معرفی کتاب شازده کوچولو
به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا، در قرن بیشتم بیش از ۲۰۰ میلیون نسخه از این کتاب فروخته شده و به بیش از صد زبان ترجمه شده است. اولین بار این کتاب به زبان انگلیسی منتشر شد. بر اساس این کتاب در سال ۱۹۶۶ یک کمپانی لیتوانیایی-شوروی فیلمی ساخت. در ۱۹۷۴ هم یک کمپانی فیلمسازی در آمریکا بر اساس آن فیلمی ساخت. جدیدیترین اقتباس از این کتاب در سال ۲۰۱۵ ساخته شده است. انیمیشنی سهبعدی و ۱۰۱ دقیقهای محصول کشور فرانسه که برنده جایزههای بسیاری بوده است.
خلاصه کتاب شازده کوچولو
داستان کتاب شازده کوچولو دربارهی پسرکی است که در یک سیاره به نام ب۶۱۲ کوچک با یک گل سرخ و دو آتشفشان خاموش زندگی میکند. پسرک عاشق گل شده، اما گل با غرور زیاد با او حرف میزند. برای همین پسرک از دست گل ناراحت می شود و سفری طولانی را آغاز میکند.
در این سفر به ۷ سیارهی دیگر میرود. در سیاره اول با یک پادشاه آشنا میشود. با صحبتی که با پادشاه میکند می فهمد بعضی ز آدمها در زندگی فکر میکنند بیشتر از بقیه حق زندگی دارند.
در سیاره دوم با یک خودشیفته آشنا میشود و می فهمد بعضیها در عین اینکه از خودشان رضایت کامل دارند، از دیگران مدام در حال ایراد گرفتن هستند.
در سیاره سوم، با میخوارهای آشنا میشود که مدام حسرت گذشته را میخورد و نگران اتفاقهای آینده است. در عین حال فراموش کرده که باید به لحظه ی حال هم فکر کرد.
در سیاره چهارم با یک تاجر آشنا می شود. تاجری که در کل زندگیش فقط سه بار کارش را متوقف کرده. تاجر همیشه سرش در حساب و کتاب است. اما از زندگی لذت نمیبرد.
در سیاره پنجم، با یک فانوسبان آشنا میشود. فانوسبان نماد افرادی است که یک کاری را همیشه انجام میدهند، بدون اینکه فکر کنند این کار مفید هست، یا نه!
در سایره ششم با پیرمردی جغرافیدان آشنا میشود که همیشه از توانایی و داناییاش استفاده میکند.
در نهایت به سیاره هفتم، یعنی زمین می رسد. در زمین آدمها احساس تنهایی میکنند. چون همه به دنبال به دست آوردن ثروت و قدرت و شهرت هستند.
این داستان از زبان خلبانی روایت می شود که شش سال پیش در صحرایی در آفریقا با شزاده کوچولو آشنا میشود و شازده کوچولو ماجرای سفرش را برایش میگوید.
۷ درسی که از داستان شازده کوچولو باید بیاموزیم
- زیاد به اعداد توجه نکنیم.
« آدمبزرگها زیادی به اعداد وابسته هستند. زمانی که به آنها میگویی دوست جدیدی پیدا کردهای، آنها هیچ وقت از تو نمیپرسند صدای دوستت چجوری است؟ بازی مورد علاقهاش چیست؟ آیا کلکسیونی از پروانهها دارد؟ درعوض آنها از تو میپرسند: چند سالش است؟ پدرش چقدر پول دارد؟ آنها واقعا فکر می کنند این بهترین راه برای شناختن آدمهاست! »
- از سیارهمان محافظت کنیم
« این فقط یک سوال دربارهی نظم فردی است. بعد از آن شازده کوچولو توضیح میدهد. اولین کاری که صبحها دربارهی خودتان انجام میدهید این است که خودتان را تر و تمیز میکنید. مسواک میزنید و صورتتان را میشویید، مگر نه؟ خب دومین کار باید این باشد که از سیارهتان هم مراقبت کنید»
- دیگران را از روی کلمههایشان قضاوت نکنیم، بلکه به کارهایشان توجه کنیم.
« گل من، مرا با رایحهی خوبش سرشار کرد، او لذت را به زندگی من باز گرداند. من نباید او را ترک کنم. من باید میفهمیدم که یک روح شیرین حساس پشت آن همه بازیهای احمقانهاش بوده!»
- رابطهها زندگی ما را برای زیستن ارزشمند میکنند
«می دونی اهلی کردن یعنی چه؟
روباه گفت: خب، چیزی هست که معمولا فراموش میشود. من فکر میکنم این تقریبا یعنی برقرار کردن نوعی از رابطه.
رابطه؟
بله. برای من تو فقط و فقط یک پسربچه هستی مثل بقیهی پسربچهها، مثل هزاران هزاران پسربچهی دیگر. من نیازی به تو ندارم. و تو هم به من نیازی نداری. برای تو من فقط یک روباه هستم، مثل بقیهی روباهها. مثل هزاران هزار روباه دیگر. اما اگر تو من را اهلی کنی، من و تو، ما یک رابطه را میسازیم، و بنابراین ما به همدیگر نیاز خواهیم داشت. تو برای من منحصر به فرد میشوی. اگر قرار بود تو من را اهلی کنی، کل زندگی من شادتر میشود. آن وقت من حتی صدای پای تو را هم میشناسم و برای من با صدای پای بقیه فرق پیدا میکند. با شنیدن صدای پای بقیه من با هر سرعتی که تو بخواهی، در سوراخی قایم میشوم. اما صدای پای تو برای من شبیه موسیقی خواهد شد، و من از سوراخم بیرون میآیم، با هر سرعتی که تو بخواهی.
- موضوعهای مهم را در زندگی نمیتوانیم با چشممان ببینیم، فقط میتوانیم با قلبمان ببینیم.
یکبار که شازده کوچولو خوابش میامد، من او را در دستانم گرفتم و به راهم ادامه دادم. موقع راه رفتن، من خیلی تکان خوردم. به نظر میرسید من ظریفترین گنج را در آغوش دارم و هیچ چیز در دنیا به آن اندازه شکننده نیست. در روشنی مهتاب من به پیشانی رنگپریدهاش، به چشمان بستهاش و آن طرههای مویش که در باد حرکت میکردند، نگاه کردم و با خودم زمزمه کردم: من به چه چیزی نگاه میکنم؟ اینها چیزی غیر از ظواهر نیستند. آنچه را واقعا مهم است، من نمیتوانم ببینم.
- زمان باعث میشود چیزی ارزشمند شود
من ظرف را به لبهای او نزدیک کردم. او نوشید، چشمهایش را بست. بعد من نوشیدم. شبیه مهمانی آبخوری بود. غذای معمولی نبود، اما همانی بود که باید باشد. شیرینی آب در قدم زدن زیر ستارهها، آهنگ قرقره و تلاش برای بالا کشیدن آن سطل بود. این باعث شد من احساس خوبی داشته باشم، خوشحال شوم و تا الان هم این احساسم ادامه داشته باشد.
- و در نهایت، یادمان باشد که به ستارهها نگاه کنیم.
ستارهها برای آدمهای مختلف، معنیهای مختلف دارد. به مسافران میگوید کجا هستند، کجا میروند. برای بقیه فقط چراغهای کوچکی در آسمان هستند. برای دانشمندها، آنها دنیایی ناشنخاته هستند که باید کشف شوند و شناخته شوند. برای تاجر آنها طلا هستند. اما همه ی ستارهها ساکت میمانند. و تو؟ هیچ کس دیگری در دنیا وجود ندارد که ستارهها را مثل تو دیده باشد. برای تو و فقط تو، ستارهها تا ابد میخندند.
کتاب شازده کوچولو را با ترجمهی چه کسی بخوانیم؟
تا به حال بیش از بیست ترجمه از کتاب منتشر شده است. اما یکی از معروفترین ترجمههای کتاب، از آن احمد شاملو است. احمد شاملو در سال ۱۳۶۳این کتاب را با نام مسافر کوچولو ترجمه کرد. اما اولین ترجمه این کتاب را محمد قاضی ارائه کرده است. محمد قاضی را بیشتر با ترجمهی کتاب دنکیشوت میشناسیم. انتشارات آوانامه کتاب صوتی شازده کوچولو را با کیفیت سهبعدی تهیه و بهنوش فرهودی با کارگردانی آرمان سلطانزاده آن را خوانده است.
انتهای پیام/
انتهای پیام/