرانید؟ تنهایی و جاهای دنج را ترجیح میدهید یا رفتن به جاهای شلوغ و دید و بازدید و...
من دید و بازدید را بسیار دوست دارم ولی معمولا شرایط کاریام طوری است که پروژههای مختلف بعضا در همین ایام پیش میآید. در کل اگر درگیر این کارها نشوم دید و بازدید را دوست دارم، مخصوصا دیدار با بزرگترها که بسیار لذتبخش است. اما این روزها به قدری فاصله بین خانوادهها افتاده که آدم دیگر نوه خالهاش را هم نمیشناسد! بعضا ممکن است یک فامیل را درخیابان ببینند و نشناسد. به نظرم آدمها نباید این سنت دید و بازدید و عیدی دادن و عیدی گرفتن را فراموش کنند.
آنا: شما اهل عیدی دادن هستید یا عیدی گرفتن؟
نمیدانم چرا همه از قدیم حتی زمان جوانی فکر میکردند من بزرگ هستم و باید عیدی بدهم. شایدم هم چون خودم این مسئله را خیلی دوست داشتم و همواره پول نو آماده میکردم، همیشه دست به عیدی دادنم خیلی خوب بود. همه هم چون این مسئله را میدانستند به سراغ من میآمدند، و در تمام این سالها خدا کمک کرد کسی دست خالی از کنار من نمیرفت.
آنا: اگر بخواهید برای اوقات فراغت و تعطیلات نوروزی به دوستانتان و مخاطبان ما چند کتاب و فیلم معرفی کنید به چه مواردی اشاره میکنید؟
امسال عید چون مصادف است با نیمه شعبان و ولادت امام زمان (عج)، به نظرم کتابهایی که در رابطه با انتظار مهدویت است را بخوانیم خیلی خوب است چون باعث میشود ما با حضرت صاحبالزمان (عج) بیشتر آشنا شویم. البته همه ما ایشان را میشناسیم، دوستشان هم داریم، ولی نمیدانیم فرهنگ انتظار یعنی چه. به همین دلیل کتابهایی که در رابطه با حضرت صاحبالزمان (عج) است را مطالعه کنند و ببینند کسی که منتظر است باید چه کند. خواندن این قبیل کتابها از نظر اجتماعی هم شرایط جامعه را بهتر میکند.
آنا: برای سال۱۴۰۱ چه برنامهای دارید و دوست دارید چه اتفاقی برای شما در این سال رخ دهد؟
هدفم این است که بتوانم گزارشهای درجه یکی از جاهای مختلف کشورم بگیرم و برنامههای خوبی برای تلویزیون بسازم و تا جایی که جان دارم کار کنم.
انتهای پیام/۴۱۷۳/
انتهای پیام/