سرگردانی مخاطبان نگران از سرنوشت همسایه شرقی
گروه استانهای خبرگزاری آنا، تحولات سریع هفته اخیر در افغانستان شباهت زیادی به جنگ دوم خلیج فارس دارد. در آن زمان نیروهای ائتلاف آمریکایی بدون مواجهه با هرگونه مقاومتی از طرف بصره و از جادههای اصلی به بغداد رسیدند و بدون درگیریهای سنگین، دولت را ساقط کردند.
نیروهای متجاوز در مسیر حرکت به بغداد با استقبال و پذیرایی گروههای مردم مواجه میشدند! خیلی عجیب بود؛ اما مردم به دلیل تأثیرپذیری از رسانه آمریکایی، متجاوزان را به عنوان ناجی خود پذیرفته بودند.
در فاصله بین جنگ اول و دوم خلیج فارس، عملیات اثرگذاری CNN کامل شد و بسیاری از عراقیها تحت تأثیر این تهاجم شناختی ـ ادراکی به این نتیجه رسیده بودند که در برابر آمریکاییها شانس پیروزی ندارند و اگر میخواهند پیروز باشند باید شبیه آنها شوند!
عراقیهای زیادی بودند که با وجود اطمینان از نبود سلاحهای کشتار جمعی ادعایی آمریکاییها در کشورشان، روایت CNN را قبول کرده بودند و در فشار اقتصادی ناشی از تحریمهای نفت در برابر غذا باور داشتند که جامعه جهانی فقط با دیکتاتوری به نام صدام دشمنی دارد؛ بنابراین باید آنها را با هم روبهرو کنند تا تکلیف همه روشن شود!
خبرنگاری همراه
در کنار این تحولات میدانی، خبرنگاران کولهپشتی CNN بخشی از این جنگ بودند و سوار بر ادوات نظامی مهاجمان؛ یک روایت جذاب هالیوودی از جنگاستریم را مخابره کردند و آنقدر این فضا را گسترش دادند که الجزیره تازهکار هم توانست وارد کارزار روایتها شود و سهمی از بازار اخبار جهانی را تصاحب کند.
آنها مخاطبان جهانی را به دو دسته تقسیم کردند: طرفداران روایت الجزیره و طرفداران روایت CNN. این درحالی بود که در فقدان روایتهای عراقی، کویتی، ایرانی یا ترکی بخشی از مردم منطقه، قربانی خشونت ناشی از جنگ شدند. اتفاقاً آمریکاییها با استفاده از همین دوقطبی و در راستای تکرار نشدن ناکامی قبلی خود برای گرفتن قراردادهای بازسازی پس از جنگ، توانستند افکار عمومی منطقه و جهان را کنترل کنند و تا دو دهه بعد نیز منابع کشور عراق را در اختیار بگیرند.
تحولات افغانستان
امروز هم مانند سال ۲۰۰۳ جهان در حال تماشای روایت رسانههای جهانی از جریان تحولات افغانستان است. روایتی غربی که با وجود اذعان دولت آمریکا در پذیرش شکست سیاستهای ۲۰ سال اخیرش، بعید است که حقیقت را بازگو کند و نخواهد که آمریکا را شکست خورده میدان افغانستان نشان دهد.
رسانههای جهانی در ایامی که خبر خاصی از مذاکرات قطر بین آمریکا و طالبان منتشر نمیکردند، این روزها حواس مخاطبان را با یک ادعای مبهم به بیراهه میبرند که طالبان تغییر ماهیت داده است! بنابراین مخاطبان، غافل از رویدادهای میدانی، منتظرند که ببینند آیا در انتهای داستان، این گروه تضمین میدهد که رویکرد خود را عوض کند و قانون را رعایت کند یا خیر.
برخی کارشناسان از رسانههای غربی هم جلوتر افتادهاند و اطمینان میدهند که این گروه از متن مردم هستند؛ اما در برابر حضور القاعده و داعش بین آنها و سوابق قبلیشان سکوت میکنند.
اینکه مردم افغانستان، نظارهگر یک کودتای آرام هستند، نمیتواند مردمی بودن این اتفاق را تأیید کند. پرچم غیر ملی و سابقه آنها نیز این امر را تأیید نمیکند؛ بنابراین روایتگری رسانههای منطقه بهخصوص رسانههای ایرانی بهدلیل برخورداری از بیشترین سابقه تاریخ مشترک و مرزهای طولانی با استانهای پرجمعیت همسایه شرقی میتواند اعتماد را به منطقه بازگرداند.
به خوبی به یاد داریم که آمریکا در سال ۲۰۰۱ به بهانه مبارزه با طالبان و القاعده به افغانستان تجاوز کرد. اگرچه در آن زمان انتقادات زیادی به نحوه تولید و انعکاس اخبار جنگ توسط رسانه ملی وجود داشت؛ اما بهدلیل بازگویی یک روایت ایرانی از آن جنگ مبنی بر متجاوز بودن نیروهای آمریکایی، فضای منطقه از انحصار مطلق رسانههای جهانی خارج شد و عملکرد قابل قبولی را برای رسانههای جریان اصلی ایران ثبت کرد.
افغانستان-اینترنشنال: همان همیشگی
داستانهای فراوانی وجود دارد که شباهت بین فریبها و نتایج عملیات رسانههای مهاجم را نشان میدهد، به عنوان مثال میتوان به دلایل راهاندازی العربیه و MBC اشاره کرد. بیعملی رسانههای ملی در کشورهای عربی و هوشمندی برای بیان یک روایت واحد با هدف کنترل افکار عمومی جهان عرب موجب شد که این دو گروه تلویزیونی در بسیاری از کشورهای منطقه به یک رسانه جریان اصلی تبدیل شوند.
درباره عملکرد رسانههای مهاجم علیه مردم ایران نیز داستان واحدی وجود دارد. در طول بیش از یک دهه اخیر و همگام با اوجگیری برخی حوادث و ناآرامیها، هربار یک رسانه جدید برای بازگویی یک روایت جذابتر، پا به عرصه رسانهای کشور گذاشته است.
Farsi۱، منوتو ۱ و ۲، BBC فارسی، VOA فارسی و ایراناینترنشنال تلویزیونهایی هستند که با مالکیتهای مختلف ایجاد شدند؛ اما همگی در یک جبهه و با تقسیم کار مشترک در جنگ ترکیبی عیله مردم ایران در حال فعالیت هستند.
البته داستان ایراناینترنشنال قدری جالبتر است. یک شبکه فاخر با بودجه تضمین شده مالک سعودی آن که با هدف تبدیل شدن به BBC فارسی و روزهای اوج العالم، راهاندازی شد. شرکت مالک این شبکه به دلیل اجازه نیافتن برای فعالیت در ایران، قراردادهای مختلفی با رسانههای کوچک مانند TV۱ افغانستان و شبکه آریانا ATV منعقد کرد تا در برابر پخش مستقیم برنامههای خود از طریق این شبکهها، گزارشها و تصاویر آنها از داخل ایران را خریداری کند. گفته میشود آنها تصاویر داخل ایران را دقیقهای ۵۰۰ دلار خریداری یا مستقیماً از شهروند خبرنگاران دریافت میکنند.
با این حال، شبکههای افغانستانی هم با درک ذائقه مخاطبان ایرانی سعی دارند مخاطبان همسایه را جذب کنند. پخش مستقیم مراسم افتتاحیه المپیک ۲۰۲۰ و مسابقاتی که بازیکنان ایرانی در آنها حضور داشتند با همین هدف انجام شد.
در هفته اخیر هم که مالکان ایران اینترنشنال با راهاندازی تلویزیون افغانستان-اینترنشنال، کار روایتگری و بازگویی اخبار افغانستان از زبان کارشناسان کانادایی، دانمارکی، لندننشینان شناخته شده و افراد غیرافغان را آغاز کردهاند، مشخص نیست که قرار است این روایت را در کدام نقطه به پایان ببرند.
نکته اینجا است که این تلویزیون، پخش مستقیم خود را در فرکانس اختصاصی و همزمان در شبکههای کوچک اما نامآشنای افغانی آغاز کرده تا جمعیت فارسیزبان مانند افغانستان، ایران، تاجیکستان، ترکمنستان، پاکستان، هندوستان، بخشهایی از چین و کشورهای غیر هممرز مانند ترکیه، عراق، لبنان و حوزه خلیج فارس را پوشش دهد.
با تطبیق بین همزمانی ایجاد تلویزیون افغانستان-اینترنشنال و نوسازی ظاهری طالبان در گفتار و بعضی رفتارها به نظر میرسد بخشی از روایتگری و تصویرسازی از طالبان جدید برعهده این تلویزیون سپرده شده است.
فقدان روایت بومی و میدانداری رسانههای مهاجم
جامعه ایرانی که نگران رعایت حقوق بشر در جوامع همسایه است، اخبار تحولات افغانستان را با حساسیت خاصی دنبال میکند. ایرانیان که بیشترین مهاجران افغان را بین خود پناه دادهاند و آنها را برادرانه میزبانی میکنند، تاکنون از بابت تروریسم و ترانزیت مواد مخدر از مبدأ همسایه شرقی، آسیبهای زیادی دیدهاند؛ اما بابت نگرانیهای بشردوستانه و در فقدان یک روایت بومی و همچنین بهدلیل پوشش ضعیف اخبار منطقه، مجبور به دریافت اخبار دست اول از رسانههای مهاجم نظیر اینترنشنالها و بیبیسی هستند.
در جغرافیایی که افکار عمومی آن با بیشترین قرابت، مرزهای طولانی، همفرهنگی و سرنوشت مشترک؛ به یک خانواده بزرگ تبدیل شده؛ پسندیده نیست که اخبار روزانهاش را از رسانههای بیگانه دریافت کند. رسانههایی که با سلب مسئولیت از خود به دنبال اهداف مادی و معنوی خویش هستند و البته تهدیدی برای فرهنگهای بومی منطقه به شمار میروند.
در این میان مسئله محوری وجود دارد، مبنی بر اینکه چرا در زمانی که رسانههای مهاجم با انبوه اخبار و تحلیل، مخاطبان فارسی زبان را هدف گرفتهاند رسانههای پرسابقه منطقه بهخصوص رسانههای جریان اصلی کشور نسبت به ارائه یک روایت بومی و پوشش کافی از رخداد افغانستان، بیتفاوت بودند؟ آیا از ضعف کارشناسی رنج میبرند؟ آیا بحران تحلیل دارند؟ آیا خبرنگار منطقهای ندارند؟ آیا فرتوت و سنگین شدهاند و توانایی پیگیری بحرانها را ندارند؟ یا اینکه روایتهای فرامنطقهای را برای پوشش خبری بحرانها کافی میدانند؟
جمعبندی
جهان کنونی شباهت زیادی به میدان ورزش کشتی دارد. داوران از ابتدای مسابقه بررسی میکنند تا ورزشکاران کمکار را جریمه کنند، به این ترتیب در دنیای پرشتاب و فناوریزده کنونی، نداشتن سرعت در اطلاعرسانی و واگذاری تصمیمگیری و اقناع مخاطبان به زمان پس از اتمام رویدادها، هیچ توجیهی ندارد.
معمولاً انتظار این است که رسانهها جلوتر از جامعه حرکت کنند، نه همدوش آن. امروزه رسانههای نوین به دلیل ماهیت چابک خود، فضا را برای حرکت سایر بازیگران آماده میکنند. اصلاً پیشتر از این مرحله و براساس تئوری کاشت و مدل ناوه، این رسانهها هستند که فضای ذهنی تصمیمگیران را کالیبره میکنند، اطلاعات یونیزه شده را به آنها میدهند و برای انتقال تصمیمات آنها به جامعه و کنترل افکارعمومی به عنوان یک دارایی فوق حیاتی، تلاش میکنند.
در هنگامهای که تحول بزرگی در جغرافیا، ژئوپولیتیک، ژئو-استراتژی و ژئومدیای جهانی درحال وقوع است و سرباز-رسانهها جای خبرنگاران کولهپشتی را گرفته است، بیعملی، نداشتن روایت یا تحلیل بومی و همراهی با جریانات تولیدی رسانههای جهانی به معنای سوق دادن مخاطبان مشتاق به سوی رسانههای مهاجم قلمداد میشود.
حمیدرضا حسینی دانا عضو هیئت علمی گروه ارتباطات و رسانه دانشگاه آزاد اسلامی واحد دماوند
انتهای پیام/۴۰۷۸/
انتهای پیام/