دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
محلاتی:

طمع و ترس دو عامل تنها گذاشتن امام حسین(ع)

روحانیت هم‌چنان باید استقلال خودش را حفظ کندروش حفظ و صیانت کتاب الهی در میان مردم چیست؟ خدا شیوه و روش حفظ را در آن میثاق قرار داده است: «فَلَاتَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ» در بیان حقیقت این کتاب، ترس و وحشتی از غیرخدا نداشته باشند. این یک تعهد است که بدون لکنت، منطق دین ارائه شود.
کد خبر : 600590
سروش محلات



به گزارش گروه فرهنگ خبرگزاری آنا، در دهه اول ماه محرم الحرام و ایام سوگواری اباعبدالله الحسین(ع) قرار داریم. این ایام بهترین فرصت است تا شیعیان اباعبدالله الحسین(ع) با مکتب و سلوک آن حضرت بهتر و بیشتر آشنا شوند. یکی از متقن‌ترین و بهترین راه برای این شناخت و آگاهی، مطالعه ی بیانات نورانی خود حضرت است. براین ‌اساس شفقنا در مباحثی کوتاه که در ایام عزاداری حسینی (ع) ارائه خواهد شد، با همراهی حجت الاسلام و المسلمین استاد محمد سروش محلاتی یکی از خطبه های مهم امام حسین(ع) را مورد بحث و بررسی قرار می‌دهد.


در قسمت دوم تحلیل و بررسی خطبه منا امام حسین(ع) توسط حجت الاسلام و المسلمین استاد محمد سروش محلاتی آمده است:


بحث درباره‌ی یکی از خطبه‌های حضرت اباعبدالله الحسین(ع) بود که محور آن، اعتراض و انتقاد به عالمان سوء می‌باشد و اساس اعتراض حضرت، به سکوت عالمان دین در برابر ظلمه برمی‌گردد.


فراز دوم خطبه: رَغبَهً فیما کانوا یَنالونَ مِنهُمُ و رَهبَهً مِمّا یَحذَرونَ


فراز دوم کلام حسین بن علی(ع) دراین‌باره است که چرا عده‌ای از علمای دین در برابر ظالمان و ستمگران سکوت پیشه می‌کنند؟ گاهی شخص چون جاهل است و تکلیف خود را به‌درستی تشخیص نمی‌دهد، سکوت می‌کند ولی درباره‌ی عالمان دین که با تکالیف آشنا هستند، این موضوع مطرح نیست. حضرت در اینجا نوعی آسیب‌شناسی از صنف روحانیت دارند؛ چه روحانیت در عالَم اسلام و چه روحانیت در ادیان دیگر. دو علت اساسی و مهم برای سکوت و مماشات علمای دین در برابر حاکمان جائر وجود دارد که حضرت این دو علت را بیان فرموده‌اند: علت اول، وابستگی آن‌ها به دستگاه حکومت است و این‌که اگر اعتراض و انتقادی داشته باشند، منافع خود را در خطر می‌بینند که دریافتی‌شان کاهش پیدا کند و موقعیت آنها متزلزل شود.


در واقع، عامل اول «طمع» است. علت دوم، ترس و وحشت از این‌که اگر اعتراض و انتقادی داشته باشند، چه بلایی بر سرشان می‌آورند و زندگی و راحتی آنها در معرض خطر قرار می‌گیرد. حضرت بعد از این‌که فرمودند: خداوند در قرآن این‌ گروه از عالمان را که در برابر ظلم جائران سکوت می‌کنند، را سرزنش کرده است: «إنّما عابَ اللّهُ ذلکَ عَلَیهِم لأِنَّهُم کانوا یَرَونَ مِنَ الظَّلَمَهِ الّذینَ بَینَ أظهُرِهِمُ المُنکَرَ و الفَسادَ فلایَنهَونَهُم عَن ذلکَ»، فرمودند: «رَغبَهً فیما کانوا یَنالونَ مِنهُمُ». آنها در برابر ظلمه نهی و اعتراضی ندارند چون از این ظلمه، دریافتی‌هایی دارند و نمی‌خواهند این دریافتی‌ها کاهش پیدا کند.


طمع دارند و می‌دانند اگر در برابر ظلم اعتراض کنند، آن‌ها را طرد خواهند کرد. این علت اول یعنی رغبت و طمع. حضرت علت دوم را هم مطرح فرمودند: «و رَهبَهً مِمّا یَحذَرونَ» این علماء حساب می‌برند، می‌ترسند که مبادا در اثر نهی و اعتراض‌شان، تهدیدهایی که شده بودند، عملی شود و خطری متوجه زندگی آن‌ها شود.


آفت وابستگی و طمع در عالِم دینی


عالم دینی اگر می‌خواهد مسئولیت خود را به‌درستی انجام دهد، اول باید تکلیف این دو مانع اساسی را روشن کند. اول باید تکلیف وابستگی به قدرت‌های حاکم را روشن کند چون اگر وابسته شد، زبان او بند می‌آید و دهان او دوخته می‌شود و حریت و آزادی از او گرفته می‌شود. اتفاقاً یکی از اهداف و برنامه‌های اساسی‌ دستگاه‌های حکومت، همین است که به‌نوعی عالمان دینی را به خود وابسته کنند تا عالم دینی خود را مدیون آن‌ها ببیند و به‌ازاء آن‌چه که از آن‌ها می‌گیرد، در برابر مظالم آن‌ها سکوت کند. این طمع، مشکل اولی است که حضرت اباعبدالله الحسین(ع) در آسیب‌شناسی روحانیت و علمای دین مطرح می‌کنند و می‌فرمایند این مانع مهم که در علمای دین در ادیان گذشته (مثل یهود و نصاری) وجود داشته و آن‌ها را وادار به سکوت کرده است، همان عامل امروز هم در جوامع اسلامی برای علمای اسلامی وجود دارد.


تا وقتی‌که روحانی، حریت و آزادی خود را، خودش به‌رسمیت نشناسد و حاضر نشود که بند تعلق از هر حکومت و دولتی را باز کند، نمی‌تواند از نعمت آزادی برخوردار باشد و آن‌چه را که حق تشخیص می‌دهد، بگوید و آن‌چه را که باطل تشخیص می‌دهد، مورد اعتراض قرار دهد.


انقلاب اسلامی در اواخر سال ۱۳۵۷ به پیروزی رسید و شهید مطهری(ره) فقط حدود سه ماه از عمر جمهوری اسلامی را درک کرد. در همین حدود سه ماه، یکی از بحث‌های جدی‌ای که ایشان مطرح می‌کرد، این بود که هرچند جمهوری اسلامی تحقق پیدا کرده است و آرمانی که به‌دنبال آن بودیم، تحقق یافته و در رأس نظام یک شخصیت بزرگ روحانی مثل حضرت امام قرار گرفته است ولی روحانیت هم‌چنان باید استقلال خودش را حفظ کند و حتی به چنین دولت و حکومتی هم وابسته نشود تا اگر در آینده، خطر و انحرافی به‌سراغ نظام آمد و در گوشه و کنار، رفتارهای ناشایسته و رویه‌های غلطی وجود داشت، روحانیت بتواند برای اصلاح امور با انتقاد و اعتراض، نقش خود را ایفا کند و زبانش باز باشد. این را روز اول (که همه شیفته‌ی نظام بودند) شهید مطهری و برخی بزرگان دیگر هشدار دادند.


این عامل اولی است که امام حسین(ع) فرمودند: «فلایَنهَونَهُم عَن ذلکَ رَغبَهً فیما کانوا یَنالونَ مِنهُمُ» که احبار، ظلمه‌ی زمان خود را نهی نمی‌کردند چون رغبت و طمع داشتند در آن‌چه که از آن حاکمان به آن‌ها می‌رسید. شاید برخی متولیان امور، این موضوع را در خاطرات و یادداشت‌های خود ثبت کرده باشند و در آینده منتشر کنند که وقتی ما به موقعیتی مثل موقعیت ریاست جمهوری می‌رسیدیم، برخی از علماء (نه همه آنها) چه توقعات و انتظاراتی از ما داشتند و این انتظارات غیر از انتظارات مادی چیز دیگری نبود.


آن روز که این مسائل از گوشه و کنار تاریخ خود را نشان دهد، معلوم خواهد شد چرا کسانی‌که در برابر انحرافات مماشات داشتند، همین افراد بودند. کسانی‌که حاضر نبودند نقاط ضعف را بپذیرند و منصفانه مطرح کنند، دست‌شان در جیب دولت و حکومت بود و ناچار بودند به‌دلیل این ارتباط سکوت پیشه کنند. تاریخ این را نشان می‌دهد و تجربه‌ها همین واقعیت تلخ را بازگو می‌کند.


آفت ترس در عالِم دینی


علت دوم را هم حضرت فرمودند: «و رَهبَهً مِمّا یَحذَرونَ» از طرف ظلمه علماء را با تهدید وادار به سکوت می‌کردند و علماء از این تهدیدها نگران بودند چون آدم‌های ترسویی بودند. فرمایش حضرت درباره‌ی عالمان دین است اما مخاطب‌شان عموم مردم بود و به مردم فرمودند شما علمای خود را بشناسید، شما توجه داشته باشید که کجا می‌روید، پشت‌سر چه کسی قرار می‌گیرید، دین خود را از چه ‌کسی اخذ می‌کنید، مبادا پشت‌سر افراد ترسو بروید. عالم دین باید جرأت و حریت داشته باشد.


خیلی مهم است وقتی می‌خواهیم عالمی را انتخاب کنیم (تا آثار علمی او را بخوانیم یا به فتوای او عمل کنیم یا پای منبر او بنشینیم)، باید ببینیم آیا این عالم از نظر شخصیت روحی به‌گونه‌ای‌ است که می‌توان او را با طمع یا ترس و وحشت وادار به سکوت یا وادار به تعریف و تمجید کرد؟


ما متأسفانه از این شرط اساسی که باید در عالمان دین وجود داشته باشد، غافلیم. ما معمولاً فقط روی دو شرط حساسیت داریم (که البته این حساسیت هم به‌جا و به‌مورد است) : شرط اول صلاحیت علمی یک عالم دینی در سطح متناسب با خودش است. شرط دوم هم صلاحیت اخلاقی و تقوایی‌ است که عالم دینی (چه در سطح یک روحانی محل و چه در سطح یک مرجع تقلید) باید از تقوای متناسب و لازم هم برخوردار باشد. این دو شرط روشن و ضروری است اما آیا همین دو شرط کافی‌ است؟ اگر شما به این دو شرط بسنده کردید، در برابر این مشکل که اباعبدالله الحسین(ع) درباره‌ی علمای دین مطرح می‌فرمایند قرار می‌گیرید.


سؤال این است که آیا شجاعت و حریت، یکی از شرایط لازم برای عالمان دین نیست؟ سوال دیگری هم هست که آیا این شجاعت در استنباط دین تأثیر ندارد؟ که این قسمت فعلاً‌ از بحث ما خارج است ولی به‌ نظر بنده بله، کسی‌که فقیه و مجتهد باشد اما روحیه‌ی ترسو بودن داشته باشد، نمی‌تواند حقایق این مکتب را درک کند چون روحیه‌ی او با منطق این دین تناسب و سنخیت ندارد و همه‌چیز را به‌اقتضاء روحیه‌ی خودش کج می‌فهمد. ولی این بخش مربوط به تأثیر ویژگی‌های روحی یک مجتهد در اجتهاد و استنباط اوست که فعلاً محل بحث ما نیست. آن‌چه فعلا محل بحث است، این است که آن عالمی که از یک سو از حاکمان ترس و وحشت دارد و از سوی دیگر از مردم جاهل، مجبور است دهان خود را ببندد و نمی‌تواند مبلغ و پیام‌رسان حقیقی اسلام باشد.


شرط مبلّغ دین: فقط از خدا بترسد


این اظهارنظری نیست که طلبه‌ای مثل بنده در این موضوع خطیر مطرح کند بلکه این نص آیه‌ی شریفه‌ی قرآن است: «الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لَایَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَ کَفی‌ بِاللَّهِ حَسیباً» (سوره احزاب، آیه۳۹) کسی‌که رسالت الهی را تبلیغ می‌کند و می‌خواهد این پیام را به مردم برساند (نقش عالم دین همین است و مسئولیت انبیاء الهی هم همین بوده است و علماء وارثان آن‌ها هستند و می‌خواهند حقیقت این مکتب را به مردم ارائه کنند)، یک شرط آن این است که خداترس باشند و علاوه بر آن، شرط دیگر آن است که از هیچ‌کس غیر خدا هم خوف و خشیتی نداشته باشند.


یعنی یک «شرط ایجابی» که از چه کسی بترسد و یک «شرط سلبی» که از هیچ‌کس دیگری نترسد، نه این‌که هم ترس از خدا و هم ترس از مردم، نه اینکه هم ترس از خدا و هم ترس از حاکمان و جائران! آن‌که در روح و جانش ترس و وحشت است و با یک تشر ساکت می‌شود و خودش را می‌بازد و به لکنت زبان می‌افتد و دائم حساب می‌کند که فردا می‌ریزند، می‌گیرند و مزاحمت ایجاد می‌کنند، معلوم است که نمی‌تواند تبلیغ رسالات الهی را داشته باشد و از حقوق مردم دفاع کند.


اگر این شرط «وَ لَایَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ» را درنظربگیرید و بعد وضع صنف ما روحانیون را مورد بررسی قرار دهید، می‌بینید که در بسیاری از موارد، خیلی از ما ضعیف هستیم و خود بنده یکی از آن‌هاست. چند درصد علمای دین از غیر خدا حساب می‌برند و به‌خاطر غیر خدا حاضر هستند منکر، فساد، ظلم، تباهی و دین‌فروشی را ببینند و سکوت کنند؟


بنده نمی‌توانم ارزیابی دقیقی داشته باشم و اگر چیزی دراین‌باره عرض کنم، شاید حمل بر غلوّ و بدبینی نظر شود. در بین علمای ما در دوره‌ی اخیر، یکی از کسانی‌که به‌جدّ در موضع دفاع از روحانیت قدم‌های ثابتی داشت، شهید مطهری بود که از آبروی خود در دفاع از روحانیت (مخصوصاً در مقابل کسانی‌که تز اسلام منهای روحانیت را مطرح می‌کردند) هزینه کرد. ایشان از کسانی بود که صنف روحانیت را خیلی خوب می‌شناخت و مدافع روحانیت هم بود و با همه‌ی حساسیتی که داشت، وقتی این آیه را مطرح می‌کند می‌فرماید: «آیه کریمه «الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لَایَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ…» یک شرط اساسی پیام‌رسان را بیان می‌کند که جرأت و شهامت و از غیرخدا ترس نداشتن است.


همین یک شرط کافی است که ۹۹% رفوزه شویم» (یادداشتهای استاد مطهری، ج۲، ص۶۷) یعنی از صد نفر، یک نفر نصاب لازم شجاعت و حریت در بیان حقایق دین را برخوردار است و بقیه ملاحظه می‌کنند! این نظری است که ایشان به‌عنوان یک کارشناس تشخیص داده است و خودش هم از روحانیت و مدافع روحانیت است. وقتی روحانیت ما به‌ اقتضاء وظیفه‌ای که کتاب و سنت برایش مشخص کرده است، در مسائل مختلف با وحدت و اتفاق یا با اکثریت وارد شود، مشکلات کاهش پیدا می‌کند و اوضاع اصلاح می‌شود.


آیات شریفه‌ی قرآن کریم گویای این مطلب است که عالم دین باید دندان طمع را بکشد و از سوی دیگر ترس را از دل بیرون کند و به نظر می‌رسد اگر شخصی از نظر روحیات فردی، چنین ظرفیتی در خود احساس نمی‌کند، نباید وارد این صنف شود. هر صنفی وظایف و اقتضائاتی دارد. وقتی شخصی می‌خواهد جامه نظامی بودن را برتن کند، باید ببیند آیا واقعاً با روحیاتش سازگار است یا نه و اگر ترسوست، نباید وارد شود. باید شخص آزمایش و بررسی شود چون اگر برای حضور در نیروهای نظامی مناسب نباشد، نمی‌تواند مسئولیت خودش را انجام دهد. اگر کسی می‌خواهد لباس آتش‌نشانی برتن کند یا نجات‌غریق شود، باید معلوم شود که آیا دل و جرأت این را دارد که خود را به آب و آتش بزند یا خیر؟ بعضی از کارها دل و جرأت لازم دارد و امام حسین(ع) می‌فرمایند عالم دین باید دل و جرأت این کار را داشته باشد که از غیر خدا نترسد و حساب نبرد.


آیه ۴۴ سوره مائده


آیات قرآن مجید در این باره زیاد است. آیه‌ی دیگر در این زمینه آیه‌ی ۴۴ سوره‌ی مائده است: «إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاهَ فِیهَا هُدًی وَ نُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُوا لِلَّذِینَ هَادُوا» تورات را فرستادیم که کتاب هدایت و نور است و برمبنای آن، انبیاء الهی حکم می‌کنند. نه فقط انبیاء باید به‌اقتضاء کتاب تورات حکم کنند بلکه ربانیون و احبار (عالمان دین) هم باید برمبنای این کتاب حکم کنند: «وَالرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبَارُ». بعد خدا می‌فرماید: «بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتَابِ اللَّهِ وَ کَانُوا عَلَیْهِ شُهَدَاءَ» ما پیمانی از علماء (احبار و ربانیون) گرفته‌ایم و آن پیمان این است که باید به حفظ این کتاب وفادار باشند (الان هم وقتی‌ شخصی پزشک یا نظامی می‌شود، قسم‌نامه‌ و سوگندنامه‌ای دارد).


روش حفظ و صیانت کتاب الهی در میان مردم چیست؟ خدا شیوه و روش حفظ را در آن میثاق قرار داده است که دو ماده و نکته دارد. یک: «فَلَاتَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ» در بیان حقیقت این کتاب، ترس و وحشتی از غیرخدا نداشته باشند. این یک تعهد است که بدون لکنت، منطق دین ارائه شود. این «فَلَاتَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ» مطابق با همان آیه‌ی سوره‌ی احزاب است: «وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لَایَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ» که این مسئولیت با ترس و وحشت از دیگران جمع‌شدنی نیست. این ترس، ترس از اصحاب قدرت سیاسی یا اقتصادی است (که ترس و رعب ایجاد می‌کند و شخص را وادار به عقب‌نشینی می‌کند) و الا اگر کسی قدرت نداشته باشد، علماء هم از او حساب نمی‌برند.


دو: «وَ لَاتَشْتَرُوا بِآیَاتِی ثَمَنًا قَلِیلًا» طمع هم نداشته باشید که بخواهید آیات الهی را بدهید و چیزی بدست آورید. بعضی سکوت می‌کنند که چیزی گیرشان بیاید. حقیقت، کتاب خدا، مسئولیت دینی را ندهید که چیزی گیرتان بیاید و چند صباحی موقعیت و جایگاهی داشته باشید و همه ارزش‌ها را فدا ‌کنید که شما را بالا بنشانند و تحویل‌ بگیرند. یک پیمان است، پیمان بر این‌که اگر می‌خواهید در سِلک عالم دینی وارد شوید، اول باید مسأله ترس را در خودتان حل کنید و طمع را هم کنار بگذارید.


آن دو عامل رغبت و رهبت (طمع و ‌ترس) در فرمایش امام حسین(ع)، همان دو عاملی‌ است که در این آیه‌ی شریفه مورد تأکید خداوند متعال قرار گرفته است. به‌تعبیر مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان(ج۵، ص۳۴۴)، هرجا که کتمان حقیقت می‌شود و دین خدا مکتوم باقی می‌ماند یا تغییر و تحریف در آن به‌وجود می‌آید، به‌خاطر یکی از این دو عامل است.


آیه ۱۸۷سوره آل عمران


آیه‌ی دیگر، آیه‌ی ۱۸۷ سوره آل عمران است: «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ». این‌جا هم اخذ میثاق از عالمان دین و صاحبان کتاب‌های آسمانی مطرح است که باید حتماً و قطعاً دین را ارائه کنید. اگر جرأت ندارید و می‌خواهید محافظه‌کار باشید در این جایگاه قرار نگیرید! باید بگویید، باید بیان کنید، باید «اظهار» کنید، نه در گوش دیگران. «وَ لَاتَکْتُمُونَهُ» دوباره خدا با تعبیر دیگر همین مطلب را تأکید می‌کند که نباید کتمان کنید ولی متأسفانه «فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ» خیلی‌ها بودند که این پیمان الهی را پشت‌سر گذاشتند و به وظیفه‌ی خود عمل نکردند. آیه می‌فرماید که سرّ آن، این بود که «وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلِیلًا» این‌ها اهل معامله بودند، چیزی به آن‌ها دادند و چیزی از آن‌ها گرفتند. البته آن‌چه را هم که دریافت کردند، چیزی کمی بود. برای دنیا، هرچه باشد قلیل و کم است.


این‌ آیات قرآن است که با تعبیرات مختلف هشدار می‌دهد که عالمان دین در برابر دو آفت و خطر قرار دارند که اگر این دو آفت و خطر به سراغ آن‌ها بیاید، دیگر نمی‌توانند نقش خود را ایفا کنند.


بیان سید جمال در مورد آفت ترس


سید جمال الدین اسدآبادی وقتی‌ نشریه‌ی «العروه الوثقی» را منتشر می‌کرد، مسائل مختلف جامعه‌ی اسلامی را بررسی می‌کرد و درصدد واکاوی این بود که مشکلات جوامع اسلامی ما مسلمان‌ها چیست و چرا مسلمان‌ها با این گرفتاری‌ها مواجه شده‌اند؟ مقالات ارزشمندی در العروه‌ الوثقی نوشت که خوشبختانه در مجموعه‌ای به همین نام به‌چاپ رسیده است. سید جمال در آنجا مقاله‌ای خواندنی درباره‌ی ترس دارد و واکاوی می‌کند که مشکل‌ ما ترس است، به‌خصوص این مشکل از سطح توده‌های مردم فراتر رفته و در سطح علمای دین مطرح است.


آن‌جا آیه‌ی ۷۷ سوره نساء را مطرح می‌کند که عده‌ای با نماز و روزه و زکات مشکلی نداشتند و آن را انجام می‌دادند و با مسلمان‌های دیگر همراه بودند اما به نقطه‌ای رسیدند که دیگر همراهی برای آن‌ها سخت شد و آن ‌وقتی‌ بود که مسأله‌ی مبارزه پیش آمد: «فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُمْ یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَهِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَهً» دستور قتال که آمد، همان‌هایی که برای جهاد عجله داشتند، لرزیدند و ترس آن‌ها را فراگرفت، همان ترسی که از خدا داشتند یا بالاتر از آن. ترس، آزمایش مهمی بود. نماز و روزه و مسائل عبادی، نمی‌توانست حقیقت ایمان شخص و درجه‌ی ایمانش را نشان دهد.


آن وقتی‌که در برابر دشمن ترسیدند و لرزیدند، معلوم شد که پایه‌های ایمانشان چقدر سست است! سید جمال الدین اسدآبادی در ذیل این آیه‌ی شریفه می‌نویسد: «کتاب الهی به آن بسنده نکرده است که نماز برپا شود و زکات داده شود و دست از بعضی چیزها برداشته شود. این‌گونه چیزها را از اموری دانسته است که مؤمن و منافق در آن شریک‌اند. یگانه دلیل ایمان را بخشیدن جان برای اعتلای کلمه‌ی حق و اجرای عدل الهی دانسته است و حتی آن را یگانه رکنی دانسته است که چون نباشد باقی چیزها قابل توجه نیست.


مبادا کسی گمان ببرد که ممکن است دین اسلام و ترس، در کنار یکدیگر در دل کسی جمع شود … بنابراین از وارثان پیامبران (علماء) امید آن داریم که آشکارا حق را بیان کنند و آیات خدا را به یاد مردم آورند و از آن‌چه خدا در این آیات درباره‌ی اقدام در راه نشر دین و نهی از کندی و کنارنشینی و ترک وظیفه گفته است، برای همه‌ی مردم سخن بگویند.»


بعد هم سید جمال می‌گوید اگر علماء این وظیفه‌ی خود را انجام دهند، مردم به صحنه می‌آیند و ترس را کنار می‌گذارند و جرأت پیدا می‌کنند و اقدام برای اصلاح امور صورت می‌گیرد ولی وقتی‌که علماء بترسند و سکوت کنند، قهراً ترس در میان مردم هم تأثیر بیشتری خواهد داشت.


انتهای پیام/



انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب