روایت «مردان خدا» در مرصاد
به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا، نخستین سالگرد، عملیات مرصاد بدون سردار حاج میرزامحمد سلگی همان که حاج حسین همدانی در وصفش گفت «قهرمان گمنام حماسه مرصاد» از راه رسید. هر سال مرصاد را مرور کردیم یک سال هم فرا رسید که بدون حاج حسین سالگرد مرصاد را میگذراندیم.
یکی از آخرین مرورهای جانانه مرصاد با حاج حسین همدانی در باغ موزه دفاع مقدس در شب علمیات با حضور خیل عظیم خانوادههای همدانی برگزار شد با رقص نور بینظیر باغموزه و صدای آب؛ همان آبی که هرگز نمیمیرد.
حاج حسین همدانی اعتقاد داشت که باید همیشه از دفاع مقدس حرف زد، به ویژه برای نسل جوان، طنین صدای او همچنان در ذهنها جریان دارد.
وقتی حاج میرزا خبر حمله دشمن را به حاج حسین میدهد، باورش برای او سخت است، فرمانده میگوید: به حاج میرزا گفتم خودت برو بالا با دوربین نگاه کن به من زنگ بزن.
حاج میرزا با دو پای مصنوعی به بالای ارتفاعات میرود، دوباره مطمئن میشود و به پایین بازمیگردد، دیگر شکی برای حاج حسین باقی نمانده است. فرمانده در روایت خاطرههایش میگوید: وقتی من رسیدم سنگر حاج میرزا پاهایش را باز کرد داخل پای مصنوعیاش پر از خون شده بود.
در نهایت حاج حسین همدانی میگوید: میرزا محمد سلگی قهرمان عملیات مرصاد بود، همه فرماندهانی که با او کار کرده بودند عاشق مرام و اخلاقش بودند، در شجاعت و صبر بینظیر بود. دفاع مقدس هشت ساله با عملیات پرشکوه و افتخارآمیز مرصاد به پایان رسید و به نظرم میرزا محمد قهرمان گمنام این حماسه بود.
امروز که این داستان را بار دیگر روایت میکنیم تا بازهم گوشهای دیگر از حماسه مرصاد را روشن کنیم، نه حاج حسین کنار ماست و نه حاج میرزا، گویی هر دو مانده بودند تا «حماسه مردان خدا» را روایت کنند و وقتی مأموریتشان تمام شد، به قافله رفقای خود پیوستند، اما خاطره مرصاد هنوز برای ما چون ثروت ابدی باقی است و همچنان به دنبال افرادی هستیم که آن روزها را بگویند، این هم از معجزات دفاع مقدس است که هرچه از انسانهای خداییاش بگوییم هرگز تکراری نمیشود.
سردار حمید عسگری، بسیجی محجوب همدانی که در زمان جنگ به عنوان قائم مقام سپاه انصارالحسین(ع) همدان، فعالیت میکرد و نقش برجستهای در پشتیبانی از جبهههای نبرد داشت، داستان مرصاد را برای ما روایت میکند، او اکنون مشاور حقوقی وزیر دفاع است.
ابتکار عمل سردار سلگی زمانی برای اعزام نیروها را فراهم کرد
مشاور حقوقی وزیر و جانشین معاونت حقوقی و امور مجلس وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح در گفتوگو با فارس اظهار کرد: در عملیات مرصاد بنده قائم مقام سپاه انصارالحسین(ع) بودم، ارتباطی از منطقه چارزبر برقرار شد و شهید سلگی اعلام کرد که عملیاتی از سوی دشمن آغاز شده است، در این زمان تمهیداتی از سوی شهید سلگی از جمله خاکریزی که بر روی جاده در تنگه چهارزبر زده شد و راه دشمن را سد کرد.
وی با اشاره به اینکه ابتکار عمل دیگر شهید سلگی این بود که از نهاوند به صورت سینه به سینه نیرو جذب کرد تصریح کرد: این اقدامات سردارسلگی برای ما زمان خرید که از استان کمک بگیریم و ظرف ۲۴ ساعت ۱۴ گردان سازمان یافته را آماده و به منطقه اعزام کردیم.
حمید عسگری با بیان اینکه ابتکار عمل شهید سلگی بسیار موثر بود افزود: در آن زمان مسائل را با مسؤولان ارشد استان در میان گذاشتیم و یک مسؤولیت سنگینی متوجه همدان شد، چراکه باید از نظر نیروی انسانی و تجهیزات سردار سلگی و نیروهایش پشتیبانی میشدند.
مشاور حقوقی وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح ادامه داد: کمکها به شکلی ساماندهی و به منطقه ارسال میشد که سردار شهید حاج حسین همدانی، از آنها به عنوان امدادهای غیبی یاد میکرد که بدون درخواست از راه میرسید.
وی با بیان اینکه شهید همدانی بلافاصله خود را به همدان رساندند خاطرنشان کرد: از همه پمپ بنزینهای بین راه درخواست شد که اولویت را به خودروهای نظامی بدهند و زمانی که به منطقه رسیدند با همفکری شهید صیادشیرازی و هماهنگیهایی که با ارتش و پایگاه نوژه انجام شد، ضربات مهلکی به منافقین وارد کردند.
عسگری گفت: منافقین افکار شومی در سر داشتند و به دنبال رسیدن به تهران بودند که با اقدامات به موقع هرگز به آن اهداف شیطانی نرسیدند.
وقتی همه نگاهها به جنوب بود...
اما در واقع ماجرای مرصاد از چه قرار بود، حاج سعید بیات رزمنده سالهای دفاع مقدس این ماجرا را روایت میکند او در گفتوگو با فارس از روزهایی میگوید که دشمن تمام توان خود را برای شکست ایران گذاشته بود.
رزمنده روزهای دفاع مقدس در گفتوگو با فارس با بیان اینکه در اواخر جنگ تحمیلی، قدرتهای بزرگ تمام امکانات خود را در اختیار عراق قرار داده بودند اظهار کرد: علاوه بر تجهیزات عراق از ۳۸ کشور نیز نیروی انسانی دریافت میکرد و همه در تلاش بودند تا این کشور به هر نحو که شده پیروز نهایی این جنگ نابرابر باشد.
سعید بیات با اشاره به اینکه دشمن منافقین را با پیشرفتهترین تسلیحات نظامی تجهیز کرده بود افزود: در آن زمان پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران که به معنای پایان جنگ تحمیلی بود، منافقین به سوی ایران حرکت کردند و توسط عراقیها نیز پشتیبانی میشدند.
وی با بیان اینکه منافقین حتی استانداران خود را نیز مشخص کرده بودند تصریح کرد: منافقین از کرمانشاه عبور کردند و تا تنگه چارزبر حرکت کردند که سردار سلگی نیروها را سازماندهی کرد و در حالی که دو پای خود را از دست داده بود، در مقابل دشمن ایستاد.
رزمنده روزهای دفاع مقدس با اشاره به اینکه در این زمان سیل بسیاری از مردم خواهان اعزام به جبههها شدند ادامه داد: البته دیگر نیازی به اعزام این همه نیرو نبود چراکه منافقین شکست سختی خوردند به طوری که منافقین دیگر حرفی برای گفتن ندارند، چرا که به اندازه کافی ذلیل و بیچاره شدند.
وی با بیان اینکه منافقین در دامن استکبار جهانی افتادند خاطرنشان کرد: حدود ۵ هزار نفر از منافقین به درک واصل شدند و تعدادی اسیر شدند و برای همیشه به زبالهدان تاریخ پیوستند.
روایت حاج میرزا...
ناگفته نماند ماجرای مرصاد بدون روایت حاج میرزا ابتر است، زنگ صدای او وقتی رجز حضرت ابوالفضل(ع) را میخواند یادگاری است که در این گنبد دوار خواهد ماند و ما با آن خواهیم زیست، حاج میرزا هربار که این حماسه را روایت میکند باز هم خریدار دارد و همه گوش میکند.
نخستین تحرکات که آغازگر ماجرای مرصاد بود را همه به حساب عراقیها گذاشته بودند، هیچ کس فکر نمیکرد که عراق از غرب وارد شود، بلکه تمرکز همه بر جنوب بود، حاج حسین و همه فرماندهان نیز اکثراً در مناطق جنوبی کشور مستقر بودند و حاج میرزا در چارزبر مشغول آمادهسازی گردانها بود که به جنوب بفرستند.
سید حمید سالکی فرمانده لشگر انصارالحسین(ع) همدان از حاج میرزا تقاضای اعزام گردان کرده است. به سردار حمید حسام پناه میبریم، او روایت میکند جریان آبی که هرگز نمیمیرد را.
حاج میرزا میگوید: «... علیرغم این درخواست دل دل میکردم که گردان دیگری را از چارزبر به جنوب بفرستم یا نه ولی چون دستور بود به گردان حضرت علیاکبر(۱۵۴) گفتم که آماده شوند و این آماده شدن آنقدر به درازا کشید که تا غروب صحنه کارزار از جنوب به سمت ما چرخیدند و بچههای زبده و با تجربه گردان حضرت علیبر عصای دست من در عملیات مرصاد شدند.»
حاج میرزا روایت میکنند که حاج آقا ناطق نماینده ولی فقیه در قرارگاه نجف خبر حمله را میآورد و هشدار میدهد که مجالی نیست، فرمانده باید تصمیم سختی بگیرد، او ادامه میدهد: «بلافاصله به تمام واحدها و گردانهای مستقر در چارزبر آماده باش صد درصد زدم و از هر گردان تا نفر پنجمش را برای اطلاع از حضور دشمن و طراحی عملیات مقابله دعوت کردم اما لازم بود قبل از هر تصمیمی گروهی را برای کسب خبر به جلو بفرستم».
اینجاست که بچههای واحد اطلاعات عملیات خبر را میدهند، ماشینها آرم منافقین دارند و دختر و پسرها با یکدیگر فارسی حرف میزنند. حاجی را با برانکارد به داخل آتش و خون میبرند، به گفته خودش همه خندهشان گرفته بوده که چگونه است، مجروحان را میبرند و این یکی را میآورند، اما حاج میرزا باید به چشم میدید که چه اتفاقی در جریان است تا بهتر تصمیم بگیرد، او میرفت تا قهرمان حماسه مرصاد باشد.
یک گردان هم از لشگر بدر میرسد و به دل دشمن میزد، حاج میرزا این را هم از از الطاف خدا میداند.
قهرمان گمنام حماسه مرصاد ادامه دهد: ... این موضوعات همه فراتر از محاسبات ذهنی ماست و مصداق وعدههای قرآن است که: «اگر خدا را یاری کنید، خدا یار و یاورتان خواهد بود و قدمهایتان را ثابت نگاه خواهد داشت»
حاج میرزا ماجرا را به علی شمخانی اطلاع میدهد، نیروهایی که به جلو فرستاده، خبر میآورند که دشمن بیخ گوش آنهاست، مهمات و نیرو به اندازه کافی نیست و حاج میرزا باید تدبیر آن هم میکرد که بالاخره امداد غیبی میرسد و بچههای کبودراهنگ که میرسند، یک کامیون مهمات هم دارند.
مرصاد با پیروزی تمام میشود و حاج میرزا پس از تشییع شهدای مرصاد، به بلندای دست مردم صعود میکند، او پاسخ ایمان و توکلش به خدا را گرفته بود. ابوالفضلالعباس شفیعش شده بود و پیروزی از آن رزمندگان اسلام شد.
پایان ماجرا از زبان حاج میرزا...
روی دوش مردم حس خوبی نداشتم، ساعتی پیش تابوت شهدا روی دستشان بود و من از روی مردم و شهدا خجالتزده و شرمنده بودم. جنگ به پایان رسیده بود و غم ماندن و حسرت نرسیدن آتشم میزد. التماس میکردم که مرا روی خاک بگذارید....
منبع: فارس
انتهای پیام/
انتهای پیام/