سازمانی که با هدایت «رئیسجمهور» درصدد کودتا بود/ شکست طرح «تابستان داغ» بنیصدر در سال 60
به گزارش خبرنگار گروه سیاسی خبرگزاری آنا، آشوبهای 30 و 31 خرداد سال 60 به نقطه عطفی تاریخی بعد از انقلاب اسلامی مبدل شد. در این روز سازمان مجاهدین خلق یا بهاصطلاح منافقین با صدور بیانیهای در روزنامه مجاهد از شروع عملیات مسلحانه علیه نظام جمهوری اسلامی خبر داد.
بهانه اصلی آنها برای مقابله با انقلاب اسلامی موضوع برکناری بنیصدر و عدم رأی آوردن افراد سازمان منافقین در انتخابات مجلس شورای ملی بود. مسعود رجوی رئیس سازمان منافقین در نخستین انتخابات ریاستجمهوری کاندید شد، اما به دلیل اینکه به قانون اساسی رأی نداده بود، تأیید صلاحیت نشد.
رجوی در نخستین انتخابات مجلس هم شرکت کرد و با آن همه هیاهو و برگزاری میتینگهای مختلف نفر سی و یکم تهران شده و از ورود به مجلس بازماند، جالب این است که همه اعضای منافقین هم از ورود به مجلس بازماند و رأی نیاوردند.
بعد از این اتفاق آنها به فکر این افتادند که با عمل سیاسی نمیتوانند قدرت را قبضه کنند، به همین علت باید به موضوعاتی مانند نفوذ، تخریب و عملیاتهای مسلحانه روی بیاورند. اعضای سازمان منافقین به اسم دفتر هماهنگیهای رئیسجمهور به پاستور نفوذ کردند و تمام ساختار اداری و اجرایی ریاست جمهوری را در دست گرفتند.
ایجاد گارد برای حذف مخالفان توسط بنیصدر
دادن اطلاعات غلط از اعدام و شکنجه به بنیصدر گرفته تا نفوذ در تمام دستگاههای اطلاعاتی از مهمترین کارهای سازمان علیه جمهوری اسلامی بود. از همان رو بود که بعدها با همین اعمال نفوذ توانستند رئیسجمهور، رئیس دستگاه قضائی، نخستوزیر و بسیاری دیگر از مقامات ارشد کشور را ترور کنند.
اما نخستین اقدام مسلحانه مستقیم و علنی سازمان علیه نظام که در سطح بسیار گسترده و وسیع انجام شد، مربوط به غائله 14 اسفند سال 59 است. آنها که در دفتر رئیسجمهور نفوذ زیادی داشتند یک نیروی شبهنظامی به نام «گارد ریاست جمهوری» تشکیل دادند که وظیفه اصلی آن حفاظت از رئیسجمهور بود، ولی کار ویژه آن برخورد با مخالفان و پروندهسازی علیه آنها بود.
در همین رابطه از بنیصدر برای سخنرانی در مراسم درگذشت دکتر مصدق دعوت شد و همایش بسیار بزرگی با هیاهوی زیاد توسط اعضای سازمان در زمین فوتبال دانشگاه تهران شکل گرفت و آنجا بنیصدر بهشدت به نظام و سران ارشد کشور تاخت. بعد از این غائله امام خمینی(ره) دستور تشکیل هیئتی برای بررسی این موضوع را صادر کردند.
حتی بنیصدر هم حجتالاسلام لاهوتی را از سوی خودش برای این هیئت معرفی کرد که در انتهای این هیئت ویژه رأی به مقصر بودن رئیسجمهور داد. بنیصدر دوباره برنامههای خودش را پیگیری کرد و بالاخره امام در 25 خرداد او را از فرماندهی کل قوا عزل کرده و مجلس هم در 30 خرداد بنیصدر را فاقد کفایت سیاسی برای ریاستجمهور دانسته و با رأی نمایندگان برکنار شد.
سازمان منافقین قبل از این ماجرا و در اردیبهشت ماه سال 60 با جمعآوری سلاح شروع به عملیات مسلحانه علیه نظام کرده بود. درباره اینکه رجوی به دنبال چه بود و قصدش از عملیات مسلحانه چه بوده، میتوان به تحلیل سعید حجاریان در این باره اشاره کرد.
خاطره حجاریان از تحلیل مسعود رجوی
او گفته بود: «دستخط رجوی را جایی در اسناد وزارت اطلاعات دیدهام که تحلیلی داشت برای جابرزاده، ابریشمچی و موسی خیابانی. جلسهای داشت به اسم تابلو. قبلاً در کاغذ نوشته بود و بعد برای اینها روی تابلو تحلیل کرده بود. این جلسه هفتگی بود برای پیشبرد اهداف سازمان. این موردی که من دیدم شاید آخرین جلسات پیش از 30 خرداد بود. رجوی آنجا تحلیل میکند که ببینید رأی سازمان چقدر است؟ و نتیجهگیری کرده بود که با میزان رأیی که سازمان در انتخابات گذشته داشته است، میتواند کار نظام را در همین تهران تمام کند. مثل خود انقلاب که در تهران تمام شد. اگر روستاها و شهرستانها را رها کنیم، کار در همین تهران باید تمام شود. روی آن تابلو با آمار و محاسبات ریاضی از میزان رأی خودش و رأی دیگر اعضا و هواداران سازمان به این نتیجه رسیده بود».
هاشمی رفسنجانی هم درباره عملیات مسلحانه منافقین علیه مردم در 30 و 31 خرداد نوشته بود: «گروهکهای مجاهدین خلق، پیکار، رنجبران، اقلیت فدایی و... تدارک وسیعی برای ایجاد آشوب و جلوگیری از کار مجلس دیده بودند و به نحوی اعلان مبارزه مسلحانه کردهاند. از ساعت چهار بعد از ظهر به خیابانها ریختند و تخریب و قتل و غارت و آشوب را در تهران و بسیاری از شهرستانها آغاز کردند».
در خاطرات مسئولان وقت کمیتههای انقلاب اسلامی هم درباره وقایع 30 و 31 خرداد 60 آمده که صبح روز شنبه ۳۰ خرداد، اخبار ضد و نقیضی از تحرک منافقین به گوش میرسید. آنها فکر میکردند که با اعلام قیام آنها میلیونها ایرانی به طرفداری از بنیصدر وارد صحنه شده و کار در همان تهران با اشغال بیشتر مناطق و یک کودتای کمونیستی شهری به پایان میرسد، اما تنها چند هزار نفر به کف خیابان آمده و اغتشاش کردند.
آنها عملیات مسلحانهای علیه مردم را آغاز کردند که آخرش افتادن به دامان صدام بود. بعد از خرداد 60 سازمان منافقین که در ایجاد کودتا ناامید شده بود، به نیروهای نفوذی دستور داد که عملیات ترور یا همان عملیات تابستان داغ برای براندازی و ترور تمام سران ارشد نظام حتی امام را دنبال کنند.
طاهری از نیروهای اطلاعاتی آن زمان درباره این عملیات مسلحانه گفت: «در نتیجه با یک اعلام عمومی و البته مخفیانه کلیه نیروهای خود را از تهران و شهرهای نزدیک مثل کرج، استان مازندران، شهرری و نقاط دیگر بسیج کرد و تظاهرات بزرگی را در تهران به راه انداخت. محل اصلی تظاهرات میدان فلسطین از ابتدا تا انتهای خیابان طالقانی بود. در تمامی این مسیر و کوچههای فرعی، نیروهای حفاظتی سازمان وجود داشت و زمانی که نیروهای حزباللهی، سپاه یا کمیته میخواستند به این تظاهرات حمله کنند، آنها بودند که درگیر میشدند و بیشتر اینها مسلح بودند. این درگیریها سبب شد که چیزی حدود ۵۰ نفر کشته در آن روز در مناطق مختلف تهران - ۲۰۰ نفر مجروح و بیش از هزار نفر دستگیر شوند».
سازمان منافقین در اردیبهشت ماه سال 60 زمانی که دیدند عرصه بر آنها تنگ شده است در بیانیهای به امام خمینی(ره) نوشتند: «ما تأکید کردیم که مشروط بر اینکه وی(امام خمینی) بهعنوان «عالیترین مقام رسمی و مسئول اجرای قانون اساسی» بتواند اجرای قانون را بهطور عملی تضمین نماید، حاضرند سلاحهای خود را تسلیم کنند.
ایران تبدیل به شیلی دوم نشد!
اما صحبت و بیانیههای آنها بیشتر برای وقت خریدن بود. امام خمینی(ره) هم در راستای اینکه دست منافقین رو شود، در سخنرانی گفتند شما اسلحههایتان را زمین بگذارید من به سمت شما میآیم و لازم نیست شما بیاید.
در آخر اینکه سازمان منافقین باب جدیدی در کشور به راه انداخت که سرآغاز عملیاتهای مسلحانه بود. البته آنها تا سال 62 این فاز را در داخل کشور ادامه دادند و بعد از کشته شدن موسی خیابانی و اشرف ربیعی در تهران دیگر توانی برای مقابله نداشتند و وارد عراق شده و به دامان صدام پناه بردند. بنیصدر هم بعدها از منافقین جدا شد و تاکنون در فرانسه حضور داشته و فعالیت و سخنرانیهای علیه نظام انجام میدهد.
بیشتر سیاسیان اعتقاد داشتند که بنیصدر با حرکتهای خرداد سال 60 قصد داشت مدلی از حکومت و کودتا پینوشه در ایران را اجرا کند و حتی در شعارهای آن سالها مردم میگفتند: «سپهسالار، پینوشه؛ ایران شیلی نمیشه». منظور آنها از سپهسالار بنیصدر بود که طرفدارانش به او لقب را داده بودند.
انتهای پیام/4082/پ
انتهای پیام/