تجدیدچاپ دو مجموعه شعر فریاد شیری
به گزارش گروه فرهنگی آنا، «کلاغها زبان گنجشک را نمیفهمند» اولین مجموعه شعر فارسی فریاد شیری که اولین بار در سال 1376 توسط نشر پاسارگاد منتشر شده بود، و در سالهای پیش نیز توسط ناشر دیگری تجدیدچاپ شده بود، آذر ماه امسال برای سومین بار توسط نشر ثالث منتشرشد.
این کتاب اولین تجربه های فریاد شیری در دهه هفتاد و شامل دو دفتر شعر با مضامین اجتماعی و عاشقانه است. شیری در این کتاب با زبانی ساده سعی در ایجاد فضاهایی مناسب برای اندیشه گرایی و تفکر انگیزی خواننده است.
فریاد شیری در دفتر اول این کتاب، با حالتی انتقادی و همراه با تاسف به دنبال چیزهایی است کها از دست رفته است و یا در حال از دست رفتن هستند. و در دفتر دوم نیزبا نگاهی نوستالزیک به مضمون عشق پرداخته است.
این کتاب با تیراژ 1100 نسخه و قیمت 7000 تومان توسط نشر ثالث روانه بازار کتاب شده است.
شعری از این کتاب:
خط بزنید
نام این خیابان ها را می خواهید چه کار
و نام میدانی که آن سوی پل جا مانده است
باید از این پل بگذرید یا نه ؟
اصلاٌ نام حضرت عزراییل برای این خیا بان ها
و نام کوچک مرگ هم برای آن میدان
حالا آهسته بگذرید از حاشیه آن حضرت
و دور بزنید نام کوچک مرگ را
و دوره کنید هر چه درس آن سال ها را
بنویسید :
خیابان ها لاشه شهر را به دور دست می برند
پل ها پشت خمیده شهرند زیربار آدم ها
( آدم ها را جدا از هم بنویسید.)
کوچه ها بُن بست آرزو
و خانه ها خرابه های باستانی
با پلاک های تکراری و زنگ های گوش خراش.
حالا خیابان ها را تا آخر پاک کنید
آهسته از پل ها بگذرید
در بن بست همان کوچه ها
خانه ها را خط بزنید
( نه! پلاک ها بمانند)
انگشت روی زنگ ها بگذارید
اگر رسیده اید
نمره ها تان را بر پلاک خانه ها نوشته اند
«آغوش من از سفر پر است» دومین مجموعه شعر فریاد شیری است که اولین بار در سال 1380 توسط نشر نیم نگاه منتشر شد و در سومین دوره «جایزه شعر امروز ایران- کارنامه» برگزیده شد. این کتاب در سالهای پیش نیز توسط ناشر دیگری تجدید چاپ شده بود و آذر ماه برای سومین بار توسط نشر ثالث منتشر شده است.
این کتاب شامل چهار دفتر با عناوین زیر است: «نشد که بیش از این زنده بمانم»، «تهران 78»، «بعد از جنگ» و فاصله یعنی تو».
شیری در مجموعه «آغوش من از سفر پر است» به فرم و تکنیک اهمیت بیشتری داده و با طنزی تلخ و گزنده رویکردی اجتماعی- سیاسی پیش گرفته است.
شعری از این کتاب:
عصرملاقات شیشهای
پرندهها از پیراهن تو پریدهاند
و بر این خطّ فاصله ـــ آرام نشستهاند
من اینجا نیستم
این جا که تو هستی من نیستم
ببین!
چه ساده خط خوردهام در این لباس راه راه
انگار پشت میلههام
و این خطهای عمود
افق دید مرا کور کردهاند
چقدر دست مرا کم گرفتی*
چقدر مرا دست کم...
گرفتی!
ببین پشت میلههام
و دست دادهام به دست بند
از دیوارهیچ کس بالا نرفتهام
جزپیراهن تو
که آشیانهی پرندهها بود
جرمم نفرت از این دیوارهاست
که سایهی دروغ میریزند برسرما
نه! جرأت نمیکنم بردارم
دست از این بازی
و خطّی که تو پشت آن نشستهای
میترسم باز بارم کنی
مشتی حرفِ...
حساب که سرت نمیشود
میشود تو نباشی و
این خطهای دیوار را بشمارم
و پرندههایی که
پریدهاند از عصرملاقات شیشهای.
انتهای پیام/