دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
23 مرداد 1399 - 13:17
یادداشت/ معصومه پورصادقی؛

بحرین؛ ۵ دهه بعد از جدایی

این واقعیت که بحرین امروز بعد از سپری کردن پنج دهه از استقلال در روابط بین‌الملل هنوز به‌عنوان یک دولت ذره‌ای با قدرت و جمعیت محدود شناخته می‌شود، مورد قبول همگان است.
کد خبر : 507847
157116288.jpg

به گزارش گروه بین‌الملل خبرگزاری آنا، مردادماه ۱۳۵۰ بحرین، استانی که سال‌ها به‌وسیله آل‌خلیفه و نیرو‌های انگلیسی اشغال شده بود، به‌طور رسمی از ایران جدا شد. این رویداد با وجود تبعات داخلی‌ای که برای ایران و کشور تازه استقلال یافته بحرین داشت، متضمن پیامد‌های سیاسی مهمی برای منطقه بود. یک سال قبل از بیانیه رسمی استقلال بحرین، دولت ایران و بریتانیا توافق کرده بودند نظرسنجی مربوط به استقلال زیرنظر نماینده دبیرکل سازمان ملل متحد برگزار شود و این، آغاز اقدامات مغایر با اصول و حقوق بین‌الملل در رابطه با تجزیه سرزمین بحرین بود.


بریتانیا و سازمان ملل متحد در سایه بی‌رغبتی محمدرضاشاه پهلوی به حفظ بحرین و حمایت اعراب از جدایی آن، در عمل روندی را در قبال این موضوع اتخاذ کردند که تنها مطابق منافع خودشان بود و باعث شد تا بحرین بعد از گذشت پنج دهه از استقلال هم نتواند در قامت یک کشور مستقل ظاهر شود. گزارش نماینده سازمان ملل متحد بر مبنای نظرسنجی از چند خانواده مطرح بحرینی تهیه شد که بعد از استقلال، قدرت به همان‌ها رسید! در حالی که طبق موازین بین‌المللی جدایی این سرزمین باید با مراجعه به آرای عمومی و همه‌پرسی مردمی صورت می‌گرفت.


بحرین


قدرت‌های بزرگ و سازمان ملل متحد که روند شناسایی و استقلال برخی دولت‌های شرقی و جهان سومی را تا سال‌ها و دهه‌ها به تأخیر می‌انداختند، آن‌قدر در استقلال بحرین ذی‌نفع بودند که تمام مراحل پیش‌بینی‌شده اعم از تصویب شورای امنیت، اعلام بیانیه رسمی و عضویت در سازمان ملل متحد را در کمتر از یک سال انجام دادند. به این ترتیب چهاردهمین استان ایران به عنوان یک صد و بیست و نهمین عضو سازمان ملل متحد به رسمیت شناخته شد تا تجزیه‌اش منشأ امور جدیدی در منطقه خلیج‌فارس و روابط ایرانی - عربی شود.



امروزه نخستین و مهم‌ترین مشخصه در ساختار سیاست خارجی بحرین از نظر کارشناسان بین‌المللی، نداشتن استقلال سیاسی و ناتوانی این کشور در اتخاذ راهبردی مستقل است.



واضح است پنهان شدن پشت شیوخ مرتجع عربی برای سالیان طولانی به کار امیران منامه نخواهد آمد؛ ماهیت متغیر قدرت در کشور‌های عربی از سویی و خواسته‌های عمومی جدید در این کشور‌ها از سوی دیگر باعث خواهند شد تا این میزان امنیت (حتی در سطح منفی و حداقلی خود) نیز پایدار نباشد. مهم‌تر و جالب‌تر اینکه متحدان بحرین، مهم‌ترین تهدیدکنندگان آن هم هستند. طرح الحاق این کشور به عربستان تهدیدی است که اگر منامه به‌موقع ابعاد و نتایجش را درک نکند و متناسب با منافع عمومی‌اش تغییر موضع ندهد، به سادگی این کشور ضعیف را به انضمام کامل سعودی‌ها درخواهد آورد.


گذشته از این‌ها، بسیاری از صاحب‌نظران از گذشته تاکنون معتقد بوده‌اند که اساساً هدف آل‌سعود و آل‌خلیفه از تجزیه بحرین موضوعات هویتی و مذهبی بوده است. آل‌خليفه سلسله‌ای دارای مذهب مالکی از عرب‌های عتوبی عربستان هستند که با حمایت‌های آنان بعد از استقلال بحرین، قدرت را در دست گرفتند. آنان با وارد کردن عرب‌ها به بحرین نوپا سعی بر برهم زدن ساختار مذهبی این کشور داشتند که ۷۰ درصد آن را شیعیان تشکیل می‌دادند.


ایجاد توازن میان برخی مذاهب، ازدیاد مراودات، گسترش ارتباطات و پذیرش تبلیغات عربی سال‌هاست این کشور را به سمت تشدید تعصبات قومی و زبانی در منطقه سوق داده است. این منطق رفتاری همان‌طور که محور عربی را در مقابل ایران قرار داده، فرصت‌های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی مهمی را هم از کشور‌های کوچک منطقه (ازجمله بحرین) سلب کرده است.


از منظر جغرافیای سیاسی و امور جمعیتی نیز نکاتی در زمینه جایگاه کنونی بحرین وجود دارد. این واقعیت که بحرین امروز بعد از سپری کردن پنج دهه از استقلال در روابط بین‌الملل هنوز به‌عنوان یک دولت ذره‌ای با قدرت و جمعیت محدود شناخته می‌شود، مورد قبول همگان است. اصطلاح «میکرو استیت» (ریزدولت، micro state) به نوعی دولت اطلاق می‌شود که از اندازه دولت‌های متعارف و معمولی نیز کوچک‌تر و ضعیف‌تر است. با آنکه بیشتر کشور‌های ذره‌ای در قاره آفریقا بی‌ثبات و پرآشوبند، اما وضعیت بحرین متفاوت است؛ چراکه این کشور کوچک از منابع طبیعی و توان‌های اقتصادی منطقه ثروتمند خلیج‌فارس از قبیل استخراج نفت و گاز و صید مروارید سود می‌برد. تداوم این موقعیت ضعیف و به تبع آن پدیده توسعه‌نیافتگی جای بسی تأمل دارد؛ چرا که ما با دولت‌هایی ذره‌ای نظیر لوکزامبورگ مواجهیم که در شرایط مشابه به توسعه رسیده‌اند و علاوه بر آن توانسته‌اند مناطق راهبردی مهمی را هم در اختیار گیرند.


وابستگی سیاسی بیش‌ازحد منامه را باید از اهم عوامل این موقعیت ضعیف و قدرت محدود بدانیم؛ عاملی که حالا اگر استمرار یابد، موجودیت بحرین را به خطر خواهد انداخت. اهمیت این گزاره را زمانی بیشتر درک خواهیم کرد که به نقش صوری بحرین در پروژه شکست‌خورده عادی‌سازی روابط کشور‌های عربی با رژیم صهیونیستی توجه کنیم. وقتی صحبت از میزبانی منامه در نشست‌های اعراب و نخست‌وزیر صهیونیست‌ها می‌شود، میزان پایین مشروعیت سیاسی نظام پادشاهی این کشور و نقش کم‌اهمیت بحرین در مناسبات منطقه‌ای، نخستین نکاتی هستند که به ذهن هر فردی متبادر می‌شوند. توجه به همین دو نکته کافی‌ است که از نتایج و برنامه‌های غیر قابل دفاع و محکوم به شکست این ائتلاف اطمینان حاصل کنیم. نباید این نکته را از نظر دور نگه داریم که خطر رویارویی و درگیری‌های آینده در منطقه برای کشور‌های کوچک و ضعیفی چون بحرین از سایر کشور‌ها بیشتر است. چنین کشوری مجبور است برای حفظ موقعیت و دوری از خطر، در حد توان و امکانات خود به کنش‌گری بپردازد وگرنه باید تبعات اتخاذ چنین سیاست‌هایی را هم بپردازد. 


این میزان ضعف و بی‌ثباتی در موقعیت، نتیجه سیاست‌ها و اقدامات چند سال و یک یا دو دهه نیست؛ این ضعف از همان زمان بر این سرزمین جداشده تحمیل شد که فرآیند جانشینی دولت آن به‌سرعت، بی‌برنامه و براساس خواست قدرت‌ها انجام شد. بحرین زمانی و در شرایطی تجزیه شد که توان و تمهیداتی در زمینه جانشینی در تابعیت و جانشینی در اموال خصوصی و عمومی نداشت؛ بنابراین تکالیف و تعهداتی را به اجبار و به سرعت پذیرفت که نیازمند قدرت و مدیریت بیشتری بودند.


مجموع همین دلایل و ضعف‌های ساختاری و بنیادی بود که بحرین هیچ‌گاه نتوانست مدیریت کارآمد و جهت‌گیری موفق‌تری داشته باشد. حتی نتوانست راهبرد سیاست خارجی خود را از اتحاد و ائتلاف با کشور‌های عربی به راهبرد بهتر و موثرتری تغییر دهد؛ با این جهت‌گیری توان حل مشکلات و مقابله با تهدیدات منامه در عمل به امید کمک و مساعدت پایتخت‌هایی محوّل شده که خود در معرض تهدید هستند.


* کارشناس امور بین‌الملل


انتهای پیام/4033/پ


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب