دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری

نسل چهارمی‌ها چگونه عزاداری می‌کنند؟

یک روز از محرم را با نسل چهارمی‌ها همراه می‌شویم تا ببینیم چه دیدی به محرم دارند و این ماه برای‌شان چگونه می‌گذرد؟
کد خبر : 45840

به گزارش گروه رسانه‌های دیگر خبرگزاری آنا، روزنامه اعتماد نوشت: زمین می‌گردد، شب، روز می‌شود، روز، ماه و ماه، سال. داربست‌ها قد می‌کشند، خانه‌ها سیاه می‌پوشند، بیرق‌های عزا برافراشته می‌شوند، صدای طبل و سنج در کوچه‌ها و پس کوچه‌ها می‌پیچد و شهر بوی محرم می‌گیرد. این قصه امروز و دیروز نیست این داستان هرساله محرم درشهر ماست. جایی که مردمانش قرن‌هاست مساجد و تکایا را راه می‌اندازند و عاشقانه ١٠ روز از سال را برای شهادت امام حسین (ع) مراسم عزاداری برپا می‌کنند. پای ثابت این مراسم هم همیشه جوانان هستند؛ جوانانی که در این تکایا با آدابی که از دل تاریخ آمده قد می‌کشند، بزرگ می‌شوند و بیرق عزای محرم را از بزرگ‌ترها می‌گیرند و این آیین را سرپا نگه می‌دارند و آن را سینه به سینه و نسل به نسل به فرزندان‌شان منتقل می‌کنند. هر نسل با نسل‌های پیش از خودش متفاوت است و این تفاوت در شیوه اجرای مراسم عزاداری محرم هم خودش را نشان می‌دهد. این تفاوت در دختران و پسران امروزی که به متفاوت‌ترین نسل ایرانی شهره‌اند، شاید بیشتر هم باشد. قضاوت درباره نسل چهارمی‌ها و دیدشان به آیین‌های دینی و ملی بسیار است اما قضاوت درباره این نسل تنها با پرسش از متولدینش پاسخ می‌گیرد. یک روز از محرم را با نسل چهارمی‌ها همراه می‌شویم تا ببینیم چه دیدی به محرم دارند و این ماه برای‌شان چگونه می‌گذرد؟




پسرها مشغول کارند!


از دور می‌بینم‌شان که اتاقک کوچک فلزی را با پارچه‌های مشکی یکدست سیاهپوش کرده‌اند و با پرچم‌های سبز و سرخ «یا حسین و یا ابوالفضل» آذین می‌دهند. اینجا یکی از کوچه‌های فلکه دوم صادقیه است و قرار است به همت هفت پسر اتاق فلزی کوچک به یکی از ایستگاه‌های صلواتی‌ محله تبدیل شود. پسرها دیر به فکر راه‌اندازی ایستگاه افتاده‌اند و همین آنقدر سرگرم کارشان کرده که فرصتی برای جواب دادن به سوالاتم ندارند. از میان‌شان حنیف ٢٠ ساله چند دقیقه‌ای دست از کار می‌کشد و درباره خودش و انگیزه‌اش از راه‌اندازی ایستگاه می‌گوید. او در ٢٠ سالی که از عمرش گذشته یک‌بار هم به هیات عزاداری نرفته و حتی کاری برای محرم انجام نداده اما امسال و این‌بار پای رفاقت که به میان آمده دوستانش را تنها نگذاشته است: «تا حالا به هیات عزاداری نرفتم اما ماه محرم رو دوست دارم و برام جالبه.» وقتی از حنیف علت نرفتنش به هیات را می‌پرسم دلیل خاصی برایش پیدا نمی‌کند: «خیلی از مکان‌های عمومی و شلوغ خوشم نمیاد شاید دلیل هیات نرفتنم این باشه، اما امسال دوست داشتم بین دوستانم باشم و حس دورهمی‌های محرم رو تجربه کنم.»


حنیف تعریف متفاوتی از این ماه دارد. او ماه محرم را یک مراسم اسلامی می‌داند: « محرم خیلی جالبه! تو این ماه یک جور همدلی بین آدم‌ها به وجود میاد که توی روزهای دیگه نمی‌بینی. این خیلی خوبه آدمایی که ٣٦٥ روز سال از هم دور هستن و کاری به کار هم ندارن حداقل توی این ١٠ روز حرف و کار مشترکی دارن و کنار هم هستن.»



فقط برای‌مان دعا کنند


صدای «انا مظلوم حسین» به گوش می‌رسد و عطر هل و دارچین و چایی همه محله را پر کرده است. ماشین‌ها می‌ایستند، آدم‌ها پیاده می‌شوند چایی و کیک برمی‌دارند و خسته نباشیدی می‌گویند و می‌روند. از وقتی که بانی هیات فوت کرد و بساطش برچیده شد شش سال می‌گذرد؛ از آن سال تا امروز هادی، حسین، بهمن و احسان محل عزاداری‌شان شده این ایستگاه صلواتی در محله سعادت‌آباد: «بعد از کار و دانشگاه یکراست میایم اینجا. از ساعت شیش تا حدود ١١:٣٠ شب می‌مونیم. چایی و شیرینی آماده می‌کنیم و گاهی هم نسکافه و‌ آش.» معلوم نیست هر کدام‌شان چقدر از جیبش برای تهیه این بساط خرج می‌کند، کسی هم قرار نیست چیزی در این مورد از آن دیگری بپرسد: «هزینه‌ها رو حساب نمی‌کنیم اصلا این بحث بینمون نیست هر کی به عشق امام خرج می‌کنه بعضی وقت‌ها هم هستن آدم‌هایی که نذری دارن و به ایستگاه میدن و با این نذورات و پولی که خودمون میذاریم اینجا رو اداره می‌کنیم.» کارشان را دوست دارند و برای همین تصمیم گرفته‌اند امسال هفت روز بیشتر از سال‌های قبل ایستگاه را نگه دارند: «سرمون شلوغه معمولا پنج شب آخر شلوغ‌تر هم میشه اما اصلا اذیت نمیشیم هر سال ١٠ روز اول محرم اینجا هستیم اما امسال تصمیم گرفتیم یه هفته بیشتر و تا هفتم امام ایستگاه رو سرپا نگه داریم.»


از عشق به امام می‌گویند و خاطره‌ای که یکی از علت‌های ادامه کارشان شده: «یه شب یه نفر خوشحال اومد گفت از اینجا چایی برده برای مریضش و شفا پیدا کرده. خیلی خوشحال بود و این باعث شد ما هم خوشحال بشیم. همین برای ما کافیه و انگیزه کارمون شده. همین که برامون دعا می‌کنن کافیه دیگه چی می‌خوایم.»



از صلوات تا تراول ٥٠ هزار تومانی!


از قدیم رسم بوده که یک سری کالاها ویژه محرم تولید میشه و به بازار می‌یاد مثل زنجیر و طبل و سنج. اما چند سالی است که چیزهایی وارد بازار محرم شده که قبل از این نه سابقه داشته و نه ضرورت. کالاها و خدماتی که بیش از همه جوانان را برای خرید و استفاده ترغیب می‌کند. محمد هم یکی از آنهاست. او را در یکی از خیابان‌های آیت‌الله کاشانی می‌بینم که با یک دستمال حسابی ماشینش را برق می‌اندازد. پژو ٢٠٦ مشکی محمد با یک «یا حسین» بزرگ و قرمز رنگ تزیین شده است. از او علت این کار را که می‌پرسم، می‌گوید: «همیشه دوست داشتم وقتی گواهینامه می‌گیرم و می‌تونم رانندگی کنم محرم که پشت فرمون می‌شینم روی ماشینم همچین نوشته‌ای باشه، یه جور تنوع هست برام .دوست دارم ماشینم تو این روزا یه فرقی با روزای دیگه داشته باشه!»


او درباره هزینه این کار می‌گوید: «این کار برای من هزینه نداشت چند روز پیش از عشرت‌آباد رد می‌شدم تو میدون دو نفر همسن و سال خودم بودن که ماشین‌ها رو رایگان و فقط صلواتی تزیین می‌کردن. اما شنیدم بعضی برای این نوشته‌ها پول می‌گیرن.» محمد اما این را هم اعتراف می‌کند آنقدر این نوشتن روی ماشین را دوست دارد که اگر لازم بود هزینه‌اش را هم پرداخت می‌کرد.


همه هم مثل محمد روی ماشین‌شان با شعارهای عاشورایی تزیین نمی‌شود. محمد از دلنوشته‌ها یا تصاویری از واقعه عاشورا می‌گوید که روی ماشین‌ها نقاشی می‌شود. او از نوشته‌هایی هم می‌گوید که حریم اخلاق را نادیده می‌گیرند: «دیدم بعضیا حرفای بامزه مثل «یزید این چه کاری بود کردی» می‌نویسن، هستن کسایی که فحش و اینا هم به یزید و شمر می‌نویسن. بعضیا اینجوری دوست دارن یه جورایی ذوقی هست. من از این جمله‌ها خوشم نمیاد همین یا حسین رو دوست داشتم.»


از محمد درباره برنامه‌هایی که دوست دارد شب‌های محرم انجام دهد، می‌پرسم: «هیات رفتن و علم برداشتن رو خیلی دوست دارم، الان دوساله علم هم برمی‌دارم از بچگی آرزوم بود.»



هدیه به هیات


شابلون‌هایی که روی آنها نوشته‌هایی از محرم و عاشورا نقش بسته کنار خیابان چیده شده است. اتومبیل‌ها صف بسته‌اند یکی یکی جلو می‌آیند رانندگان جوان از میان شابلون‌ها یکی را انتخاب می‌کنند و با اسپری رنگ، روی ماشین‌شان نقش می‌زنند. اینجا فلکه اول شهران است. پسرها روبه‌روی ایستگاه صلواتی بساط کرده‌اند. می‌پرسم چقدر می‌گیری: «هرچی کرمت باشه، پولی نیست کمک به هیاته.» دو پسر جوان بساط‌شان را وقف هیات کرده‌اند: «این رو برای خودمون نمی‌خوایم می‌خوایم یه کمکی به هیات کرده باشیم و این کار از دستمون براومد.» از بیشترین مبلغ پرداختی که می‌پرسم می‌گوید: «شب اول یه نفر اومد همسن و سال خودمون بود وقتی شنید اینا کمکه برای هیات بابت نوشته یه تراول ٥٠هزار تومنی داد، برای بعضی‌ها وقتی پای نذر و محرم که باشه پول بی‌معنی میشه.»


نمادهای عاشورایی؛ عزاداری به سبک جدید


بوی اسپند و گلاب پیچیده و صدای طبل و سنچ‌و‌نوحه به گوش می‌رسد. گوشه دیوار از کاهگل شمعدانی و سقاخانه درست کرده‌اند و درونش شعله‌های چند شمع سوسو می‌زند. فانوس‌هایی روی زمین چیده شده که مسیر را نشان می‌دهند. از میان فانوس‌ها که می‌گذری علم و کتل و تکیه عزاداری را می‌بینی. روبه‌روی تکیه، ذوالجناح با بدنی تیرخورده و خون‌آلود کنار خیمه‌ها ایستاده. کنار خیمه‌ها چند پیکر تکه‌تکه و تیرباران‌شده و آغشته به خون به زمین افتاده‌اند. سرهای بی‌بدن و تن‌های بی‌سر، کلاهخودها و سپرهای افتاده بر زمین، گهواره کوچک سبزرنگ و مشک سوراخ و بی‌آب صحنه عاشورا را تداعی می‌کند. اینجا و در این هیات با مجسمه‌های پارچه‌ای و سنگی نمادهای عاشورایی را بازسازی کرده‌اند. چندنفری ایستاده‌اند و تماشا می‌کنند. یک اتومبیل در حال عبور سرعتش را کم می‌کند و نگه می‌دارد. راننده و سرنشینانش پیاده می‌شوند و به تماشای نمادهای عاشورایی می‌ایستند. مردی کودک خردسالش را درون یکی از خیمه‌ها می‌برد و کودک کنجکاوانه به پیکرهای خونین نگاه می‌کند و دستی به سپر کنار پیکر پارچه‌ای می‌زند و سعی می‌کند بلندش کند. پیرمردی از درون تکیه عزاداری بیرون می‌آید. از او درباره این نمادها و ضرورت وجودش می‌پرسم. سری تکان می‌دهد و از خواسته جوان‌های محله می‌گوید که بر حرف بزرگ‌ترها چربیده؛ خواسته‌ای که نتوانسته‌اند حریفش شوند و در نهایت این نمادها را علم کرده‌اند. پیرمرد از روزهای دوری می‌گوید که تنها زنجیرزنی، سینه‌زنی و مداحی تمام مراسم عزاداری‌شان را تشکیل می‌داده. از اینکه در تمام سال‌هایی که از خدا عمر گرفته هر چند سال یک‌بار شاهد اضافه شدن سبکی جدید به هیات‌های عزای امام حسین(ع) است هم گله دارد و هم می‌داند که این هم مثل باقی چیزها به تفاوت نسل‌ها مربوط است و اجتناب‌ناپذیر. پیرمرد گله‌هایش که تمام می‌شود پیام را نشانم می‌دهد؛ یکی از جوان‌هایی که این ایده را مطرح و خودش هم طراحی کرده است. از پیام می‌خواهم از انگیزه ایجاد این نمادها بگوید: «خب جالبه، مثل صحنه تئاتر می‌مونه، مثل نمایش. به نظرم با این کار بیشتر حس عاشورا منتقل میشه و تو ذهن موندگارتره.»


پیام ٢٢ ساله از دوستش میثم می‌گوید که اولین بار این نوع نمادسازی را در یک هیات عزاداری دیده، برای او و باقی بچه‌های محله تعریف کرده و به نظرشان آنقدر جالب رسیده که تصمیم گرفته‌اند در کنار تکیه عزاداری هر ساله این نمادها را هم علم کنند: «همش که روضه و نوحه نمیشه. اینها هم می‌‌تونه آدمایی که میان رو به فکر وادار کنه. تا حالا تعزیه دیدین؟ خب اینم یه جورایی تعزیه است.» پیام عزاداری سنتی و جدید را کنار هم می‌پسندد و معتقد است مناسب‌ترین شیوه عزاداری است: «عزاداری‌مون فقط این نیست. ما کنار اینا مثل بقیه عزاداری هم می‌کنیم. زنجیرزنی و سینه‌زنی داریم. فکر می‌کنم همه اینا کنار هم مناسب‌تره.»



منتقدان آداب جدید


«سال‌هاست که دیگر هیات نمی‌روم.» اینها را مهدی ٢٤ ساله می‌گوید. او ساکن شرق تهران و محله نارمک است، مهدی از زمانی که هیات قدیمی و ٥٠ ساله محله‌شان که با مدیریت بزرگان محله اداره می‌شده به جوانان سپرده شده دیگر به هیات‌شان سر نزده چرا که معتقد است بیشتر همنسلی‌هایش آداب عزاداری را نمی‌دانند و به اسم هیات‌ عزاداری یک دورهمی جوانانه تشکیل می‌دهند: «پیرمردها واقعا عزاداری می‌کنن اما همه اینجوری نیستن خیلی از هم‌نسلی‌های من و حتی یه نسل قبل از من هدفشون از تشکیل هیات عزای امام نیست. دور هم جمع میشن اما نه برای عزاداری. مثل دورهمی‌های روزای دیگه است اما این دفعه به اسم هیات و من این نوع مراسم رو دوست ندارم. اینکه یه نفر میره زیر علم ٢٣ تیغه به نظرم عشق به امام نیست چون فکری پشت این کار وجود نداره.»


مهدی هیات نمی‌رود اما آنقدر این ماه را دوست دارد که می‌گوید هر وقت نزدیک ماه محرم می‌شود یاد عزاداری‌های خالصانه‌ای می‌افتد که در کودکی می‌دیده: «این ماه همیشه برام عزیز بوده و هست و حس خوبی بهش دارم برای همین بی‌توجه نیستم و اگه درس و کار اجازه بده حتما مقتل یا کتابای مرتبط رو می‌خونم.»


عقل و دل کنار هم


زهرا ساکن محله سهروردی است اما تمام ١٠ روز را تا دانشگاه امام صادق و حسینیه شهدا می‌رود و پای منبر روضه و نوحه می‌نشیند. زهرای ٢٤ ساله حرف‌هایی که درباره همنسلانش گفته می‌شود را قبول ندارد و معتقد است که همسن و سالانش هم دلی و هم با عقل عزاداری می‌کنند: «عزاداری برای امام حسین را از خانواده دارم اما خودم هم خیلی تلاش می‌کنم که این عزاداری در اثر شناخت باشه و حضرت را بشناسم به خاطر همین این ایام بیشتر مطالعه می‌کنم.»


زهرا برای این ماه حسابی برنامه دارد: «عزاداری جمعی که همه انجام میدن رو دارم اما یه سری عزاداری‌های مخصوص خودم هست مثلا این روزها کارهام رو به نیت امام انجام میدم و معتقدم این‌طوری امام حواسشون بیشتر بهم هست و بدی‌هایی که در من رخنه کرده رو خوب می‌کنه. این ایام از اول تا چهلم لباس مشکی می‌پوشم در حالی که برای مرگ اقوام معمولا هفت روز می‌پوشم چون فکر می‌کنم تنها کسی که بعد پیامبر غمش باید ٤٠ روز باشه امام حسین هست. الان سه سالی هست که ١٠ روز اول محرم رو روزه می‌گیرم البته روز دهم بیشتر امساک هستش.»


«این روزها ترانه‌های مجاز هم گوش نمیدم و فقط مداحی گوش می‌دم و بیشتر سعی می‌کنم تو رفتارها دقت کنم و به اندازه شناختی که از امام دارم و در شأن ایشون عزادار خوبی باشم.»


«ایام محرم آرایش نمی‌کنم و خیلی ساده بیرون میرم و خیلی از دوستان همسن و سالم رو می‌شناسم که این روزها چادر می‌پوشن. امسال یک کتاب به پیشنهاد یک روحانی می‌خونم با اسم «پس از پنجاه سال» که خیلی کتاب جالبیه و به نظرم باید خوندنش رو به همه توصیه کرد.» او از کارهایی می‌گوید که دسته‌جمعی و با دوستانش در محرم انجام می‌دهند: «با کمک بچه‌ها پارسال سه تا مادر شهید را فرستادیم کربلا اما امسال چون اوضاع مالی خودم خوب نیست سعی می‌کنم نذر‌های کوچیک داشته باشم.» زهرا معتقد است حالش با این کارها خوب می‌شود: «حس بعد کارها هم آرامش است و احساس بالندگی. محرم وقتی می‌بینم همه ادیان چه ارزشی برای حضرت قایل هستن به خودم می‌بالم که شیعه هستم.»



انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب