حیات اجتماعی و کیفیت شهادت 4 سردار صدر اسلام/ نگاهی به مواجهه سپاه اسلام با فقدان سرداران بزرگ خود
به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، در شب ظلمانی جهل و ستم و در دوران جاهلیت، خورشید هدایت و عدل از سرزمین جزیرة العرب طلوع کرد و جهان با انفجار نور اسلام، بعثت پیامبر و نزول قرآن، روشن گردید. خداوند فرستاده خود را نه تنها پیام رسان، بلکه اسوهای برای امّت نیز قرار داد تا بدین وسیله انسانهای تمام کره خاکی را به سمت نور هدایت کند.
سعادتمندان همچون ستارگان به دور خورشید نبوت حضرت محمد(ص) به گردش در آمدند و خفّاشان شب پرستی که طلوع آفتاب را خوش نداشتند، تلاش گستردهاى برای خاموش کردن نور خدایی آغاز کردند.
تلاشها برای خاموش کردن نور خدا پس از بعثت پیامبر با جنگ و درگیریهایی بین جبهه حق و باطل همراه بود. بدون شک جبهه حق و لشگر اسلام بدون وجود سرداران و فرماندهان قدرتمند و جان بر کف از همان دشمنیها و خباثتهای صدر اسلام عبور نمیکرد.
در این گزارش مروری کوتاه بر زندگی چهار سردار بزرگ و تأثیرگذار در صدر اسلام داریم که در ادامه میخوانید.
حمزة بن عبدالمطلب
یکی از سرداران شجاع و پرافتخار در صدر اسلام حَمزة بن عَبدالمُطَّلِب، ملقب به اسدالله، اسد رسولالله و سیدالشهداء، عموی پیامبر اکرم(ص) بود. جایگاه حضرت حمزه (ع) به حدی بود که با مسلمان شدنش، بسیاری از خویشاوندان وی به اسلام گرویدند و از میزان آزار قریش نیز نسبت به پیامبر(ص) کاسته شد.
آگاهی تاریخ از زندگی حمزه(ع)، پس از اسلام آوردن تا هجرت، ناچیز است. آنچه مشخص است، پس از آنکه پیامبر(ص) دعوت خود را آشکار ساخت، حمزه نیز به دعوت علنی پرداخت. وی در کنار پیامبر(ص) ماند و به حبشه مهاجرت نکرد. در سه سالی که مشرکان، بنی هاشم را در شعب ابی طالب محاصره کردند، حمزه با مسلمانان همراه بود. در دومین بیعت عقبه، در سال دوازدهم بعثت، که جمعی از مردم مدینه با پیامبر(ص) پیمان بستند، حمزه همراه علی(ع) حاضر و مراقب بود تا مشرکان بدانجا نزدیک نشوند.
حمزه(ع) شیر بیشه نبرد
پیامبر اکرم (ص) نخستین پرچم نبرد را در ماه رمضان سال اول هجرت برای حمزه بست تا سپاهی را برای مقابله با اشراری که در قالب کاروان تجاری قریش از شام به مکه باز میگشتند، رهبری کند. حمزه به همراه ۳۰ تن - از مهاجران و از انصار - تا ناحیه عیص در ساحل دریا پیش رفت و در آنجا، با ۳۰۰ سوار از مشرکان مکه به فرماندهی ابوجهل روبه رو شد. که در نهایت با وساطت جنگی روی نداد و هر دو سپاه بازگشتند. حمزه (ع) همچنین در غزوات اَبواء یا وَدّان، ذوالعُشَیره و بنی قَینُقاع پرچمدار سپاه اسلام بود.
در غزوه بدر، حمزه در نزدیکترین بخش سپاه اسلام به مشرکان بود و پیامبر(ص) او، علی(ع) و عُبَیدة بن حارث بن عبدالمُطَّلب را به مقابله با چند تن از سران مشرکان فرستاد. بنا بر گزارشهای متفاوت، عُتْبة بن ربیعه یا شَیبه در مبارزه مستقیم با حمزه کشته شد.
احد آخرین نبرد عموی پیامبر(ع)
غزوه احد در ۷ شوال (یا ۱۵ شوال) سال سوم قمری اتفاق افتاد. حمزه از جمله کسانی بود که خواستار جنگ در بیرون مدینه بودند، به حدی که سوگند خورد چیزی نخورَد تا وقتی در خارج شهر با دشمن بجنگد. وی مسئول قلب سپاه بود، با دو شمشیر میجنگید و در این جنگ رشادتها نمود.
در این غزوه، حمزه به دست وحشی بن حرب، غلام حَبَشی دختر حارث بن عامر بن نَوْفَل یا غلامِ جُبَیر بن مُطْعِم، به شهادت رسید.
طبق نقل تاریخ هِند دختر عُتبه و زن ابوسفیان، برای انتقام گرفتن به دلیل کشته شدن پدر، برادر و عمویش در جنگ بدر، با وعده آزادی وحشی، از او خواست محمد(ص)، حمزه یا علی(ع) را بکشد.
وحشی ابتدا قول کشتن علی(ع) را داد، اما در میدان، حمزه را به شهادت رساند و جگر او را نزد هند برد. هند لباس و زیور خود را به وحشی داد و به او وعده ده دینار در مکه داد. سپس کنار بدن حمزه آمد و او را مُثْله کرد و از اعضای بریده او، برای خود گوشواره، دست بند و خلخال درست کرد و آنها را با جگر حمزه به مکه برد. گفته شده است معاویة بن مُغیره و ابوسفیان هم بدن حمزه را مثله یا زخمی کردند.
جعفر بن ابیطالب
جعفر بن ابیطالب بن عبدالمطلب مشهور به جعفر طیار و ذوالجناحین سومین فرزند ابوطالب، پسرعموی پیامبر اكرم(ص)، برادر بزرگتر امام علی (ع) و صحابی رسول خدا (ص) یکی دیگر از سرداران لشگر اسلام در زمان پیامبر اکرم (ص) بود.
تولد جعفر را بیست سال پیش از بعثت پیامبر (ص) در طایفه بنیهاشم از قبیله قریش دانستهاند. پدر وی ابوطالب از بزرگان قریش و مادرش فاطمه بنت اسد بود. پس از آن که ابوطالب دچار فقر و تنگدستی شد، برادرش حمزه و بنابر قولی برادر دیگرش عباس بن عبدالمطلب کفالت جعفر را بر عهده گرفت و تا زمانی که جعفر اسلام آورد و مستغنی گردید، در خانه عمویش زندگی میکرد.
مأموریتهای مهم پیامبر اکرم(ع) به جعفر(ع)
جعفر دومین مردی بود که بلافاصله پس از برادرش علی (ع) به پیامبر (ص) ایمان آورد و مسلمان شد. ابوطالب هنگامی که دید فرزندش علی (ع) در کنار پیامبر (ص) نماز میگذارد، به جعفر گفت: در سمت چپ پیامبر (ص) نماز بگزار. برخی نیز گفتهاند وی بیستوششم و یا سیودومین مردی بود که اسلام آورد. در مجموع آنچه واضح و مشخص است این است که جعفر نزد حضرت محمد (ص) مقام و منزلت فراوانی داشت تا حدی که مأموریتهای مهمی را در صدر اسلام به او محول کرده بودند.
یکی از مأموریتهای مهمی که رسول خدا(ص) به جعفر سپرد، سرپرستی کاروان مسلمانان در مهاجرت به حبشه بود. در سال پنجم بعثت و به دنبال اذیت و آزار کفار به مسلمانان، گروهی از آنان به دستور پیامبر(ص) از مکه به حبشه مهاجرت کردند که سرپرستی کاروان مهاجرین، بر عهده جعفر بن ابیطالب بود. گفته شده تعداد آنان ۸۲ مرد به غیر از زنان و کودکان بود.
حضور مسلمانان در حبشه تا اواخر سال ششم هجری ادامه داشت و در این مدت نجاشی پادشاه حبشه به دست جعفر بن ابی طالب مسلمان گشته بود. پیامبر (ص) قبل از غزوه خیبر، از نجاشی خواست تا مسلمانان را بازگرداند. نجاشی نیز پذیرفت و جعفر و دیگران را با دو کشتی به مدینه فرستاد. پیامبر (ص) پس از بازگشت جعفر از حبشه به او نمازی آموخت که به نماز جعفر طیار مشهور است.
مقام و منزلت جعفر طیار
آن چه درباره مقام و منزلت جعفر بن ابیطالب آمده، همین بس که برخی آیات قرآن کریم در شأن او نازل شده است. علی بن ابراهیم قمی در ذیل آیه 23 سوره احزاب «مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ ۖ فَمِنْهُم مَّن قَضَیٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن ینتَظِرُ ۖ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا»، «از میان مؤمنان مردانیاند که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند. برخی از آنان به شهادت رسیدند و برخی از آنها در [همین] انتظارند و [هرگز عقیده خود را] تبدیل نکردند» روایتی را از امام باقر(ع) نقل میکند که مراد از کسانی که بر عهد خویش وفادار ماندند و جان خویش را تسلیم کردند حمزه و جعفربن ابی طالب است. یا آیه 39 سوره حج «أُذِنَ لِلَّذِینَ یقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ عَلَیٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ»، «به کسانی که جنگ بر آنان تحمیل شده، رخصت [جهاد] داده شده است، چرا که مورد ظلم قرار گرفتهاند، و البته خدا بر پیروزی آنان سخت تواناست.» که در شأن علی(ع)، حمزه و جعفر نازل شده است.
فرماندهی سپاه اسلام
پس از فتح خیبر و مراجعت جعفر از حبشه، رسول اکرم (ص) در جمادی الاول سال هشتم هجری، جعفر را به عنوان فرمانده اول سپاه به موته فرستاد تا با سپاهیان روم شرقی بجنگند.
جعفر در جنگ موته به شهادت رسید. ابوالفرج اصفهانی، اولین شهید از فرزندان ابوطالب در اسلام را، جعفر بن ابی طالب خوانده است. طبری مینویسد؛ پس از شهادت زید، جعفر پرچم را در دست گرفت و شروع به جنگ کرد. چون دید دشمن دورش را احاطه کرده، از اسبش پیاده شد و آن را پِی کرد. سپس جنگید تا دو دستش قطع گردید و شهید شد. بنا بر قول مشهور، وی در سن ۴۱ سالگی و دهمین نفری بود که در این جنگ، به شهادت نائل آمد.
شیخ صدوق روایت کرده است پیامبر(ص) پس از شهادت جعفر بر خانوادهاش وارد شد و سخت گریست و فرزندان جعفر را در بغل گرفت و مورد تفقد قرار داد.
مالک اشتر نخعی
نام مالک بن حارث معروف به مالک اشتر نخعی با امیرالمؤمنین علی(ع) گره خورده است. او از یاران ویژه و از فرماندهان لشکر امام علی (ع) در عراق بود. امام علی (ع) به دلیل مجاهدتها و فداکاریهای مالک در طول زندگی خود، او را شمشیری از شمشیرهای خدا معرفی کرد.
تاریخ و مکان ولادت مالک اشتر، نامشخص است؛ اما شکی نیست که وی در سرزمین یمن بزرگ شده است و سپس در سال ۱۱ یا ۱۲ قمری از آنجا مهاجرت کرده است. وی از امیران و از دلیران بزرگ و رئیس قومش بود که در کوفه ساکن شد و از پشت او نسلی در این شهر زیستند.
مالک اشتر در دوران حاکمیت عثمان در مراسم دفن ابوذر شرکت کرد و به دلیل اعتراض به والی کوفه به حُمص تبعید شد. پس از بازگشت از حمص، مردم او را والی کوفه کردند. مالک در ماجرای شورش علیه عثمان، جزو محاصرهکنندگان خانه او بود که هواداران معاویه او را به مشارکت در قتل عثمان متهم میکردند.
سردار و یار بینظیر امام علی(ع)
پس از کشته شدن عثمان، مالک اشتر یکی از مؤثرترین افراد در دعوت مردم به بیعت با امام علی(ع) بود و در دوران خلافت آن امام، در جنگهای جمل و صفین به عنوان فرمانده لشگر اسلام شرکت کرد.
مالک اشتر در همه جا با علی (ع) بود. او در جنگ جمل، فرمانده جناح راست لشکر امیرالمؤمنین (ع) بود و محمد بن طلحه را کشت. در این جنگ، مالک اشتر با عبدالله بن زبیر که افسار شتر عایشه را به دست داشت، تن به تن جنگید؛ بهطوری که هر دو به زمین افتادند و اشتر روی عبدالله قرار گرفت و عبدالله فریاد میزد مالک را با من بکشید که یاران هر یک به کمکشان آمدند و یار خود را نجات دادند.
مالک اشتر در طول جنگ صفین نیز همراه امیرالمؤمنین (ع) و از فرماندهان لشکر او بود. در این جنگ که یاران امام علی (ع) در حال پیروزی بودند و هنگامی که مالک به قلب لشکر معاویه رسیده بود، یاران معاویه به نیرنگ، قرآنها را بر سرِ نیزه کردند و یاران امام (ع) را به حکمیت قرآن فراخواندند. عدهای از لشکریان امام علی (ع) که شمارشان را بیست هزار نفر نوشتهاند، فریب آنان را خوردند و دور امام علی (ع) حلقه زدند و از او خواستند که از اشتر بخواهد برگردد وگرنه امام را خواهند کشت. هرچه امام علی (ع) آنان را نصیحت کرد که اینها نیرنگ و فریب است و اندکی مهلت دهید که پیروزی نزدیک است نپذیرفتند و اصرار کردند که بگو مالک اشتر برگردد. بدین طریق امام (ع) ناچار شد قاصدی نزد مالک بفرستد و از او بخواهد که برگردد.
شهادت در راه آخرین مأموریت
مالک اشتر پس از فراغت از جنگ صفین به دلیل اوضاع آشفته مصر به دستور امیرالمؤمنین (ع) والی آن منطقه شد. چون جاسوسهای معاویه خبر والی مصر شدن اشتر را به وی رساندند، دانست که اگر پای اشتر به مصر برسد فتح مصر دشوارتر میشود. لذا وی برای یکی از خراج دهندگان پیغام فرستاد که اشتر فرماندار مصر شده است و اگر او را بکشی تا زندهام و زندهای از تو خراج نمیگیرم. وقتی مالک اشتر به قلزم رسید آن مرد که آنجا منطقهاش بود، به استقبال اشتر آمد و خوش و بش کرد و اشتر را دعوت به اقامت و استراحت در آنجا کرد و غذایی برایش آورد. چون اشتر غذا خورد، شربت عسلی را که در آن زهر ریخته بود به او نوشاند و به این ترتیب مالک اشتر درگذشت.
حضرت عباس(علیه السلام)
فرمانده و پرچمدار سپاه امام حسین (ع) در واقعه کربلا عباس بن علی بی ابیطالب مشهور به ابوالفضل پنجمین پسر امام علی (ع) و اولین فرزند ام البنین بود که از سرداران و فرماندهان شجاع و بینظیر صدر اسلام است.
یکی از مهمترین فضائل و ویژگیهای عباس (ع) را همراهی و زندگی کردن با امام علی (ع)، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) است که مطمئناً تأثیرات فراوانی در شخصیت ایشان گذاشته است.
حضور در جنگ صفین و کنار مالک اشتر
حضور عباس (ع) در جنگ صفین در برخی از کتابهای متأخر نقل شده است. او در این جنگ از جمله افرادی بود که به فرماندهی مالک اشتر در جنگ صفین به فرات حمله کردند و برای لشگریان امام علی (ع) آب آوردند. در همین کتابهای متأخر کشته شدن ابن شعثاء از شام و ۷ تن از پسرانش به دست عباس نیز جزو حوادث جنگ صفین نقل شده است.
بیشک مهمترین فراز زندگی حضرت عباس بن علی و اهمیت او نزد شیعیان ناشی از نقش او در واقعه کربلا است. حضرت عباس (ع) را یکی از برجستهترین شخصیتهای قیام امام حسین (ع) عنوان کردهاند.
سقایی و آوردن آب
بر اساس تصریح تاریخ امام حسین (ع) در صبح روز عاشورا پرچم سپاه خود را به دست عباس داده است. بنابر منابع تاریخی، وقتی عبیدالله بن زیاد، هفتم محرم به عمر سعد دستور داد که به حسین (ع) و یارانش اجازه استفاده از آب فرات ندهد، امام حسین (ع)، عباس (ع) را فرا خواند و ۳۰ سوار و ۲۰ پیاده را با او همراه کرد تا مشکها را پر از آب نمایند و به اردوگاه بیاورند. عباس (ع) توانست محاصره دشمن را بشکند و آب را به اردوگاه برساند. در این حمله هیچ کس از اصحاب و یاران امام حسین (ع) شهید نشد، اما افرادی از لشگر عمر بن سعد کشته شدند.
نپذیرفتن اماننامهها در کربلا
بر اساس گزارشهای تاریخی دو نفر برای عباس (ع) و برادران او در کربلا اماننامه فرستادند که عباس (ع) و برادرانش هر دو را رد کردند. وقتی عباس (ع) و برادرانش اماننامه اول را خواندند، گفتند که ما در امان خداوند هستیم و هیچ نیازی به چنین اماننامه ننگینی نداریم.
اماننامه دوم را شمر بن ذی الجوشن در ظهر عاشورا به عباس و برادرانش پیشنهاد کرد. شمر به آنها به شرط تسلیم شدن و اطاعت از یزید مژده امان داد. حضرت عباس، او و اماننامهاش را لعنت کرد و گفت: «ای دشمن خدا مرگ بر تو که ما را به اطاعت از کفر و ترک همراهی برادرم حسین (ع) فرا میخوانی».
شهادت در راه اسلام و حسین (ع)
نظر اکثریت مورخان آن است که عباس (ع) قطعاً در روز ۱۰ محرم شهید شده است. گزارشهای مختلفی از نبردهای عباس (ع) در روز کربلا و چگونگی شهادت او نقل شده است. بر اساس نقل چندین کتاب، عباس تا شهادت آخرین نفر از اصحاب و بنیهاشم، به میدان نرفته است.
بر اساس منابع معتبر، پس از شهادت همه اصحاب و خاندان بنی هاشم، عباس قصد کرد تا برای خیمهها آب بیاورد. او به سمت شریعه فرات حمله کرد و توانست از بین نگهبانان شریعه خود را به آب برساند. در راه برگشت دشمن به او حملهور شد. او در نخلستان با دشمن نبرد میکرد و به سمت خیمهها میرفت که ضربهای به دست راستش وارد شد. عباس شمشیر را به دست چپش گرفت و به نبرد با دشمن ادامه داد. که ضربهای به دست چپش وارد شد و بعد از آن نیز عمودی بر سر عباس(ع) وارد کردند و او را به شهادت رساندند.
بر اساس گزارش خوارزمی که وقتی عباس (ع) شهید شد امام حسین (ع) بر نعش برادر حاضر شد، به شدت گریه کرد و فرمود؛ «اَلآنَ اِنکَسَرَ ظَهری وَ قَلَّت حیلَتی»، «اکنون کمرم شکست و چارهام اندک شد».
انتهای پیام/4028/
انتهای پیام/