کاوشی در روش مبارزاتی سید جمالالدین اسدآبادی با مقوله انحطاط
به گزارش گروه سیاست خبرگزاری آنا، محمدباقر بهرامی اسدی، رئیس دانشکده علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی در مقالهای به روش مبارزاتی سید جمالالدین اسدآبادی با مقوله انحطاط پرداخته است.
تاریخ معاصر جوامع اسلامی بیش از هر چیز با عنصر «غرب» و مسئله «انحطاط» این جوامع در برابر آن گره خورده است. در نیمه دوم قرن سیزدهم هجری، تهاجم گسترده و همه جانبه استعمار غربی به جهان اسلام آغاز شده «غرب» ابتدا با سلطه نظامی و سیاسی و در مرحله بعد با سیطره گفتمانی خود به یکی از مؤلفه های گریز ناپذیر فرهنگ و سیاست کشورهای اسلامی تبدیل گردید و واکنش های مختلفی را نیز بر انگیخت. واکنش های که می توان بر اساس مواجه سلبی یا ایجابی با غرب آنها را ذیل سه رویکرد «سنت گرایی»، «نوگرایی» و «غرب گرایی» تقسیمبندی نمود.
بر اساس این تقسیم بندی ما از یک سو شاهد مواجه سلبی با غرب و نفی مطلق آن توسط سنت گرایان و از سوی دیگر پذیرش مطلق آن و نفی هویت سنتی و اسلامی توسط متجدّدین می باشیم که ترقی و پیشرفت را در گرو پیروی بی قید و شرط از غرب میپنداشتند. در هند، سید احمدخان و در ایران ملکمخان، این اندیشه را تبلیغ می کردند. او میگوید: اگر خداوند اطاعت و دست نشاندگی ها را در قبال نژاد دیگری (انگلیسها) مقدر کرده باشد، نژادی که آزادی دینی را به ما دریغ نمی دارد و بر ما عادلانه حکم می کند، و صلح و صفا برقرار می دارد، مال و جان ما را حفظ می کند، چنانچه انگلیسیان در هند بر همین منوال رفتار می کنند، بر ماست که خیرخواه آنان باشیم و دست دوستی آنان را بفشاریم که در این رویکردها هم سنت و هم غرب کلّ های تجزیه ناپذیری محسوب میشوند که در تعارض مطلق با یکدگر قرار دارند.
پیچیدن این کل های تجزیه ناپذیر و متعارض در یک نگاه ارزشی به پذیرش مطلق یکی و نفی مطلق دیگری می انجامد. در مقابل این دو دیدگاه نوگرایانی قرار دارند که نه نگاه " کل گرایانه" به غرب و سنت را می پذیرند و نه نگاه ارزشی و مطلقاً "سیاه و سفید" به این مفاهیم را قبول دارند. نوگرایان با این نگرش شالوده شکنانه هرگونه تضاد مطلق میان غرب و سنت اسلامی را نفی می کنند و در صدد آشتی و سنتز میان مؤلفه های سازش پذیر سنت و تجدّد می باشند. سنتزی که به زعم نوگرایان یگانه راه حل انحطاط جوامع اسلامی در برابر غرب و احیای هویت سنتی آنها میباشد.
بررسی ماهیت عمل و اندیشه یکی از مهمترین و اولین نمایندگان نوگرایی جهان اسلامی و روش مبارزاتی او در مواجه با غرب، یعنی سید جمال الدین اسدآبادی خواهیم پرداخت. سید جمال الدین با تفکیک میان «اسلام» و «مسلمانی» از یک سو، و تمایز میان سویه «علمی و تکنیکی» غرب با سویه های فرهنگی و استعماری آن از سوی دیگر، در صدد بیان سازش پذیری تفکر و فرهنگ واقعی اسلام با دستاوردهای علمی و فنی جدید و برخی الزامات برآمده از این سازش در جوامع اسلامی می باشد. کاوش نظری در ماهیت این رویکرد و برخی الزامات برآمده از آن مهمترین هدف پیش روی این پژوهش می باشد. پرسش اصلی این است که تا جایی که به مسئله انحطاط جوامع اسلامی مربوط می شود، رویکرد فکری و عملی سید جمال در مواجه با غرب از چه دلالت های در زمینه انحطاط مسلمین برخوردار می باشد؟
فرضیه این است که سید جمال الدین اسدآبادی در صدد است با نقد اسلام تاریخی و از زاویه دست آوردهای های علمی و فکری جدید، به احیا سنت اسلامی و حل مشکل انحطاط جوامع اسلامی بپردازد. در این احیا اندیشه و عمل سید جمال الدین از یک منطق تعاملی پیروی کرده و از یکدیگر تغذیه مینمایند. مهمترین دلالت های تفکر اصلاحی سید جمال عقل گرایی در حوزه تفکر دینی از یک سو و نفی اسبتداد و دفاع از حکومت مشروطه در ساحت سیاسی و اجتماعی زندگی مسلمانان از سوی دیگر می باشد. سید جمال، در افقی گسترده به دورنمایی وسیع مینگریست که در آن، جامعه مسلمانان بدون قید و نژاد، برای تغییر اوضاع نامناسب روزگار خویش کوشش مشترک داشته باشند.
بدون تردید سلسله جنبان نهضتهای اصلاحی صد سالة اخیر سیدجمالالدین اسدآبادی است. او بود که بیدارسازی را «رنسانس»، تجدید حیات در کشورهای اسلامی و جهان اسلام آغاز کرد. دردهای اجتماعی مسلمین را با واقعبینی خاص بازگو نمود، راه اصلاح و چارهجوئی را نشان داد. نهضت سیدجمال همفکری بود و هم اجتماعی، او میخواست رستاخیزی هم در اندیشه مسلمانان بوجود آورد و هم در نظامات زندگی آنها.
مسافرت سید به کشورهای مختلف اسلامی و بازدید آنها از نزدیک سبب شد که آن کشورها را بشناسد و ماهیت جریانها و شخصیتهای این کشورها را بدست آورد. همچنانکه جهان پیمائیش و مخصوصاً توقف نسبتاً طولانی او در کشورهای غربی او را به آنچه در کشورهای جهان پیشرفته میگذشت و به ماهیت تمدن اروپا و نیت سردمداران آن تمدن آشنا ساخت، سیدجمالالدین اسدآبادی در نتیجه تحرک و پویائی، هم زمان و جهان خود را شناخت و هم به دردهای کشورهای اسلامی که خود داعیه علاج آنها را داشت دقیقاً آشنا شد. از نامهای که به زعیم بزرگ حاج میرزاحسن شیرازی نوشته است روشن می شود که تا چه حد این مرد از اوضاع عمومی ایران و از جریان پشت پرده سیاست و از نیرنگهای استعمار آن زمان آگاه بوده است. سید جمال مهمترین و مزمنترین درد جامعه اسلامی را استبداد داخلی و استعمار خارجی تشخیص داد و با این دو به شدت مبارزه کرد، آخر کار هم جان خود را در همین راه از دست داد.
او برای مبارزه با این دو عامل فلج کننده، آگاهی سیاسی و شرکت فعالانه مسلمانان را در سیاست واجب و لازم شمرد، بدعت زدائی و خرافه شوئی را شرط بازگشت به اسلام واقعی میدانست، اتحاد مسلمانان را تبلیغ می کرد، دستهای مرئی و نامرئی استعمارگران را در نفاق افکنیهای مذهبی و غیرمذهبی میدید و افشا میکرد. سید جمال با اینکه مردی تجددگرا بود و مسلمانان را به علوم و فنون جدیده و اقتباس تمدن غربی میخواند و با بی سوادی و بی خردی و بی خبری و عجز فنی و صنعتی مسلمانان به پیکار برخاسته بود، متوجه خطرهای تجددگرائیهای افراطی بود. او میخواست مسلمانان علوم و صنایع غربی را فراگیرند اما با اینکه اصول تفکر مسلمانان یعنی جهان بینی آنها جهان بینی غربی گردد کاملاً مخالف بود.
سیدجمالالدین معتقد بود که استعمار بر شالوده واهمه ملتها استوار است، بنظر سید استعمار انگلیس که در آن دوره، از اقتدار ویژهای برخوردار بود، از سرچشمه ترس و اوهام جهان اسلام، گذران می کند و کوس خداوندگاری میزند. سید در مقالهای که تحت عنوان «وهم، در عروهالوثقی» منتشر میکند، چنین میگوید: «خداوند، توهم را نابود کند... توهم ضعیف را قوی، نزدیک را دور، مکان امن را هولناک مینماید. قوه وهم آدمی را از خود بیخود می کند و حواس او را از او باز میگیرد. موجود را معدوم و معدوم را موجود به نظر میآورد.
سید جمال الدین، کوشش می نماید تا مخاطبان را به نیروی لایزال انسانی خویش واقف کند تا با آنچه که او تنها صدایی هول انگیز و شبحی غول پیکر میخواند، درگیر شوند و مطمئن باشند که گره این طلسم افسون شده، جز با ریشه کن ساختن ترس و هراس بازنخواهد شد، او با این نگرش، یک لحظه از پیکار با استعمار بازنماند. سران امت اسلامی و مردمان آن سامان را به جهادی گسترده و پیوسته علیه استعمار فراخواند. هیبت ظاهری استعمارگران را به مسخره گرفت و جوامع استعمارزده را به مایههای ضعیف و فتور آنان واقف ساخت در این جا ضمن طرح مقدماتی مسئله انحطاط ابتدا به بررسی رویکرد نوگرایانه سید جمال الدین و سپس برخی تضمنات آن در زمینه تفکر دینی و مشروطه خواهی در حوزه سیاست و نفی استبداد خواهیم پرداخت.
سنت گرایان محافظه کار در واکنش به غرب کاملا منفعل بوده و بدون توجه به مناسبات جدید و الزامات فکری و فرهنگی بر آمده از آن، همچنان گذشته را خانه امن خود دانسته و از تن دادن به منطق مناسبات جدید پرهیز می کردند. در مقابل متجدّدین، عصر طلایی و مدینه فاضله خود را نه در گذشته، بلکه در آینده می دیدند و در مسیر این آینده غرب را به عنوان الگوی کامل خود پذیرفتند. در میانه این دو گرایش نوگرایان دینی قرار دارند که اگرچه همچنان معتقد به سنت اسلامی و اصالت آن می باشند، اما واقعیت های جدید و دستاورد های تمدن غرب را نیز انکار ناپذیر می دانستند. نوگرایان دینی در راستای پیوند سنت اسلامی با تمدن جدید به بازخوانی سنت بر اساس منطق دروان جدید دست زدند.
نوگرایان دینی درصدد بودند تا دین اسلام را از چنگال برداشتهای جزم اندیشانه و ناسازگار با مقتضیات جدید خارج سازند و آن را با برداشت های جدید علمی و در راستای پیشرفت جامعه هماهنگ نمایند.
آنها در راستای پیوند میان سنت و تجدّد از تفکیک ها مهمی در عرصه سنت و غرب بهره می بردند که از زاویه این پژوهش حائز اهمیت است. به عبارت دیگر اصلاح طلبان دینی با تفکیک میان اسلام واقعی و اسلام تاریخی از یک سو، و تفکیک میان علم و تکنولوژی غرب با فرهنگ، اخلاق و مناسبات استعماری آن، به سنتزی دست می زدند که در آن علم و تکنولوژی غرب با اسلام واقعی مطابق بودند و هر گونه ناسازگاری میان آنها نفی می گردید.
سید جمال الدین اسدآبادی یکی از بنیان گذاران نوگرایی دینی و بانی احیا تفکر دینی در دوره مدرن و بر اساس دستاوردهای تمدن جدید می باشد. «انحطاط» مهمترین دغدغه فکری و سیاسی سید جمال الدین اسدآبادی است و رویکرد فکری و کنش سیاسی او نیز همواره معطوف به این انحطاط، علل و عوامل و راه برون رفت از آن بود. مسئله محوری بیشتر آثار او بیان راه های تکامل و بررسی علل انحطاط و علت شناسی این دو مسئله است. تأکید بر بازگشت به هویت دینی و نفی فرهنگ غرب، مبارزه با جهل و خرافه و تأکید بر آزادی و عقل گرایی، نفی استبداد و استعمار و در نهایت اتحاد جهان اسلام دغدغه های هستند که پیرامون مسئله انحطاط تجمیع می شوند.
سید جمال در بررسی مسئله انحطاط و عوامل آن به اتخاذ رویکرد تاریخی می پردازد. از نظر او در بررسی علل و انحطاط مسلمانان و دولت های اسلامی، بازگشت به گذشته زرین تمدن اسلامی و فهم علل رونق آن و سپس دلایل عقب ماندگی آن در نسبت با کشورهای غربی ضروری می باشد. سید جمال در مقاله «فلسفه تربیت» بیان می کند که کسی که به راهنمایی جامعه بر می خیزد «سزاوار است که آشنا به تاریخ ملت باشد تا بتواند فرزندان خود را راهنمایی کند و از تاریخ دیگران آشنا شود تا بداند سرّ تقدم و انحطاط ملل در تمام ادوار تاریخی در جه عواملی نهفته است و سیر اخلاق را به روش دانایی بکشاند تا بداند اسباب بیماری جامعه چیست.».
سید جمال الدین اسدآبادی از نخستین متفکرانی است که در میانه سنت گرایی و تجدٌد گرایی، راه سوم را انتخاب نمود و از تجدید حیات اسلامی و نوگرایی دینی به عنوان راه حل برخورد با غرب و رهایی از عقب ماندگی سخن به میان آورد. او با این رویکرد به یکی از مهمترین سلسله جنبان نهضت های اصلاحی صد ساله اخیر و نهضت «بیداری اسلامی» و تجدید حیات جوامع اسلامی بدل گردید. نهضتی که سید جمال الدین به راه انداخت با عطف به رستاخیری دو سویه در اندیشه و نظام اجتماعی مسلمانان، دارای ابعاد دوگانه فکری و اجتماعی بود. در همین راستا او علاوه بر مشغولیت به کار فکری، از نوعی تحرک و پویایی بی نظیر در مسافرت به کشورهای اسلامی و غربی و در راستای آشنایی با عقب ماندگی یکی و پیشرفت دیگری برخوردار بود. در همین زمینه او مهمترین و مزمن ترین عوامل انحطاط جامعه اسلامی را در استبداد داخلی و استعمار خارجی می دانست و درصدد بود با بررسی زمینه های شکل گیری استبداد داخلی و استعمار خارجی به مبارزه با آنها در حوزه فکر و عمل بپردازد. در واقع روش مبارزاتی سید جمال تعاملی از فکر و عمل است و منطق گفتار و کردار او را نیز باید در این تعامل جست جو نمود. به عبارت دیگر آثاری که از او به جا مانده است بیش از هرچیز در نسبت با عمل سیاسی او قرار دارد و از الزامات آن تغذیه می نمایند.
سید جمال الدین اسدآبادی از متفکرینی است که تفکر و عمل سیاسی او بیش از هر چیز از یک خواستگاه هویت اندیشانه در حوزه سنت اسلامی بر می خیزد. سنتی که در زمانه سید جمال و در قرن ۱۹ در سراشیبی انحطاط بود و متفکرانی چون سید نیز متفکران و مبارزین با مسئله انحطاط محسوب میشوند. راه حل سید جمال به این بحران را می توان در اندیشه « بازگشت به اسلام واقعی» و زدودن زنگارهای تاریخی از چهره آن مشاهد نمود. در این مسیر سید جمال به ضرورت اخذ برخی دستاوردهای علمی و تکنیکی غرب بدون مستحیل شدن در نظام فرهنگی آن هشدار می دهد و آن را لازمه هرگونه احیا و امروزی نمودن سنت می داند. اما سید جمال به شدت از مخاطرات گسترش جهان بینی غربی در جوامع اسلامی بیمناک بود و برای پرهیز از هیمنه فکری و فرهنگی غرب، بازشناسی هویت حقیقی اسلام را در دستور کار قرار داد.
رساله نیچریه که عنوان کامل آن« حقیقت مذهب نیچری و بیان حال نیچریان» می باشد یکی از مهمترین بیانات سید جمال از روح حاکم بر جهان بینی مادی غرب و آثار فرهنگی و اجتماعی آن می باشد. اگرچه سید این رساله را با دغدغه زمان خود و رواج روحیه نیچریه نگاشته است، اما او حقیقت این مذهب را متعلق به زمان خود نمی داند و به بررسی ریشه های تاریخی آن در تاریخ گذشته می پردازد. این رساله که مهمترین تألیف سید جمال در کنار نامه و یاداشت های روزنامه عروه الوثقی می باشد، شرحی از برخی ریشه های فکری انحطاط مسلمین و همزمان نگرانی سید از رشد جهان بینی غربی و آثار آن در جامعه اسلامی را در بر می گیرد. از آنجا که سید در این رساله دو گانه دیانت اسلام و طریقه نیچری را در برابر هم قرار می دهد و به ذکر فضایل یکی و هشدار به رذایل دیگر می پردازد، می توان آن را مقدمه تفکر دینی و اصلاح طلبی سید قلمداد نمود.
سید در مقدمه این اثر و در وصف چیستی «طریقه نیچریه» آن را همان «طریقه دهریه» می داند که مقصود و ماده اصلی آن « رفع ادیان و تأسیس اباحت اشتراک است در میانۀ همه مردم». نیچریه علی رغم ماده واحد آن در صورت های مختلف نمودار شده و هر کس در «مبادی مقاصد این گروه غور کند، به خوبی بر او هویدا خواهد شد که بغیر از فساد مدنیت و تباهی هیأت اجتماعیه نتیجه دیگری بر آراء اینها مترتب نخواهد گردید». سید جمال با بیان این که دین «سلسله انتظام هیأت اجتماعیه است و بدون دین هرگز اساس مدنیت محکم نخواهد شد»، هدف اصلی طریقه نیچریه را برانداختن ادیان می داند.
این نکته که سید جمال میان طریقه نیچریه، الحاد و ابعاد فرهنگی تجدّد جمع می بندد در جای خود قابل تأمل و مناقشه است، اما تا جای که به رویکرد این پژوهش مربوط می شود، سید رساله نیچریه را با این مقدمه آغاز می کند و هدف خود را نیز در تذکار آثار و تبعات مضر شیوع طریقه نیچریه از یک سو و بیان فضایل دیانت به طور عام و دین اسلام به طور خاص جست و جو می نماید. سید در ذکر فضایل دیانت و به ویژه دین اسلام به «سه اعتقاد» و « سه خصلت» مهم در قوام جامعه و زیست اخلاقی مردمان اشاره می کند و سپس بیان می دارد که طریقه نیچریه چگونه این اصول شش گانه را هدف قرار داده و به تباهی اخلاق و مدنیت دامن زده است.
در ذکر عقاید سه گانه سید بر سه اصل اعتقادی اشاره می کند که به ترتیب عبارتند از: نخست اعتقاد بر این که انسان فرشته ای است زمینی و اوست اشرف مخلوقات؛ دومین اعتقاد این است که امت اسلام اشرف امم است و بغیر از این امت سایر امت ها همه بر باطل و ضلال اند؛ و سومین جزم این است که حضور انسان در این عالم حضوری است برای استحصال کمالات و اتصال با عالم معنویت.
سید پس از ذکر آثار این عقاید در الفت میان مردم، تداوم نسل و قوام مدنیت، فقدان آنها را نزول به رتبه حیوانیت و سرچمه خشونت ها و زذایل اخلاقی و اجتماعی و در نهایت توقف درترقی و پیشرفت قلمداد می کند. سید جمال سپس به بیان خصلت های سه گانه ای می پردازد که دین موجب نشر و قوام آنها در جامعه شده است.
اولین این خصلت «حیا» می باشد که سیددر وصف آن بیان می کند که: « تأثیر این خصلت در انتظام هیأت اجتماعیه و کبح نفوس از ارتکاب افعال شنیع و اعمال قبیح از صدها قانون و هزاره ها محتسب و هزاره ها پلیس بیشتر است؛ زیرا آن که چون حیا نباشد و نفس در دایرّ رذالت و سفلگی قدم نهد، کدام حد و کدام جزاء آن را منع تواند کرد از افعالی که موجب فساد هیأت اجتماعیه است؟»دومین خصلت «امانت» است که سید آن را بنیان بقاء نوع انسانی و صحت معاملات و مبادلاتی می داند که جامعه را گریزی از آنها نیست. روح این معاملات و مبادلات امانت است که با نبود آن «معاملات از هم گیسخته، و رشته مبادلات از هم بریده... و وقتی که نظام معاملات پاره پاره شد، هرگز انسان را در این جهان بقاء و زیست ممکن نباشد».
سید معتقد است که در فقدان خصلت امانت حتی قوانین محدودساز حکومت ها نیز کارگشا نخواهند بود؛ زیرا کسی که خصلت امانت را در خود نهادینه نساخته در زیر پا نهادن قوانین حکومتی نیز حدی نمی شناسد و بدون خصلت امانت این قوانین و محدودیت ها نیز کارآمدی نخواهند داشت. و اما خصلت نهایی «صداقت و راستی» است که سید جمال آن را « رکن رکین پایداری نوع انسانیت و حبل متین هیأت اجتماعیۀ» می داند و بر این باور است که قوام هیچ اجتماعی اعم از خانواده و اجتماع مدنی صورت نخواهد بست مگر به صداقت.
سید پس از ذکر فضایل برآمده از این شش اصل که خود آن را «قصر مسدس الشکل سعادت انسانیه» می نامد، هدف اساسی طریقه نیچریه را براندازی آن می داند و در نتیجه گیری خود چنین می نویسد که اگر این طریقه در امتی فاش گردد« مضمحل و نابود خواهد گردید». سید سپس در سیر تاریخی طریقه نیچریه به نقش آنها در اضمحلال تمدن های یونانی، پادشاهی فارس و ایران زمین، تمدن اسلامی، دولت عثمانی می پردازد و در نهایت نیز به دوره مدرن و نیچری های جدید در قاموس سوسالیست و کمونیست و نیهلیست و نقش آنها در تباهی نوع انسان اشاره می نماید. سید جمال در فقرات پایانی رساله نیچریه به تعارض طریقه نیچریه و دیانت اسلام می پردازد و در این زمینه نکاتی را در مورد حقیقت دیانت اسلام از خاطر می گذراند که از زاویه این پژوهش مهم می باشند.
همان گونه که اشاره شد، سید جمال هدف واقعی طریقه نیچریه را تباه ساختن دین و به تبع آن تباه ساختن نظام اجتماعی و انسانی می داند. نکته اخیر بیانگر ضرورت دین در قوام جامعه انسانی از دیدگاه سید جمال است و او از همین زاویه به نفی فرهنگ و سویه های غیر علمی تمدن غرب می پردازد. البته سید در تجویزات دینی خود میان «دیانت حقیقی» و دیانتی که صورت آن را در مسلمانان می توان دید تفکیک می گذارد. از نظر او دین زمانی موجب سعادت تامه و پیشرفت های مادی و معنوی می گردد که بر «اساس های محکم و پایه های متقن» گذاشته شود و چنانچه سید بیان می کند: « اگر غور نماییم در ادیان هیچ دینی را نخواهیم دید که بر اساس محکم متقن نهاده شده باشد، مانند دین اسلام.».
سید جمال اسلام را دینی می داند که رفع خرافه و جهالت، نفی تقلید و اطاعت کورکورانه و نفی تبعیض میان زن و مرد و تأکید بر شرافت انسانی و کمال عقلی و اهتمام به کمال نوع انسان را از ارکان مهم اسلام می داند و در نهایت نیز بیان می دارد که « آن مدینه فاضله که حکما به آرزوی آن جان سپردند، هرگز به دست نخواهد آمد مگر به دیانت اسلام». «اما اگر کسی بگوید چون دیانت اسلامیه چنین است؟ پس چرا مسلمانان بدین حالت محزنه می باشند؟ جواب می گویم: چون مسلمان بودند، بودند چنانکه بودند، و عالم به فضل آنها شهادت می دهد، و اما الان، پس بدین قول شریف اکتفا خواهم کرد که: ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیّروا ما بانفهسم».
فقرات فوق علی رغم طولانی بودن، بیانگر نمای کلی اندیشه سید جمال در زمینه نسبت دیانت و تجدّد و چرایی انحطاط مسلمانان می باشد. سید جمال تغییر و تحول جوامع را به تحوالات درونی و داخلی آنها مربوط می داند. او وضعیت کنونی مسلمانان را نتیجه حجاب تاریخی بین فرد و حقیقت می داند و معتقد است که وضعیت کنونی بلای است که بر سر سنت آمده و نسبتی با حقیقت آن ندارد. لذا او راه علاج را در بازگشت به اصل دین می داند و تفکر هنجاری و انتقادی او نیز تلاشی برای این بازگشت است.
به طور کلی از نظر سید مسیر پیشرفت و رهایی از انحطاط بازگشت به اسلام واقعی است و در این زمینه باید زنگار خرافات، تقلید و تبعیض از چهره دین زدوده شود. در واقع سید جمال بر خلاف متجدّدین که بازنگری در دین و اصول آن را لازمه پیشرفت می دانند، ذات دین را عین پیشرفت می داند و مشکل انحطاط را به مسلمین مرتبط می سازد و به همین دلیل نیز افزودهای تاریخی به دین را که موجب جهل و خرافه و تقلید کورکورانه است را موضوع پیرایش قرار می دهد. در همین زمینه سید تأکید ویژه بر «عقل» و لزوم آن در نگرش دینی و اصلاح مسلمانان تأکید دارد. او نخستین گام در اصلاح و بازگشت به اسلام راستین را معرفی درست و عقلانی آن از جانب عالمان دینی می داند و همواره آنها را به فهم درست اسلام دعوت می کند. در همین زمینه سید به ویژه بر توحید عقلانی تأکید ویژه دارد و معتقد است که توحید برهانی و استدلالی ریشه سوز همۀ عقاید باطله است.
او در این راستا به مقایسه میان اسلام و مسیحیت می پردازد و دعوت به تعقل و تدبر، تعلیم و تعلم و جهاد در راه دین را از امتیازات دین اسلام می داند. نکته مهم این که سید معتقد است اسلام توحید و اصول عقاید آن را جز بر مبنای برهان و یقین و در پرتو عقل و نه تقلید نمی توان به دست آورد. در همین راستا او برای فلسفه اسلامی و نقش خردورزی در دین نقش زیادی قائل است. سید فلسفه و علوم عقلی را همان «قوه تمیز اخلاق فاضله از ملکات رذیله» و مؤثر در کمال انسانی می داند. سید در مقاله « فواید فلسفه» نقض روح فلسفی در تمدن اسلامی را عامل اضمحلال آن و رواج سنت پرستی، تقلید و نفی دستاوردهای جدید علوم می داند و بیان می کند که نبود روح فلسفه و خردورزی موجب شده است که علمای جهان اسلام به جای نقد گذشته و هماهنگ کردن دین با دنیای جدید در گرداب تقلید بیافتند و دیانت و تمدن اسلامی را به ورطه عقب ماندگی بکشانند. اصلاح برای مسلمانان حاصل نمی شود، مگر آن که علمای دین نخست خود را اصلاح کنند و به علوم و معارف جدید اهتمام ورزند؛ زیرا خرابی و تباهی که اکنون دامن جوامع اسلامی را گرفته است، ابتدا در علمای دین حاصل شده است و پس از آن به سایر مردم سرایت کرده است.
لذا سید در احیا تفکر دینی اجتهاد را ضرورت اساسی جوامع اسلامی می داند و معتقد است که با اجتهاد است که علمای دینی توان پاسخگویی به مسائل جدید را پیدا خواهند کرد. تمرکز بر اجتهاد و تفاسیر عقلی در راستای روز آمد سازی دین یکی از مهمترین بینش های سید جمال بود که با شاگردان او و به ویژه محمد عبدُه تداوم پیدا کرد و دستاویز نهضت های اصلاحی شد.
سید جمال بی توجهی به علم را نه در ذات اسلام بلکه در نحوه توسعه تاریخی آن توسط مسلمانان و خلقیات و عادات عارض شده بر مسلمانی می داند و بیان می کند که « سبب فقر و فاقه و مسکنت و بدبختی اهالی مشرق زمین از آن است که آنها به هیچ وجه مقدار علم و عالم را نمی دانند و شرف و منزلت دانشمند را نمی شناسند و چنان خیال می کنند که علم صناعتی است فضول و زائد... و چنانچه مسلمانان و اهالی مشرق از این خواب غفلت بیدار نشوند مضمحل و نابود خواهند گردید.
به طور کلی سید جمال الدین اسدبادی با طرح اصلاح دینی خود در صدد است که فرهنگ سنتی اسلام را در زمینه های مدرن مورد بازخوانی قرار دهد و میان آنها سازش بر قرار نماید. از آنجا که او انحطاط فکری و دینی را مهمترین عامل در انحطاط مسلمانان می داند، اصلاح و احیای دین بر اساس منطق مناسبات جدید را یگانه راه حل برون رفت از این انحطاط می داند. احیای که به زعم سید جمال الدین راه را برای نفی هم زمان استعمار و استبداد، و بازیابی هویت حقیقی خود و ازادی و عدالت فراهم خواهد ساخت.
برخی متفکران در بررسی اندیشه سید جمال و به تبع مواضع سیاسی خود اولویت را به یکی از این عناصر سه گانه می دهند. اما تا جایی که به منطق مبارزاتی سید جمال الدین مرتبط می باشد، اصول سه گانه فوق در پیوند تنگاتنگ با یکدیگر قرار دارند و سید جمال آنها را پیرامون موضوع انحطاط به یکدیگر گره می زند. اصلاح دینی او صرفاً راه به بازگشت به «سنت سلف» نمی برد و نقش مهمی را نیز در آگاهی بخشی در مبارزه علیه اسبداد و استعمار ایفا می کند. سید جمال اضمحلال فکری مسلمانان و رواج خرافه گرایی و فقدان تفکر عقلانی و علمی و همچنین استبداد داخلی را در زوال تمدن اسلام و چیرگی غرب بر آن مهم و اساسی قلمداد می کند. به عبارت دیگر اگرچه سید جمال نقش استعمار را در انحطاط و چیرگی بر مسلمانان مهم می شمارد، اما از ریشه های داخلی آن غافل نمی باشد.
سید در بررسی ریشه های استعمار از یکسو به رواج تفکرات مادی و تهی نمودن مسلمانان از هویت واقعی خود اشاره می کند و از سوی دیگر حکام مستبد را عامل رواج استعمار و سلطه بر ملت های مسلمان می داند. سید جمال در رساله نیچریه به نقش عقاید مادی و فرهنگ غیر دینی در سلب هویت واقعی مسلمانان و سپس تقلید از غرب و در نهایت سلطه غرب بر مسلمانان اشاره می کند. در زمینه ارتباط اسعمار و استبداد نیز سید جمال معتقد است که کشور گشایان و سلطه جویان با تسخیر دل های امرا و صاحبان قدرت بر ملت های زیر سلطه آنها چیره می شوند.
سید جمال در پردازش مناسبات میان دین و الزامات جدید در حوزه سیاست برخی مؤلفه های مدرنیته را می پذیرد و آنها را در متن اسلامی بازسازی کند تا به دفاع از آزادی و مشروطه در مقابل استبداد بپردازد. در همین راستا او میان اصول سیاسی مدرنیته و سنت اسلام ناسازگاری مشاهده نمی کند و در مصاحبه با روزنامه انگلیسی پال مال آزادی در معنای مدرن آن را سازگار با اساس دین اسلام می داند: « روح حقیقی قرآن کاملاٌ با افکار آزادی خواهانه و عقاید تازه تطبیق می نماید. بی نظمی ها و تعصباتی که در حال حاضر وجود دارد ربطی به قوانین اسلام ندارد. یک مسلمان عالم کاملاٌ به اصول آزادی خواهانه اروپایی آشنا می باشد و با کمال آسانی می توان با مراجعه به تعالیم قرآن مردم را با عقاید و افکار آزادی پرستانه امروز آشنا کرد. این کار بدون مواجهه با انواع اشکالات که لوتر با آنها رو به رو گردید عملی خواهد شد».
بینش فکری و عملی سید جمال به شدّت معطوف به مسئله استبداد و تبدیل آن به حکومت مشروطه بود. از نظر او استعمار بر شانه های استبداد و و عدم آگاهی مسلمانان ایستاده است و راه علاج بحران جوامع اسلامی نیز کنار زدن استبداد است. این نکته در زمانه سیاست زده ما حائز اهمیت است که به زعم سید جمال این انحطاط فکری و سیاسی جوامع اسلامی است که به محملی برای سیطره غرب بر مسلمانان تبدیل شده است. فهم این نکته می تواند در تداوم مسیر نوگرایی دینی، ما را از چنگال ذهنیت های مبتنی بر توطئه محض برهاند و برخورد صحیح با مقوله انحطاط در حوزه فکر و عمل را ممکن سازد.
به طور کلی سید جمال الدین اسدآبادی متفکری دینی و سنت گراست که برخی عناصر تفکر مدرن را نیز به خدمت می گیرد و در صدد است که معادل آنها را در سنت دینی اسلام استخراج نماید. او در بازسازی مناسبات میان دین و اقتضائات زمان بدون وارد شدن به مبانی نظری سنت، معادلات جدید را در آن جست و جو می نماید. این مهم برخی مسائل و تعارضات را وارد نهضت اصلاح دینی سید می سازد که در جای خود باید مورد بررسی قرار گیرند. اما تا جایی که به دلالت های مهم اندیشه اصلاح دینی مربوط می شود، این اندیشه در حوزه فکری به دفاع از قرائت عقلی و علمی از دین و در ساحت سیاسی نیز رویکردی آزادانه و ضد استبدادی را تجویز می نماید.
محور تفکر سید جمال، اسلام و تعالیم حیات بخش آن است. او بر این باور بود که اسلام در ذات و جوهر خود توانایی هدایت و ارشاد و اداره جوامع انسانی را برای همیشه دارد. شریعتی است جامع که در آن، تمام زوایا و ابعاد زندگی انسان از تولد تا مرگ مورد توجه قرار گرفته است. هرآنچه جوامع بشری بدان نیازمندنداز مسائل اعتقادی، سیاسی، اخلاقی و دیگر شئون زندگی از فردیترین تا اجتماعی ترین اعمال انسانها تبیین شده است. دین اسلام، دین فطرت و انسانیت است. از این روی، هرچه زندگی و پیشرفت کند و بشریت پیش افتد و علم جلو رود، اسلام همان دین استوار و ابدی است. سید در تعریف دین و نقش آن، در رساله نیچریه مینویسد: دین، مایه پایداری امتهاست. رستگاری، عظمت و بزرگواری امتها به آن بسته است، طبیعت گرائی، ریشه فساد و اختلافهاست. خرابی شهرها، هلاکت بندگان خدا را نیز در پی دارد. سید نخستین گام بازگشت به اسلام راستین را معرفی درست آن، از جانب عالمان دینی میداند. از این روی، همواره آنان را به فهم درست اسلام و معرفی آن، دعوت میکند.
او در این راستا به مقایسه اسلام و مسیحیت میپردازد و دعوت به تعقل و تدبر، تعلیم و تعلم، جهاد و مبارزه مستمر را از امتیازات دین اسلام میداند.۵ او بر اصول عقاید، بویژه توحید اسلامی و این که اسلام توحید را جز بر مبنای یقین و برهان نمیپذیرند تأکید میکند و بر این باور است که جامعهای که باید اساسیترین اعتقاداتش را با نیروی برهان و یقین، نه ظن و تخمین و نه تعبد و تقلید به دست آورد، کافی است که زیر بار خرافه اوهام نرود. به همین جهت سید برای فلسفه اسلامی ارزش زیادی قائل بود.
با تأمل در زمانه سید جمالالدین اسدآبادی میتوان دریافت که سید آنرا بخوبی شناخته و شناخت او را از زمانه خود در درمانی که یافته بود میتوان تصدیق نمود که آن درمان بازیافت دوباره هویت بود، هویتی غارت شده و به یغما رفته. غریبه ها، آنرا رقیب و مزاحم دیدند و خودیها، ارج و قدرش را پاس نداشتند. وقتی موج غارتگر بر ساحل کوفت، آهی بر نیامد و صاحبان درد و درک، انگشت شمار و غریب. تنها در عرصه کار و زار. معرکهای به پهنای گیتی و درازنای قرون.
از حضور فرانسه در خاک فراعنه (مصر) دو قرن می گذرد، امپراتوری عثمانی، رو به احتضار بود، جهان اسلام، در گیر و دار مصیبتها، روزمرگی داشت. آگاهان، معدود بودند و سر در گریبان داشتند. جاه طلبان و نامحرمان، بی خیال بر مرکب قدرت می راندند. غریو طوفان را نمی شنودند، دیگران را نیز از شنیدن، باز می داشتند. در این وانفسا جمال و کمال انسانی را می توان بازیافت که پاشنه سفر بر کشید، زبان از نیام برآورد، در زمهریر سکوت، از درخت خشکیده، آتش افروخته را تمنا کرد. در غربت و بی کسی به «طور» آمد تا برای خانواده سرما زدهاش، که اینک از ترکستان تا مراکش گسترده بوده آتش سینائی به ارمغان بیاورد، نوای سید، در فضای جهان اسلام آن زمان پیچید. استعمارگران، به خود لرزیدند. قدرتمندان با آن درگیر شدند. جاهلان با آن در آویختند. اهل درد، قدر او را دانستند و گرد او، جمع آمدند.
با جنبش عظیم مردم ایران، روند بازسازی فکری و احیای قوت دین، رونق مجدد یافت. غم خفته و زخم نهفته، سر باز آورد. اینک در پیامد حوادث اخیر و در بازبینی مجدد یک سده حرکت اصلاح و احیای مذهبی، ضروری می نماید که ابعاد گذشته و حال این موج، مورد وارسی و کنکاش پیوسته قرار گیرد. مایههای قوت آن ارزیابی گردد و در تکامل محتوا و ابزار آن سعی مضاعف صورت پذیرد. از سوی دیگر، نقاط ابهام و ضعف، نقّادی شود تا این موج از مخاطرات موجود برهد و در برابر خطرات پسین، ایمنی، بیابد. زیرا قوت و اقتدا دین در گرو بازسازی و نوسازی فهم شریعت بوده و خرافه زدایی و پیرایه فکنی از چهره دیانت میتواند عزت و شکوه مجدد مسلمانان را تضمین نماید.
سید جمال الدین اسدآبادی یکی از نخستین متفکران اسلامی است که با دغدغۀ «انحطاط» جوامع اسلامی به نظریه پردازی و کنش ورزی سیاسی اقدام نموده است. در روش مبارزاتی سید جمال با مسئله انحطاط، تأکید اساسی بر ضرروت اصلاح دینی در حوزه نظر و لزوم مبارزه همزمان با استبداد و استعمار در حوزه عمل می باشد. سید در این بینش مبارزاتی با تفکیک میان اسلام حقیقی و اسلام تاریخی، جهل و خرافه، تقلید کورکورانه، عقل ستیزی، رواج مادی گری و استبداد را افزودهای منحط و تاریخی بر سنت اسلامی می داند و در همین راستا به مبارزه با این امور در راستای بازگشت به اسلام واقعی و در نتیجه رفع انحطاط و سلطه استبداد و استعمار می پردازد.
انتهای پیام/
انتهای پیام/