دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
یادداشت/ سیدرضا آباقی

کودکی، جنگ، فوتبال و مارادونا

دیه‌گو مارادونا فوتبالیستی بود که فراتر از واقعیت بازی می‌کرد.
کد خبر : 544522
2.jpg

گروه ورزشی خبرگزاری آنا - سیدرضا آباقی: 


یک) جنگ با من هشت ساله شد و تمام شد. اولین تصویری که از کوچه و خیابان در ذهن من نقش بسته و یادم می‌آید تشییع جنازه یک شهید است. ما بچه‌ها معنای جنگ را نمی‌فهمیدیم و سختی‌هایش را درک نمی‌کردیم. جنگ مثل یکی از همبازی‌های ما بود. شاید هم ما نسل کودنی بودیم.
آن قدر اسباب‌بازی کم بود و آن قدر ما اهل بازی کردن بودیم که حتی جنگ هم برای ما بچه‌ریزه‌ها هیجان داشت.  تعطیلی مدرسه‌ها، شنیدن آژیر خطر و خاموش کردن چراغ‌ها، رفتن به زیر پله زیرزمینِ همسایه بغلی که خانه‌اش نوساز بود با یک گردسوز فتیله پایین کشیده و رادیوی کهنه خش خشو، شنیدن صدای تق و توق ضدهوایی‌ها و اشتباه گرفتن هواپیماها با ستاره‌ها و... ، همه این‌ها برای ما هیجان داشت و جالب بود.


دو) جنگ با من هشت ساله شد و تمام شد و تازه فهمیدم غیر از دنیای ایران و عراق دنیاهای دیگری هم وجود دارد.  شطرنج آزاد شد و شاه که با انقلاب مات شده بود، دوباره در آن عرصه دمدمی‌مزاجِ سیاه و سپید رخ نمود. وضع اقتصادی مردم اندکی بهتر شد و فراغتی به دست آمد و دروازه‌های گل کوچیک‌ توردار شد و توپ‌های یک لایه به دولایه تبدیل شد. تب فوتبال اوج گرفت و کم کم به ما کم سن و سال‌ها هم رسید.  درست یک روز قبل از بازی استقلال و پیروزی هم‌بازی‌هایم صدایم کردند و پرسیدند: آبی یا قرمز؟
گفتم قرمز.
کاری به فریاد قرمزته قرمزته‌شان نداشتم. معلوم بود که می‌گفتم قرمز، چون عاشق مداد گلی بودم. چون عاشق لاله‌ها بودم. تا این حد را فهمیده بودم که رنگ جنگ سرخ است.


سه) سال 68 مقارن شد با جام جهانی 1990 ایتالیا و تب فوتبال داغ‌تر و داغ تر شد. شب‌ها تا دیروقت بیدار می‌ماندیم تا بازی‌ها را ببینیم اما بیشتر مواقع خواب روی سرمان خراب می‌شد.  جام جهانی 1990 برای همسن و سال‌های من  کلی معنا داشت کلی روایت داشت کلی هیجان داشت،  کلی اسم داشت؛ پیتر شیلتون، رود گولیت، آندریاس برمه، اسکیلاچی، رودی فولر، والدراما، والتر زنگا، گوی گوچه‌آ،  کلینزمن، ماتئوس، ریکارد و ...


چهار) جام جهانی با قهرمانی آلمان غربی که خیلی خوشایندم نبود، تمام شد. اما برای ما تا سال‌ها ادامه داشت. بعد از جام جهانی کارت‌بازی یا بازی با عکس بازیکنان باب شد که شاید برای بعضی بچه های این دوره که تبلت هم دارند و پی اس بازی می‌کنند، خنده‌دار باشد. چقدر کارت فوتبالی جمع کرده بودیم. چقدر کارت می‌انداختیم وسط و کودکانه بازی می‌کردیم.
کف دستمان را طوری گود می‌کردیم که وقتی آن را با ضربه از روی کارت‌ها برمی‌داریم، کارت‌ها برگردد و برنده شویم. چه قدر می‌رفتیم قنادی آقا اسدالله، آدامس فوتبالی می‌خریدیم تا شاید عکس مارادونا توی یکی از آنها دربیاید. یکی از بچه‌ها یک کارتن آدامس خریده بود تا مگر داخل چندتا از آدامس‌ها عکس مارادونا باشد. یک عکس مارادونا به همه عکس‌های دیگر می‌ارزید.


پنج) دیه‌گو آرماندو مارادونا یک بازیکن آرمانی فوتبال بود حتی فراتر از واقعیت. او مثل مسی یا رونالدو سوسول نبود و از متن جامعه‌اش برخاسته بود و اسطوره‌ای مردمی محسوب می‌شد. همه تاریخچه بازی فوتبال یک طرف و گل معروف مارادونا به انگلیس یک طرف. فقط یک گل مارادونا به تمام تاریخچه فوتبال می‌چربد.
مارادونا لاابالی وار آن طور که می‌خواست زیست و تاریخ مسوول زنده نگه داشتن اوست. برای هم‌نسلان من، نام مارادونا یادآور شروع فصل تازه‌ای از زندگی بدون جنگ بود.


انتهای پیام/4048/


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب