مشورتهای صریح محیطزیستی به دولت رئیسی
به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا، به مناسبت روز درختکاری، با چند نفر از فعالان و دغدغهمندان حوزه محیطزیست گفتوگویی انجام دادیم تا سلسلهمسائل و اولویتهای محیطزیست ایران مشخص شود و شاید از مسیری هم به گوش مسئولان و تصمیمگیران برسد. در ادامه این گفتوگوها را میخوانیم.
بهجای تکرار خاطرات تلخ دولتهای قبل، روی چند معضل اساسی متمرکز شویم
محمد درویش، فعال و پژوهشگر حوزه محیطزیست ضمن انتقاد از رویههای موجود در حوزه مدیریت محیطزیست ایران، گفت: «مشکلات محیطزیستی در کشور فراوان است. من اگر بهجای آقای رئیسی یا سلاجقه بودم بهجای اینکه با فهرست کردن حجم بزرگی از مشکلات که عملا سنگ بزرگ نشانه نزدن است را نشان دهم باز خاطره تلخ دولتهای قبلی را تکرار نمیکردم و روی چند معضل متمرکز میشدم و آنها را حل میکردم و به مردم این پیام را میدادم که بالاخره توانستیم این مشکل را حل کنیم. برای مثال چندسال است که هرسال با کابوس آلودگی هوا در تهران و کلانشهرهای دیگر در زمستان و اواخر پاییز روبهرو هستیم. بیش از نیمقرن است که هرسال این اتفاق تکرار و هرسال وضعیت بدتر میشود. اگر آقای رئیسی دردولت خود برای اینکه بگوید ما در یک دوره چهارساله با چنین مکانیسمی میخواهیم تلاش کنیم تا میزان ترافیک و آلودگی هوا و آلودگی صوتی و هدررفت وقت شهروندان را کاهش دهیم و عملا به این سمت حرکت میکرد، یعنی بهسمت تغییر مبلمان شهری، بهسمت تجهیز وسایط حملونقل عمومی، افزایش واگنهای مترو، ایجاد مسیرهای ایمن دوچرخهسواری و ایجاد مسیرهای جذاب پیادهروی و مردم میدیدند همانطور که آمستردام، یکی از پرترافیکترین شهرهای اروپا تبدیل به یکی از باکیفیتترین شهرها شد، تهران، مشهد و اصفهان هم میتواند این اتفاق را تجربه کند، نشاندهنده کارآیی دولت بود و خیلی میتوانست موثر باشد. الان سالهاست درگیر گرفتن حقابه از افغانستان هستیم تا وضعیت هامون و سیستان را بهبود ببخشیم. افغانستانیها داد میزنند که با کمبود برق و انرژی روبهرو هستیم و آن منطقه بادهای ۱۲۰ روزه دارد، یعنی بادهایی که قدرت زیادی دارند. یکبار دانشگاه تهران آنجا توربین بادی گذاشته بود، آنقدر شدت باد زیاد بود که موتور توربین سوخته بود. ما در آن منطقه زمینهای بسیار زیادی داریم که مستثنیات نیست؛ یعنی کسی ادعای مالکیتی روی آن ندارد و بهراحتی میتوانیم پهنههای بزرگی از انرژی خورشیدی را کار بگذاریم و با تولید برق و دادن برق بهسمت افغانستان از آنها حقابه هیرمند را بگیریم و تالاب هامون را احیا و منطقه را به قطب گردشگری تبدیل کرده و مهاجرت معکوس ایجاد کنیم و مردم در شرق کشور ببینند دولت توانسته با یک کارآمدی فراوان هم فشار را روی آنها کم کند و هم طبیعت را تابآور کند.
هرسال اعلام میکنیم متاسفانه بهدلیل کمبود سوخت مجبور هستیم مازوت بسوزانیم. کاش دولت آقای رئیسی اعلام کند یکبار برای همیشه برای درمان این معضل تصمیم گرفتیم و عزم جدی خود را بر این گذاشتیم که در ۵ منطقه مهم کشور که بالاترین میزان تابش خورشید را دارد و دمای آن به ۴۰ درجه نمیرسد، پنلهای خورشیدی نصب کنیم و به این ترتیب کشور را بینیاز از نیروگاههای حرارتی و برق آبی و سوزاندن مازوت کنیم و از مازاد انرژی که بهدست میآوریم برق به عراق و ترکمنستان صادر کنیم و کابوس خاموشی برق را از بین ببریم. اگر آقای رئیسی بهجای اینکه به آشوراده برود که مهمترین کنج اکولوژیکی دریای خزر را که معبر ورودی پرندگان مهاجر است و تنها جایی است که از ساختوسازها و تجاوزات ایمن مانده و زیستگاه ماهیان خاویاری است دستوری بدهد که امنیت منطقه را خدشهدار کند، همانطور که دولتهای قبلی میخواستند انجام دهند و درنهایت با مقاومت مردم و فعالان محیطزیستی نتوانستند و این نارضایتی را تشدید میکند، همین سه کار را انجام میداد، وفاق و سرمایه اجتماعی و باور و اعتمادی ایجاد میکرد که میشود کار کرد. باید محیطزیست را رفیق خود دانست. محیطزیست میتواند سد راه توسعه نباشد. واقعا متاسفم که چنین راهکارهایی که عملی است و میتواند هم به رونق اقتصادی و تحکیم روابط بینالملل کمک کند و هم فشار روی جمهوری اسلامی را کم کند و مهمتر از آن به رفاه اقتصادی مردم ایران کمک کند کنار میگذاریم و سراغ کارهایی میرویم که نشاندهنده فهم نادقیق از محیطزیست است و نشان میدهد دولت برای مایملک محیطزیستی خود ارزش قائل نیست. تا بخواهید پرونده فوریتدار محیطزیستی وجود دارد. در خوزستان بحث ریزگردها و نابودی هورالعظیم و این روزها طغیان گردوخاک را داریم. این بحث داغی است و نتوانستهایم حقابه هورالعظیم، شادگان، بامدژ و شیمبا را بهعنوان پنج پایه اساسی پایداری اکولوژیکی خوزستان بدهیم، این تالابها تبدیل به چشمههای تولید گردوخاک میشوند و بحران را در خوزستان افزایش میدهند. نتوانستیم حقابه گاوخونی را در اصفهان تامین کنیم که به میزان ۱۸۰ میلیون مترمکعب در سال که اگر حقابه گاوخونی را مقدم بر صنعت تامین میکردیم زایندهرود جاری میشد و حال مردم اصفهان بهتر میشد و تنشهای اجتماعی کاهش مییافت. نتوانستیم حقابه را برای تالاب جازموریان از رودخانه هلیلرود تامین کنیم و این مساله باعث شده در استانهای فارس، هرمزگان، سیستانوبلوچستان و کرمان قطب تولید گردوخاک مدام درحال گسترش باشد، درحالیکه جازموریان میتوانست به یک قطب گردشگری و تولید پول پایدار بینجامد. در استان فارس نهتنها نتوانستیم جلوی توسعه کشتزارهای برنج را بگیریم، بلکه ۱۲ هزار هکتار وسعت این شالیکاریها را افزایش داده و ارزشمندترین تالاب مرکزی کشور یعنی بختگان را از دست دادیم. در زاگرس شاهد این هستیم ۳۰ درصد بلوطها و ارژنها از بین رفتند و هیچ حرکت منسجم و قوی برای احیا و نهضت درختکاری همراه با درختداری اتفاق نیفتاده است. اینکه چند نهال بکاریم و اجازه دهیم دام بیاید و کشاورزی اتفاق بیفتد مشکلی حل نمیشود. معضل در منطقه هیرکانی در استانهای گیلان و مازندران و گلستان وجود دارد. بهرغم اینکه طرح تنفس جنگل را احیا کردیم، اما عاجز بودیم از اینکه ۸۰ میلیارد تومان بودجه اجرای این طرح را تامین کنیم، درصورتیکه چندهزار میلیارد تومان را در سال برای سدسازی در آن منطقه میدهیم و این بهانههایی که پول وجود ندارد واقعیت ندارد.
آنچه واقعیت دارد این است که با چیزی به نام خشکسالی مدیریتی یا فقر خرد در مدیریت زیستبوم روبهرو هستیم و اولویتها را تشخیص نمیدهیم. درگیر روزمرگیها شدهایم و بابت این متاسفم. سازمان حفاظت از محیطزیست هم درگیر روزمرگیهاست. سازمان محیطزیست بهجای اینکه یک اتاق فکر با حضور نخبگان و دلسوزان محیطزیست شکل دهد و بگوید و نشان دهد صدای شما را میشنویم و به صدای شما احترام میگذاریم و از آنها بهصورت مجانی ایده و فکر بگیرد، بازهم درها را میبندد و طرحهای خلقالساعه میدهد و آثار ادغام سازمان جنگلها را شاهد هستیم که باز اختلافات را بیشتر میکند.»
اولویت محیطزیست متوقف کردن طرحهایی است که تحت عنوان گردشگری و سرمایهگذاری به سازمان محیطزیست پیشنهاد شده است
عباس محمدی، فعال محیطزیست هم در ارتباط با اولویتها و وضعیت محیطزیست در ایران گفت: «حوزهای که برای خود تعریف کردهام کوهستان است، به خاطر علاقهای که به کوهنوردی داشتم و اینکه کوهها ذخیرهگاه اصلی ژنتیکی مملکت هستند. اگر بخواهیم درباره اولویتهای محیطزیستی صحبت کنیم، مهمترین اولویت حفظ کوهستانهای کشور با کلیات این سیمای کوهستان اعم از رودخانه، جنگل، مرتع و... است. حفظ این چشماندازها و کلیت کوهستانی مهمترین کاری است که باید برای محیطزیست و منابع طبیعی ایران انجام شود. یعنی ما بیشتر از آنکه دنبال درختکاری، نهالکاری و حتی عملیات دیگر بودجهبر باشیم اگر هم هزینه و بودجهای است باید صرف حفظ و احیای وضعیت طبیعی کنیم. درباره کوهستان مصداق بارزی که بخواهم اسم ببرم چون موضوع اخیری است که بهتازگی اتفاق افتاده مثال این را از کوه کرکس میآوریم. کوهستان کرکس در حوزه شهر نطنز یکی از کوههای بسیار مهم ایران مرکزی است. این کوه یک قله نیست، بلکه مجموعهای از قلهها و دیوارها و کوهستان نسبتا بزرگی است و گو اینکه ارتفاع زیادی ندارد یعنی بلندترین قله آن حدود ۳ هزار و ۸۰۰-۷۰۰ متر است، این کوهستان تبدیل به آزمایشگاه معدنکاری شده است. یعنی بر سر موشهای آزمایشگاهی چنین بلایی نمیآورند که معدنکاران بر سر کوهستانهای کرکس میآورند. این کوهستانی که در داخل آن دهها روستای آباد، زیبا و پربرکت وجود دارد که یکی از آنها ابیانه است. اولین روستایی که در ایران ثبت ملی شد و بهعنوان یک روستای گردشگری قبل از انقلاب به جهان معرفی شده، ابیانه است و هنوز هم یکی از جاذبههای مهم توریستی چه برای خارجیها و چه برای داخلیهاست. دهها روستا داریم که به همین میزان ارزشمند هستند و میتوانند جذب گردشگر کنند. تمام روستاها آماج برداشت سنگ بهعنوان معدن شده است، چیزی که اساسا معدن نیست. جایی که سنگ کوه را میکنند و میبرند یا شن و ماسه کوه را میبرند به اسم معدن نیست، بلکه شما سرزمین خود را میفروشید. این زمین فروشی در یکی از جاهایی که به بیرحمانهترین شکل ممکن اجرا میشود منطقه کرکس است. در همین روزها نزدیک شهر تاریخی نطنز یک کوه دیگر معروف به کوه چرخه است. کوهی که از نظر شکل ظاهری بسیار استثنایی و زیباست. تقریبا نیمهلالی فوقالعاده زیبا و از نظر زمینشناسی هم جالب است که انواع فسیلها در این کوه دیده میشود. یعنی همینطور که در کوه راه میروید انواع فسیلها بهخصوص دو کفهایها مربوط به چند میلیون سال پیش را میبینید که به نوعی جاذبه زمینشناختی است. یعنی دانشجوهای زمینشناسی و دیگران آنجا را بهصورت کلاس درس استفاده میکنند. الان آنجا را هم مجوز برداشت سنگ دادهاند که مردم اعتراض کردند و عدهای تظاهرات کردند و حتی شورای شهر نطنز و چند روستا همچون روستای طرق، اوره و... که تقریبا نزدیک این کوه هستند همه تجمع کردند و امامجمعه نطنز هم آنها را در مخالفت با این معدنکاری همراهی کرد. وقتی سنگ کوه را میفروشیم، وقتی خاک کنار رودخانهها را تحت عنوان معدن شن و ماسه میفروشیم یعنی مثل کاسبی که سرمایه از پدر به او رسیده به جای اینکه به کار بیندازد آن را میفروشد و میخورد. برای او مهم نیست که بعد از او بچهها چه میکنند یا آیندگان چه میکنند. اصل سرمایه ما الان در ارتباط با محیطهای کوهستانی خاک و سنگ این کوهستانهاست که میخوریم. جایی که معدن سنگ یا شن و ماسه شود و خاک و سنگ کوه برداشته شود به هیچ عنوان و تحت هیچ شرایطی آنجا احیا نخواهد شد. یک مثال هم این است که در نزدیکی تخت جمشید کوهی است که زمان احداث تخت جمشید یعنی ۲۵۰۰ سال پیش سنگهای ستونها را از آنجا کندهاند و آوردهاند و هنوز آن شکل کوه آن روزی که سنگ را برداشتند همانطور باقی مانده است، یعنی روی آن سنگها چیزی احیا نشد و طبیعت به وضع اولیه خود برنگشت. اصلا امکان این وجود ندارد. وقتی سنگ و خاک را برمیدارید آن حاصل میلیونها سال کار طبیعت بوده است. درحال حاضر اولویت به نظر من باید این باشد که تمام طرحهایی که در دولتهای قبلی تصویب شده یا پیشنهاد شده برای توسعه و عمران و گردشگری باید متوقف شود.
سازمان حفاظت محیطزیست اسمش روی آن است. حفظ یک چیزی را برعهده دارد. متاسفانه سازمان هم مثل خیلی از بخشهای دولت همچون منابع طبیعی از وظیفه ذاتی خود که حفظ طبیعت است فاصله گرفته است و به سمت درآمدزایی آمدند. در آمدزایی آنطور که در ایران تعریف شده یعنی امروز و فردا چه دربیاورید. کسی برای ۲ یا ۱۰ سال دیگر سرمایهگذاری نمیکند. درجا میخواهند درآمدزایی داشته باشند. نزدیکترین چیزی که برای مناطق حفاظتشده و منابع طبیعی وجود دارد داستان دروغینی بهعنوان توسعه گردشگری است. میدانم که سازمان محیطزیست و منابع طبیعی کل طرحهای مربوط به گردشگری و هرگونه بهرهبرداری اقتصادی از منابع طبیعی را تا اطلاع ثانوی متوقف میکنند که باید در یک دورهای مثلا یکساله تمام فعالان محیطزیست و کارشناسان منابع طبیعی و استادان دانشگاه را فراخوان کنند تا نظر خود را درباره ۵۰ طرح شاخص پیشنهادشده به منابع طبیعی و محیطزیست نقد کنند، یعنی خوب و بد آن را بیان کنند. همین الان طرح آشوراده دوباره در دستورکار قرار گرفته است، طرح گردشگری در پارک ملی خبر در جنوب استان کرمان پیش میرود، طرح احداث جاده در پارک ملی لار ردیف بودجه در بودجه ۱۴۰۱ تعیین شده که از وسط پارک ملی لار که جنبه امنیتی برای شهر تهران دارد چون تنها منبع آب نسبتا سالم تهران از رودخانه لار میآید، قرار است جاده بزنند که اوشون فشم را به منطقه نور وصل کنند. این طرح در دهه ۷۰ و دهه ۸۰ عنوان شد و فعالان محیطزیست و کارشناسان مخالفت کردند و با بدبختی این طرح متوقف شد. الان در دولت آقای رئیسی که ایشان هم میگوید رویکرد حفظ طبیعت را داریم ردیف بودجه برای آن تعیین شده است. البته من با سازمان صحبت کردم گفتند مخالفت کردیم و این کار انجام نمیشود ولی بعید میدانم. این را بهعنوان مثال بیان کردم. اولویت این است که سازمانهایی همچون منابع طبیعی و محیطزیست اساسا نباید وارد کار اقتصادی شوند یا دولت به آنها بگوید شما باید برای خود درآمدزایی داشته باشید.
این سازمانها مسئولان حفظ میراثهای جبران ناشدنی کشور هستند. این سازمانها نباید درآمد خود را از طریق توسعه گردشگری تامین کنند و این کار بیمعناست. وقتی یک ثروت یا دارایی غیرقابل جبران دارید به بانک یا صندوق امانت میسپارید تا آن را حفظ کنید و هزینه هم در قابل این کار میپردازید. نمیگویید این یادگار پدربزرگ خود را بفروشم چون این میزان درآمد کسب میکنم. چیزهایی که واقعا باارزش است هزینه میکنید که حفظ کنید. ما میگوییم فلان منطقه حفاظتشده، فلان اثر ملی طبیعی را دست یک مشت سرمایهگذار بدهیم که در ایران هم سرمایهگذاری وجود ندارد و آنها اینجا را میگیرند و از بانکها هزاران میلیارد تومان وام میگیرند و به آن وامها چیزی علم کرده و بیشتر آن پول را در شمال تهران یا شهرهای بزرگ دیگر برجسازی و بساز و بفروشی میکنند. این داستانی است که اتفاق افتاده است. اولویت در یک کلام به نظر من متوقف کردن طرحهایی است که تحت عنوان گردشگری و سرمایهگذاری به سازمان محیطزیست پیشنهاد شده و متاسفانه در دورههای قبلی بعضا تصویب هم شده است. »
با چالشهایی در محیطزیست مواجهیم که هرکدام برای نابودی یک تمدن کفایت میکند
در ادامه مسعود امیرزاده، دیگر فعال محیطزیست در همین رابطه گفت: «ابتدا دو نکته بیان کنم که یکی درباره دولت جدید و دیگری درباره ریاست سازمان جدید است و متاسفانه هر دوی اینها بسیار ناامیدکننده عمل کردهاند. چند دهه است که درگیر مسائل محیطزیست کشور هستیم. بسیاری از اینها از مرز بحرانی رد شدهاند و به نقاط غیرقابل برگشت رسیدهاند؛ یعنی انگار شما نمیتوانید ترمیم کنید. بخشی از سرزمین و عوارض طبیعی را بهطور کلی از دست دادهاید و به شرایط غیرقابل برگشت رسیدهاید. ولی به هرصورت متاسفانه سیاسیونی که در رأس دولتها بودند -که هیچ فرقی بین دولت موسوی و دولت هاشمی یا آقای خاتمی با آقای احمدینژاد یا آقای روحانی و الان هم رئیسی نیست- همه درجهت برداشت بیرحمانه و نابخردانه از منابع طبیعی و محیطزیست کشور گام برداشتند. در این میان چند صدا علیه این بیرحمی نسبتبه طبیعت برقرار بود که یکی فعالان محیطزیستی و علاقهمندان به محیطزیست بودند و دیگری بخشی از مردم محلی که آنها میدیدند چطور بنمایه زیست آنها را غارت میکنند و دیگری طبیعت بود. طبیعت ما هم واکنشهایی نشان میداد و به این تخریب و برداشت نابجا اعتراض میکرد. متاسفانه هردوی اینها در طول زمان شنیده نشد. منحنیای داریم که تخریبها بیشتر میشود و اعتراضها ازسوی فعالان محیطزیستی و هم ازسوی طبیعت بلندتر میشود تا اینکه در دوره روحانی مخصوصا دوره اولش باتوجه به خشکسالیها و بحران ریزگردها که اتفاق افتاد، بحث کمآبیها تشدید شد و سیاسیون سعی کردند دستوپای خود را جمع کنند و نسبتبه آنچه اسم آن را توسعه مخرب و نابجا میگذاریم راه توبه را پیش بگیرند. ولی در دور دوم روحانی، دوباره قدری آن توبه فراموش شد. باتوجه به اینکه بارندگیها بهتر شد و مسائلی همچون ریزگردها تسکین یافت، باز همان مسیر خطا را ادامه دادیم، اما درمورد دولت آقای رئیسی که با شعارهای افراطی اقتصادی و اشتغالزایی بر سرکار آمدند، متاسفانه وارد دورهای شدیم که اسم آن را میتوان دوره انکار گذاشت. منظور من از دوره انکار دورهای است که در آن بهطور کلی مشکلات محیطزیستی کشور را نادیده انگاشتیم. انگار نه انگار کشوری هستیم که حداقل ۳۰-۲۰ بحران مهم زیستمحیطی داریم که هرکدام برای ساقط کردن یک سرزمین و تمدن کفایت میکند. کلا اینها را نادیده انگاشتیم. الان رویکرد آقای رئیسی و دولت محترم ایشان را در عرصههای مختلف نگاه کنید که در حوزههای مختلف به کدام سمت میرویم. بهطور خیلی نمونه و مثال بیان کنم، رئیسجمهور به آشوراده رفته و یک دستاورد فعالیت محیطزیستی در کشور و دستاورد سازمانی که متولی امر حفاظت از مناطق حفاظتشده بوده یعنی سازمان محیطزیست که توقف طرح گردشگری آشوراده بوده را برطرف کردند. گفتند چه نیازی بود این طرح را متوقف کنید و به فرمایش ایشان انقلابی وارد شوید و این طرح را تمام کنید. درباره تلهکابین علیآباد کتول یا جاده ابر زمزمههایی میآید که طرحهایی بوده که آنقدر قدرت تخریب آنها بالا بوده که بالاخره دولتها حرفشنوی کامل نداشتند، ولی به همان میزان اندک هم حرفشنوی داشتند متوقف شد. الان اینها استارت میخورد. در مازندران که زیستگاه موجودات مختلف و نادر است معدنکاری میشود. کوههای استان کرمان در مناطق حفاظتشده و حساس معدنکاری میشود. در نظنز قرار بود معادن متوقف شود، در جای دیگر فعالیت معدنی را شروع کردند. اینها نشان میدهد ما نهتنها مسیر درستی را طی نمیکنیم، بلکه با شدت هرچه تمامتر خود را به دیوار میکوبیم تا کل سرزمین را نابود کنیم. این درباره رویکرد جدید دولت رئیسی است، مثلا سازمانی متولی همچون سازمان محیطزیست، سازمان جنگلها را میبندد، ولی در مقابل آنهایی که در دولت هستند و امر اصطلاحا توسعه را هدایت میکنند همچون وزارت نیرو، وزارت راه یا وزارت نفت، راه باز میگذارد تا برداشت و تخریب سرزمین رقم بخورد. یعنی این رویکرد هم در دولت و هم در مجلس دیده میشود، بنابراین ما با یک مجموعهای از نادیدهانگاری کلی مسائل محیطزیست در کشور و تخریب بیش از حد سرزمین دچار هستیم که بههیچوجه رویکرد درستی را در اینها نمیبینیم که اتخاذ شود.
یک مورد از چالشهای محیطزیست مملکت که تعداد آنها بسیار زیاد است و هریک قابلیت نابودی یک سرزمین و تمدن را دارند، بحران آب است. کشور ما ازلحاظ آب دچار بحران شده و خود را نشان میدهد که در خشکی رودخانهها، چشمهها، تالابها و غیره مشاهده میشود. در کاهش کیفیت آب نیز این را میبینیم. وقتی بحران آب را بررسی میکنیم مساله تنها کمیت نیست، بلکه کیفیت آب نیز دچار مشکل شده است. این بحران جدی است و ما حداقل چیزی که میتوانیم دررابطه با این بحران بگوییم اینکه برخی مسائل همچون بارندگی و گرمایش زمین را که جزء بحرانهای ما است شاید نتوان حل کرد، ولی حداقل این است که پای خود را به اندازه گلیم خود دراز کنیم. توسعه و مسائل بهرهمندی از آبها را مطابق با اندوختههای آبی کنیم. در مملکت ما حسابداری آب کار درستی است و آنچه در گذشته نسبتبه برداشت بیش از حد از منابع آبی کشور عمل کردیم، در این مرحله پا را از آن نیز فراتر گذاشتیم. بحران بعدی بحران خاک است؛ یعنی ما دچار فرسایش شدید خاک در کشور هستیم. برای آنهم چارهاندیشی نشده است. در دوره قبلی مجلس حداقل چند قانون حفاظتی و صیانتی نسبتبه مسائل محیطزیستی کشور داشتیم که تصویب شد؛ یکی قانون حفاظت از خاک بود که بهدرستی اجرا نمیشود و خاک ما بدون متولی است و فرسایش خاک ما را جزء کشورهایی قرار داده که آمار بالایی در این زمینه دارد. بحران دیگر هوای آلوده شهرهاست. شهرهای ما هیچکدام هوای استاندارد ندارند و منابع آلودهکننده به آنها نزدیک است و طراحی و چیدمانها بهدرستی صورت نگرفته و الان سه عنصر مهم آب و خاک و هوا دچار مشکل است. اینها را بهصورت خلاصه بیان میکنم و هریک شرح مفصلی از فاجعه و بلا در کشور ما دارد که متاسفانه توسط مسئولان به هیچ انگاشته میشود. بحران بعدی که خدمت شما بیان میکنم، بحران فرونشست زمین است؛ یعنی آنچنان در غارت منابع آب زیرزمینی دست بازی را چه مردم و چه مسئولان داشتند که عملا میتوان گفت منابع زیرزمینی آب ما رو به اتمام رفته و نهتنها آن را از دست دادیم، حتی آنچه مخازن آبی ما بهصورت طبیعی بوده یعنی دشتهای سالم را به شرایط فرونشست دچار کردیم که علاوهبر اینکه شهرهای ما و زیرساختهایی همچون راه، فرودگاه و... را که کلی فاجعه دارد، تهدید میکند، باعث میشود عملا قدرت جذب و ذخیره آب را از سرزمین بگیریم. اگر روزی آبوهوای زمین هم تغییر کند و الگوی بارش ما مثل گذشته باشد، عملا این آبها قابلیت اینکه در زمین نفوذ کنند و چنین گنجینه بیبدیلی که ۶۰-۵۰ سال پیش داشتیم را دراختیار ما نخواهند گذاشت. این بحران فرونشست بحران بسیار مهمی است، ولی متاسفانه چون بهصورت خاموش است آن را جدی نگرفتهایم.
بحران بعدی که مرتبط با مسائل آب است، بحران ریزگردهاست. این بحران نفس ما را میگیرد و باعث میشود جدای از عوارضی که در چندروز چند شهر را دچار میکند و تنفس مردم دچار مشکل میشود، پوشش گیاهی جنگلهای بلوط ما دچار مسائل عدیده شود و ریزگردها آنهارا تشدید میکند. زوال و فرسایش جنگلهای ما باتوجه به مسائل ریزگردها تشدید میشود. بروندادهای این وضعیت باعث میشوند زوال جنگلهای بلوط تشدید یابد که این امر تشدید ریزگردها را بهدنبال دارد که میبینید چطور بهسمت فروپاشی طبیعی پیش میرویم.
بحران دیگر بحث فرسایش ژنتیکی زمین است. چه در جنگلهای زاگرسی و چه در جنگلهای هیرکانی و چه در جنگلهای ایرانی-تورانی و حتی در جنگلهای ارسباران ذخایر ژنتیکی که مربوط به مسائل گیاهی است و چه در ذخایر ژنتیکی که مربوط به حیاتوحش و حیوانات است، دچار فرسایش شدهایم. عملا بسیاری از گونهها را از دست دادهایم یا در مرز از دست دادن آن ایستادهایم. اینهم بحران بسیار مهمی است که یک کشور از ذخایر ژنتیکی خود فقیر شود. بحث تالابها و خشکی تالابی در کشور داریم. بسیاری از پهنههای تالابی خود را از دست دادیم و بهنظر من این باعث میشود مشکلات جمعیت ساکن و وابسته به این تالابها تشدید شود و این مساله را بهصورت حاشیهنشین و پراکنده و فقیر خواهیم داشت.
بحران دیگر حاشیهنشینی شهرهاست. آمارها بین ۱۸ تا ۲۰ میلیون حاشیهنشین را برای ما رقم زده و بهنظر من بخش مهمی از این حاشیهنشینی که مربوط و مولود مسائل محیطزیستی کشور است، مسائل خشکیدگی سرزمین یا خالی شدن روستاهاست که باعث شده بخش مهمی از هویتهای مستقل و ارزشمند خود که در قالب سکونتگاههای روستایی یا شهرهای کوچک بودند را بهصورت حاشیهنشینهای شهرهای بزرگ میبینیم که کلی مسائل اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی و امنیتی را برای ما درپی دارندو اینها همه ناشیاز این است که متاسفانه برخی سیاستمداران ما کوچکترین فهمی از اهمیت محیطزیست و مسائلی که بهعنوان توسعه درنظر گرفته میشود ندارند. یعنی با یک بت کلامی بهنام توسعه و اینکه میخواهیم گسترش دهیم باعث شدند بنیانهای حیات و فرهنگ در این سرزمین از هم بپاشد و این مشکلات برای ما درست شود. هنوز نهتنها توبه نکردهاند، بلکه با سرعت بیشتری راه غلط گذشته را طی میکنند.»
حفظ پوشش گیاهی موجود ارجح از کاشت درخت جدید است
نادر ضرابیان، فعال و پژوهشگر محیطزیست نفر بعدی بود که در ارتباط با محیطزیست ایران و اولویتهای آن گفت: «الان فقط بحث روز درختکاری که ۱۵ اسفند است و میلیونها نهال در سراسر ایران بهویژه در مراتع کاشته میشود، نیست. وقتی صحبت از پوشش گیاهی میکنیم منظور چیزی است که بافتهای کرهزمین را حفظ کند. کرهزمین یک سختافزار است یعنی یک ماشین است و باری به هر جهت سنگ و خاک روی هم نریختهاند. حساب و کتاب دارد، دقیقا عین سختافزار و جسم انسان است. با همان مشخصات است ولی چون شکل ظاهری ندارد، متوجه نمیشویم ولی سازوکار و ساختار همان است. وظیفه این پوشش گیاهی این است که پوست بدن انسان همچون پوست بدن درخت بافتها را حفظ و کمک میکند آب جذب لایههای زیرزمینی شود و همچنین زیستگاه مناسب برای موجودات باشد که همچون شیر و ببر و فیل نیستند. بسیاری از زیستمندان ریز هستند و در این پوشش مرتعی که وجود دارد، زندگی میکنند. این پوشش مرتعی برای این منظور است که حفظ بافت و جذب آب و زیستگاه انجام شود. این کار را بهخوبی انجام میدهد و متاسفانه چون متوجه نیستیم چه نقشی ایفا میکند، خیلی راحت گون را میکَنیم که ممکن است ۳۰۰-۲۰۰ سال عمر آن باشد و یک زیستگاه عالی است. چیزی باارزشتر از گون در طبیعت خود نداریم، متاسفانه چاله میکنند و درخت میکارند و همه این گونها را از بین میبرند. بهخاطر همین درختکاری تمام پوشش گیاهی را لگدکوب میکنند و مساله اینجاست که لولهکشی میکنند تا نهالها آب بخورند. بهمحض اینکه آتشسوزی میشود علاوهبر اینکه تمام آن لولهها میسوزد، درخت از ریشه تا نوک شروع به سوختن میکند، در هر کاری همین مرتع وقتی آتش میگیرد بهسرعت از روی مرتع عبور میکند و در کسری از ثانیه اتفاق میافتد که به ریشه آسیب نمیزند و به زیستمندان که پایینتر هستند، آسیب وارد نمیکند و ۴-۳ ماه بعد همانها شروع به جوانه زدن میکنند ولی وقتی درختی میسوزد، تمام میشود. چیزی که در این کشور اهمیت دارد و بدان توجه نمیشود، حفظ پوشش گیاهی موجود است که همین مراتع و جنگلهاست، درختان کهنسالی که در شهرها و روستاها داریم. در تهران بچرخید جاهایی را که قبلا روستا بوده ببینید؛ درختان ۵۰۰ساله توسط آسفالت فشرده و خفه شده و میمیرند و کسی به دادشان نمیرسد. از اینجا عبور میکنند و کلکچال و توچال میروند و میخواهند نهال بکارند، از کنار این درختان عبور میکنند و اینها را نمیبینند. این بزرگترین مساله است. در بحث درختکاری حفظ پوشش گیاهی موجود در اولویت است. این از همهچیز مهمتر است. در این بحث نکته مهمی را میخواهم بیان کنم، زمین سختافزار و ماشین است، در جسم انسان مهمترین و کلیدیترین قسمت و سیستم گردش خون است. از نوک انگشت پا تا فرق سر این سیستم در جریان است. هزاران کیلومتر رگ یا مسیر غذارسانی در سیستم گردش خون کار میکند و قلب این سیستم را مدیریت میکند. در کرهزمین که یک سختافزار است، مهمترین و کلیدیترین قسمت را همان سیستم گردش خون میدانیم که به معنای کوهستان، رودخانه و دریاست که مجموع اینها گردش خون کرهزمین است. کوهستان قلب کرهزمین است و مهمترین قسمت کوهستان است مانند میراب سهم آب منطقه زیرنفوذ خود را از بخار موجود در هوا بهوسیله بارش میگیرد و بهوسیله پوشش گیاهی آن را وارد لایههای زیرزمینی خود میکند و از طریق چشمهها و درهها وارد رودخانه میشود. نکته بسیار مهمی که اینجا بدان توجه نمیشود یعنی کوهستان دو کار خیلی مهم انجام میدهد که یکی سهم آب منطقه را میگیرد و همچنین این آب را وارد لایههای خود میکند و از موادمعدنی عبور میدهد و غنی میشود. آب باران به درد هیچ تنابندهای نمیخورد. ممکن است ۲ تا ۵ روز دوام بیاورد ولی اگر همینطور آب خالص بخورد، میمیرد و باید همراه با موادمعدنی باشد. قلب کرهزمین یعنی کوهستان مهمترین وظیفهای که دارد غنی کردن آب است، سرشار از موادغذایی کردن آب است. این آب وارد رودخانه میشود و دقیقا مانند رگی که در بدن انسان است از مسیر پیشتعیینشده میرود و این آب همراه با موادغذایی را به سلولهای مختلف میدهد تا به انتها که به دریا، دریاچه یا تالاب برسد. اگر دقت کنید آبی که در دریا میریزد حرام و شور میشود و ما باید جلوی آن را بگیریم و همین موضوع باعث شده هزار سد روی رگهای حیاتی کرهزمین ایجاد کنیم که آب بههمراه موادغذایی به تالاب نرسد. دریا نقش بسیار مهمی در سیستم ایفا میکند. دریا آبشیرین همراه با موادغذایی را دریافت میکند و تعادل شوری خود را حفظ میکند چون دائم تبخیر میشود. کاری به شیرین کردن آب دریا نداریم که متاسفانه مد شده و الان این کار را میکنند. اگر این کار انجام شود شوری دریا زیاد میشود و در آنصورت دریا به آبشیرین نیاز دارد تا این متعادل شود چون اگر قدری آب، شور یا شیرین شود، زیستمندان جان خود را از دست میدهند. این از قبل پیشبینی شده است. خداوند این سیستم را درست کرده تا زیستمندان دریایی هم بتوانند زندگی کنند. موادغذایی و موادمعدنی کوهستان باید به دریا بریزد تا بهعنوان ماده غذایی توسط زیستمندان دریایی استفاده شود، زیستمندان دریایی بعدها میمیرند و تهنشین و فشرده میشوند. کوهستان از کف دریا میآید و در فرآیند کوهزایی دوباره این موادمعدنی بالا میآید و این چرخه از نو تکرار میشود. این فرآیند را توضیح دادم تا بدانید ۹۹درصد مشکلات کشور ما در بحث محیطزیست، سیاسی، اقتصادی و... دستکاری در این سیستم گردش خون است. اگر آگاه به نقش سیستم گردش خون بودیم اصلا تحریمها سر سوزنی به ما آسیب وارد نمیکرد. آن باید آب را غنی کند ولی متاسفانه این کار را میکنند. رودخانهها بسته است و اجازه نمیدهند آب شیرین به دریا برسد و آب را شیرین میکنند؛ بدانید وضعیت خلیجفارس به چه روزی میافتد! کشورهای عربی به آن طریق شیرین میکنند و ایران تصمیم گرفته این کار را انجام دهد. این دریا میمیرد. وقتی زیستمندان نباشند و بمیرند، اگر فرآیند کوهزایی کوه انجام شود بدون موادمعدنی است. دنیایی باران هم ببارد آب غنی نمیشود. این نکته بسیار مهم ماجراست. این سیستم مهمترین مساله کشور است که باید بیشترین توجه بدان شود و متاسفانه کوچکترین توجهی نمیشود.»
نگاه اقتصادی به محیطزیست باید از بین برود
در پایان رحیم ملکنیا، استاد دانشگاه و فعال محیطزیست در ارتباط با همین مسائل گفت: «وقتی درباره محیطزیست صحبت میکنیم باید در دو مقوله محیطزیست طبیعی و انسانی اولویتها و مشکلات را تقسیمبندی کنیم. در حوزه محیطزیست انسانی مهمترین مسالهای که سالهای اخیر با آن مواجه بودیم بحث آلودگی هواست که اقدامات متعددی رخ داده و درباره آن زیاد صحبت شده است. درمورد تخصصهای مختلف در حوزههای سلامت، اجتماعی، اقتصادی و مسائل دیگر به اندازه کافی صحبت شده است. اگر بخواهم درباره حوزه محیطزیست طبیعی صحبت کنم معضلات گستردهای وجود دارد و اولویتهای بالایی هست که دولت باید درباره آن اقداماتی انجام دهد. در حوزه جنگلها، هیرکانی، زاگرس و آستارا و ایرانی و تورانی با یک رهاشدگی مواجه هستیم و اینها طرحهایی هستند که مدیریت ندارند. اولویت اول دولت در حوزه جنگلها این است که برای آنها طرحهای مدیریت مبتنیبر اصول مدیریت پایدار جنگل تهیه کند؛ چه در حوزه شمال که قبلا طرح داشتیم و الان چند سالی است مدیریت مبتنیبر طرح از بین رفته و در زاگرس و ارسباران و... سابقه مدیریتی روشنی نداریم که بگوییم مبتنیبر طرح است. در حوزه جنگل نیز باید بهطور واضح عرصههای جنگلی با مدیریت مبتنیبر طرح قرار گیرند. در حوزههای دیگر نیز میتوانیم درباره مراتع و آبخیز هم مسائل مختلفی مطرح کرد. پروژههای آبخیزداری که در کشور صورت میگیرد دارای ایرادهای متعددی هستند که انتقادهای زیادی به آنها وارد شده است. مساله اول این است که پروژههای آبخیزداری مبتنیبر سازهها بوده و بیشتر سازهمحور هستند. درحالیکه تجربه جهانی میگوید برای آبخیزداری ما وظیفه داریم به حفظ پوشش گیاهی و تامین معیشت جوامع محلی وابسته به منابع طبیعی کمک کنیم تا بتوانیم مساله آبخیز را به روش پایدار و اصولی انجام دهیم. در زمینه مرتع هم این مساله وجود دارد یعنی دیدگاهی که مرتع را بهعنوان چراگاه میداند اصلاح شود و ارزشهای دیگر مرتع همچون تنوعزیستی و حفاظت از منابع آب و خاک موردتوجه قرار گیرد و فقط نگاه چراگاهی به مرتع نداشته باشیم؛ این مسائلی است که بخشهای مختلف دولت باید در نظر بگیرند و اگر بخواهیم همه این موارد را بررسی کنیم دولت باید به ارزشهای ذاتی و غیراستفاده کشور اعم از جنگل و مرتع و سایر بخشهای توجه کند و فقط بهدنبال ارزشهای استفادهای از آنها نباشد که کسب درآمد از آنها کند و بقیه کارکردها را نیز موردتوجه قرار دهد. معضلی که امروز میخواهم درباره آن صحبت کنم، حجم گسترده گردوغباری است که برای اولینبار در این فصل سال - با اینکه پوشش گیاهی در مناطق گرمسیر و رطوبت خاص در وضعیتی است که ما هنوز در فصل بارندگی هستیم- بخش وسیعی از کشور را فراگرفته است. در غرب کشور با این پدیده مواجه هستیم و حتی در کرج و تهران و اطرافی که با مرز فاصله بسیار دارند این وضعیت را شاهد هستیم که بخشی بهخاطر تخریبهای درونسرزمینی است که پوشش مناسب کشور از بین رفته و بخشی بهخاطر کانونهای فراسرزمینی است که در کشورهای دیگر انجام میشود و گردوغبار داخل کشور ما میآید. به نظر من دولت باید این امر را در اولویت قرار دهد، چه از طریق اقدامات در داخل کشور و چه استفاده از دستگاه دیپلماسی برای همکاری بینالمللی برای رفعمشکلات در سطح بینالمللی که در کشور ما تاثیرگذار است. گردوغباری که از کشورها وارد کشور ما میشود را باید از طریق دیپلماسی پیگیری کرد. اگر بخواهیم بهصورت منفک براساس مناطق جغرافیایی صحبت کنیم جنگلهای شمال کشور ما بدون طرح مدیریت رها شدهاند و حتی اگر برنامه حفاظتی هم باشد اولویت دولت است که برای اینها طرح تهیه کرده و برنامه تدوین کند و براساس برنامه اینها را مدیریت کند. در زاگرس هم در مناطق مختلف مشکلات عدیدهای داریم. در برخی استانها مساله آتشسوزی داریم که گسترده است، در برخی مناطق زوال بلوط را داریم که گسترده است. مشکل آب و فرسایش خاک را نیز در بخشهای زیادی از کشور داریم؛ فکر میکنم آنقدر این نقاط مهم است که به آنها توجه شود. باید بتوان نقطهای را جدا کرد و گفت اینها در اولویت است.
مدیریت سرزمین باید یکپارچه باشد و کل سرزمین را باید براساس اهداف و اولویتهای یکپارچه مدیریت کرد و مدیریت یک موضوع و رها کردن نقطه دیگر میتواند نتایج کاری که بهصورت متمرکز انجام میشود را از بین ببرد؛ یعنی وقتی روی نقطهای متمرکز شویم و نقطه دیگر رها شود ممکن است مسائل محیطزیستی همچون صدور مجوزها و فرسایش خاک ایجاد شود که این معضلات اجتماعی همچون بیکاری و فقر و مهاجرت را تشدید میکند. هرچند موارد مصداقی خیلی اولویتدار است ولی دولت باید برنامه جامعی تدوین کند که بهصورت نقطهنقطه اقدام نکند بلکه در سطح وسیع و با نگاه جامع منابع طبیعی را مدیریت کند.»
منبع: فرهیختگان
انتهای پیام/
انتهای پیام/