دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری

بازارها در آخرین روز «تحریم»/ گزارش میدانی از یک روز تاریخی

هرچه تالار حافظ پرهیجان و گرم بود، بازار طلای تهران در رخوت و سکوت. برق شادی در چشم حجره‌داران فرش بازار تهران دیده می‌شد و ارز فروشان فردوسی و سبزه‌میدان بی‌رمق و ناامید. التهابی که دیروز بازارهای ایران تجربه می‌کردند پُر هم بیراه نبود؛ هرچه باشد قرار است امروز پس از ١١ سال درهای اقتصاد جهان به‌روی ایران گشوده شود.
کد خبر : 61908
به گزارش گروه رسانه‌های دیگر آنا، خبرنگاران «اعتماد» دیروز به بازارهای طلا، فرش، ارز و سرمایه تهران سر زدند تا از زبان خود بازاری‌ها بشنوند آنچه را بر آنها می‌گذرد. هم‌‌ آنهایی که برخی‌شان خوشحالند و آن دیگران نگران. برخی خوشحال از امیدی که برجام برای ایران به ارمغان می‌آورد و برخی بی‌آنکه نوری در آینده ببینند، روزهای پیش‌رو را هم مانند امروز و دیروز می‌بینند .

«اینها» می‌خواهند سرمایه مردم در بانک‌ها باشد
راسته طلا فروشان بازار تهران (پانزده خرداد)، مانند همه روزهایی که گذشته، کم‌رمق است. بی‌حالی زرگرها ناگفته پیدا است. آنها امیدی به بهبود، حداقل تا دو سال آینده ندارند. بیشتر حجره‌ها خالی است؛ آنهایی هم که پشت ویترین‌ها ایستاده‌اند، جز پرس‌وجو از قیمت‌ها، کار دیگری با طلافروشان ندارند. در یکی از حجره‌ها چند مرد میانسال نشسته‌اند. هر یک دل‌خون‌تر از دیگری. حرف همه‌شان یکی است. مردی که پشت ویترین ایستاده است، می‌گوید: «در ایران هیچ چیز از پیش مشخص نیست. خیلی وقت‌ها قیمت‌ها بی‌دلیل و ناگهانی بالا و پایین می‌رود. گاه هیچ‌وقت معلوم نمی‌شود چرا این اتفاق افتاد.» آن دیگری که محاسن جوگندمی دارد و از همه مسن‌تر به‌نظر می‌رسد، نامش حمید است، از جایش برمی‌خیزد و با طعنه می‌گوید: «شاید یکی از اصلی‌ها با دستکاری خاصی قیمت‌ها را تغییر می‌دهد؛ شاید هم هیچ‌وقت معلوم نشود ماجرا چه بود.» هر سه با گوشی‌های‌شان کار می‌کنند؛ نمی‌دانم از سر بیکاری است یا قیمت‌های خاصی را چک می‌کنند؛ بی‌آنکه سرشان را بالا بیاورند سخن می‌گویند. مرد اول صحبت را می‌گیرد و می‌گوید: «زمان احمدی‌نژاد حداقل می‌دانستیم نزدیک به پرداخت یارانه‌ها قیمت‌ها بالا می‌رود و پس از آن کاهش پیدا می‌کند؛ اما امروز حتی نمی‌دانیم کی قیمت‌ها بالا و پایین می‌شود؛ حداقل آن موقع گاهی قیمت‌ها بالا می‌رفت و گاهی افت می‌کرد. با این بالا و پایین‌ها هم پول در بازار رد و بدل می‌شد.» می‌پرسم «یعنی زمان احمدی‌نژاد وضع بهتر بود؟» مرد مسن‌تر می‌گوید: «بالاخره در هر دوره تصمیمی گرفته می‌شود اثرش را بعدی‌ها می‌بینند. احمدی‌نژاد از همان زمان که آمد بر خرید طلا تبلیغات منفی کرد؛ او می‌گفت طلا نخرید؛ سرمایه ملی است. تبلیغاتش هم چون حمایت تلویزیون همراهش بود ثمر داد. دو سالی است که این بازار در رکود افتاده است.» چند لحظه سکوت می‌کند و دوباره می‌گوید: «خیلی‌ها مثل ما مستاجرند. مجبوریم پای سرمایه‌مان بنشینیم.» با اشاره دستش راسته بازار را نشان می‌دهد: «به اینها نگاه کنید؛ همه حجره‌داران اصلی الان از اینجا رفته‌اند. مغازه‌ها را اجاره دادند و سرمایه‌شان را هم در بانک خوابانده‌اند. حداقل می‌دانند ماهی بیست، سی میلیون فقط از اجاره مغازه گیرشان می‌آید. اگر این کار را نمی‌کردند که ورشکست می‌شدند. اتفاقا هدف «اینها» هم همین است. سرمایه‌داران درشت را خانه‌نشین کنند تا آنها سرمایه‌شان را به بانک ببرند.» می‌پرسم «خب این چه فایده‌ای برای‌شان دارد؟» یک لحظه نگاهش را از گوشی برمی‌گیرد و به من نگاه می‌کند: «معلوم است دیگر. هم همه سرمایه‌ها در بانک‌ها و دست خودشان بماند؛ هم سرمایه‌دارها نتوانند ابراز وجود کنند. فکر می‌کنید اگر برجام اجرایی شود چه فرقی به حال ما می‌کند؟ هیچ. دقیقا هیچ فایده‌ای.» می‌گویم «واقعا؟ چرا؟»؛ این‌بار مردی که از همه جوان‌تر به نظر می‌رسد و انتهای حجره نشسته است، سرش را بالا می‌آورد: «مردم باید پول داشته باشند؛ چاله چوله‌های زندگی‌شان که پُر شد تازه بیایند و مازاد پول‌شان را طلا بخرند. شاید اگر دولت سیاست‌های درستی در دوران بعد از برجام اجرا کند، حتی دو سال طول بکشد که اثرش به بازار طلا برسد.»
دولت از تجربه گذشته استفاده کرد
این‌بار سراغ مغازه‌ای می‌روم که شلوغ به‌نظر می‌رسد. از پشت شیشه مغازه را می‌پایم. پنج، شش مرد جوان در این حجره‌اند. دو نفر پشت دخل و سه نفر این سو. وارد که می‌شود می‌فهمم این یکی هم خالی از مشتری است. همه اینها دوستند. نمی‌دانم که همه شریکند یا چند نفرشان فقط از سر بیکاری آمده‌اند به دوستان‌شان سر بزنند. از اثر توافق بر کسب‌وکارشان می‌پرسم. یکی که پشت دخل ایستاده می‌گوید: «دخل‌مان با خرج‌مان نمی‌خواند. شانس آوردیم که «صاب‌مغازه» ایران نیست؛ چون چند ماه است که کرایه نداده‌ایم. برجام هم کمکی به ما نمی‌کند.» با دست به دو مغازه کوچک روبه‌رو اشاره می‌کند: «اینها را می‌بینید؟ هر دوشان یک مغازه بودند. «صاب‌ملک» از وسط تیغه کشید؛ یکی را اجاره داد و یکی را خودش برداشت. چند ماهی نشد که سرمایه‌اش را به بانک برد و آن یکی را هم اجاره داد. وضع خراب‌تر از این است که شما می‌بینید.» چشم‌هایم کمی گرد شده؛ می‌گویم «خب؛ اگر وضع آنقدر که شما می‌گویید خراب است، چرا این کار را ادامه می‌دهید؟» پسر جوانی که انتهای مغازه روی صندلی نشسته است، می‌گوید: «١٠ میلیون طلا را بفروشم بگذارم بانک که چه؟ بانکی‌ها خوشحال شوند؟ ما کار دیگری بلد نیستیم. مجبوریم همین را ادامه دهیم. » آن یکی که پشت دخل ایستاده دوباره حرف می‌زند: «خانم! کاسبی در ایران مثل یک زنجیر به‌هم پیوسته است. وقتی یک جای این زنجیر پاره شود، جاهای دیگرش که سالم نمی‌ماند. پول‌مان را هرجا ببریم همین است. اما می‌دانید چیست؟ دولت یک‌بار آذرماه ٩٢ اثر توافق اولیه را دیده است. تجربه دارد. حالا می‌داند چه کند که قیمت‌ها بالا و پایین نشود.» همکارش می‌گوید: «دولت آنقدر تعرفه‌ها و مالیات‌ها را بالا برده است که اصلا فکر نمی‌کنم اجرای این قطعنامه اثر خاصی بر هیچ بازاری داشته باشد. خیلی خوش‌شانس باشیم، دو، سه سال دیگر اثر این توافق را می‌بینیم.»
برق خوشحالی در چشم حاجی‌های فرش‌فروش
تیمچه فرش تهران هرچند سوت‌وکورتر از راسته طلا‌فروشان است اما حاجی‌های این حجره‌ها خیلی خوشحالند. کمی در بازار راه می‌روم. هر چند قدم، مردانی گعده گرفته‌اند و بازار را تحلیل می‌کنند. صادرات فرش به امریکا از لابه‌لای سخن همه‌شان شنیده می‌شود. یکی از مغازه‌های بزرگ‌تر را انتخاب می‌کنم؛ مردی چاق پشت دخل نشسته است. یک مرد جوان گوشه‌ای از مغازه روی فرش‌ها نشسته و ناهار می‌خورد. تا می‌خواهم سر حرف را باز کنم، سه مرد دیگر وارد می‌شوند. «حاجی» مرا به آنها معرفی می‌کند. به خوبی روشن است که اینجا حال و هوای دیگری دارد. برایم چای می‌آورند و آب‌نبات. نام خودم را می‌پرسند و نام روزنامه‌ام را. هر کدام‌شان ایده‌ای دارند اما همه هم‌عقیده‌اند که چون می‌توانیم صادرات فرش را از سر بگیریم، روزهای خوشی در انتظار فرش ایران است. دست آخر مردی عینکی که از حاجی‌های نایینی بازار است بحث را دست می‌گیرد. لهجه‌ای مخلوط از ترکی و اصفهانی دارد؛ می‌گوید: «چند سال است که صادرات فرش ایران به امریکا تحریم شده است. پرخواهان‌ترین فرش ایرانی هم همین امریکاست. فرش‌های نایین به دلیل رنگ خاص و آرامشی که در دل ایجاد می‌کنند از همه فرش‌ها پرطرفدارترند. حالا که خدا را شکر تحریم‌ها برداشته می‌شوند می‌توانیم فرش‌های‌مان را با خیال راحت به آنها بفروشیم.» نفسی تازه می‌کند و ادامه می‌دهد: «البته ناگفته نماند دانه‌درشتان فرش در امریکا یهودی هستند. آنها قبل از اینکه تحریمی تصویب شود، خودشان وعده کردند دیگر از ایران فرش نخرند. » متعجب می‌گویم «چرا خب؟» گلویی صاف می‌کند: «از زمانی که احمدی‌نژاد بحث هولوکاست را مطرح کرد آنها با خودشان وعده کردند که خرید از ایران را متوقف کنند. حالا که هم فضای سیاسی تلطیف شده و هم تحریم‌های بین‌المللی برداشته می‌شود به نظر می‌رسد آنها هم از خرید فرش‌های چینی به اسم ایران خسته شده‌اند. پس باز هم خرید از ایران را شروع می‌کنند و ان‌شاءالله که فرش‌های در انبار مانده ما هم فروش می‌رود. هرچند طرح‌های‌شان قدیمی شده اما می‌دانیم که هنوز طرفدار دارند.»
حتی کارت‌های اعتباری هم بازار را تکان نمی‌دهد
به‌کارت‌های اعتباری که دولت منتشر می‌کند و برچیده شدن تحریم‌ها اشاره می‌کنم و از او می‌پرسم به نظرش بازار داخلی چه تغییری می‌کند؟ می‌گوید: «بعید است که بازار داخل تکان بخورد. حتی همین کارت‌ها هم اثر خاصی نمی‌گذارد. مگر شش میلیون تومان چقدر است؟ آدمی که ماشین رختشویی ندارد که نمی‌آید فرش هفت هشت میلیون تومانی بخرد. » او معتقد است: «بازار داخلی مبهم و پر تنش است؛ جناح‌های داخلی با هم تفاهم ندارند؛ نقدینگی در دست مردم کم است و وضع خراب. بعید است تا چند سالی بازار داخل تکانی بخورد؛ هرچند که بهمن و اسفند به شکل سنتی همیشه ماه‌های رونق بازار فرش است امیدوارم امسال پررونق‌تر از پیش باشد.»
داد و بیداد سر هیچ
از بازار سرپوشیده بیرون می‌آیم و سمت سبزه‌میدان را می‌گیرم. اینجا حال و هوای دیگری است. پنج، شش مرد بالای پله‌ای رفته‌اند و ٣٠، ٤٠ مرد روبه‌روی‌شان ایستاده‌اند. همه داد می‌زنند. فریاد می‌زنند. از رقم‌ها و کلمات روشن است که دلار و سکه خرید و فروش می‌کنند. جوری هوار می‌زنند که گمان می‌کنم قیمت دلار و سکه افت یا خیز عجیبی داشته است. تماسم با تحریریه «اعتماد» اما روشن می‌کند بازار با ریزشی نسبتا معمولی همراه بوده است. یکی از فروشنده‌ها را از پله پایین می‌کشم؛ «چه خبر است؟ بازار که تغییری نکرده؛ این همه هیاهو برای چیست؟» می‌خندد و می‌گوید: «الکی. خبری نیست. بازار مدت‌هاست راکد است، این برجام و این حرف‌ها هم اثری رویش ندارد. من مطمئنم.‌» فروشنده دیگری از کنجکاوی نزدیک می‌شود و بحث را می‌گیرد: «قیمت‌ها پایین است؛ مردم که در این شرایط نمی‌فروشند؛ پول هم ندارند تا خریدی انجام دهند. پس دلارها و سکه‌های‌شان را نگه می‌دارند تا قیمت‌ها بالا بکشد. از روزی که حرف این توافق شد بازار همین‌طور می‌ریزد پایین.» فروشنده دیگری هم که نزدیک ایستاده می‌گوید: «به نظر من همه این تاثرها لحظه‌ای است. بازاری که هیچ ثباتی ندارد همه خرید و فروش‌کننده‌ها را ترسانده است. اینها خرید و فروش بکن نیستند.»
بورس سرانجام خندید
هرچقدر فروشنده‌های طلا و دلار نگران بودند چشم‌های فعالان بورس از خوشحالی می‌درخشید. دقیقا دو سال پس از یکشنبه سیاه، باز هم خنده به بورس اوراق بهادار تهران بازگشت. چندی بود که سایه سیاه سکوت در تالار بورس تهران، خیمه زده بود. دیروز اما همان ساختمان معروف زیر پل حافظ انرژی روزهای خوبش را بازیافت. صدای خنده‌ها در تالار طنین‌انداز بود. چهره‌ها بشاش و روی فعالان بازار گشاده بود. شوخی و خنده‌های سهامداران به پیرمردهای جلوی در ساختمان هم سرایت کرده بود. دیروز سراغ هر سرمایه‌گذاری که می‌رفتی صمیمانه و شادان به پرسش‌هایت پاسخ می‌داد. همه آماده سخن گفتن بودند و در رفتارشان اثر رشد هزار و ٣٤٤ واحدی شاخص کل به خوبی هویدا بود. حتی اندک توجه آنهایی که از مقابل بورس اوراق بهادار تهران عبور می‌کرد هم شادی بی‌وصف بازاری‌ها را آشکار می‌کرد؛ همان‌هایی که مدت‌ها بود روی خنده به خود ندیده بودند. سهامدارانی که مدت‌ها بود از بازار سهام دوری می‌کردند دیروز باز هم به خیابان حافظ آمدند تا شانس خود را دوباره بیازمایند؛ هرچند که بخش عمده‌ای از سهامداران، این رشد را کاذب و نتیجه دادوستد حقوقی‌ها می‌دانستند، اما باز به همین هم راضی بودند. بازار سرمایه تهران، دیروز در حالی لبخند زد که مدت‌ها بود رمق نداشت. جهش دیروز شاخص در شرایطی رخ داد که در دو سال گذشته بازار سرمایه وضع خوبی نداشت. وارد تالار می‌شوم. به مرد میانسالی که بلند می‌خندد و با رفیقش حرف می‌زند نزدیک می‌شوم؛ می‌پرسم «چطورید؟ اوضاع و احوال چه خبر؟» باز هم می‌خندد و می‌گوید: «چرا بد باشم؟ یک میلیارد سرمایه‌ام شد یک و ٢٠٠؛ خوبم؛ خیلی هم خوبم.» مرد میانسال کنارش هم می‌خواهد در بحث شرکت کند: «مدت‌ها بود به بورس نیامده‌ بودم. در واقع از سال ٨٣ که ورشکست شدم، دیگر به بازار سر نزدم اما وقتی صبح صدا و سیما، از رشد بازار خبر داد سریع آمدم و سهام خریدم.» خنده‌ای می‌کند و می‌گوید: «مدت‌های طولانی از بازار دور بودم، خیلی هم نمی‌توانم نظر دهم ولی به هر حال، با توجه به اینکه برجام اجرایی می‌شود فکر می‌کنم در سال آینده بازار وضع بهتری داشته باشد. در واقع به بازار خیلی امیدوارم.»بازار دیروز شاید برای نفتی‌ها چندان هم شکوفا نشد اما آنهایی که سهم خودرویی، بانکی یا مواد غذایی داشتند، حسابی سر کیف آمدند. یکی از همین خوش‌شانس‌ها جوانی است که به نظر حدود ٣٠ ساله می‌رسد. او در مورد دلایل افزایش شاخص می‌گوید: «این مساله تا حدود زیادی مخفی است و من فکر می‌کنم رشد بازار کاذب است؛ یعنی این رشد از راه داد و ستد حقوقی‌ها رخ داده است. ولی به هر حال مساله اجرایی شدن برجام، بر بهبود بازار تاثیر عجیبی داشت. همچنین نباید فراموش کرد که ظرفیت‌های اقتصاد ما خالی است و شرایط برای سرمایه‌گذاری آماده است.»جوان با دست‌هایش بازی می‌کند؛ شاید نمی‌داند با انرژی زیاد ناشی از هیجانش چه کند: «البته من به‌شخصه، از راه شرکت‌های سرمایه‌گذاری اقدام به خرید سهام می‌کنم؛ چون در وضعیتی که کشور ما قرار دارد و اقتصاد غیرشفافی که داریم، سرمایه‌گذاری فردی با ریسک بالایی مواجه می‌شود. به همین خاطر من این کار را ترجیح می‌دهم. علاوه بر این تمام سرمایه خود را هم به بازار سهام نیاوردم و در بخش ارز و طلا هم همیشه سرمایه‌گذاری می‌کنم. سال آینده حتما وضع بازار سرمایه بهتر خواهد شد. این را هم آقای روحانی وعده داده و هم پیش‌بینی‌های بانک جهانی بر آن صحه گذاشته است.»جوان دیگری کنار اوست؛ نمی‌دانم دوستند یا همین‌جا به هم برخورده‌اند اما به‌هر حال نظرشان به هم نزدیک است: «در ایران وضعیت شاخص سهام، خیلی روال منطقی ندارد. مثلا در سال‌های ابتدایی دولت نهم، در حالی که قیمت نفت دایما افزایش پیدا می‌کرد، بازار با افت روبه‌رو می‌شد و در دو سال آخر دولت دهم، در حالی که تحریم‌ها شدت یافتند، بازار روند افزایشی داشت. در نتیجه نمی‌توانم قاطع در مورد دلایل افزایش شاخص بازار صحبت کنم ولی به هرحال هم اجرایی شدن و هم کاهش قیمت دلار و طلا در هفته گذشته، محرک‌های الی افزایش شاخص‌ها در تهران شدند. در شرایط فعلی سهام خودروسازان و بانکی‌ها بهترین وضعیت را دارد و سهام نفتی‌ها بدترین وضعیت را دارد. ولی به هر حال اکثر سهامداران امیدوارند که روند اقتصادی کشور به سمتی برود که کماکان بازار رو به رشد باشد، تا هرچه زودتر از رکود خلاصی پیدا کنیم.»


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب