«نوروز»؛ رویدادی زندگیبخش با محوریت آگاهی و امید

گروه فرهنگ خبرگزاری آنا، سعید تقدیری*ـ ما میدانیم که در هر جامعه و فرهنگی، معمولا مهم ترین اتفاقات تاریخی و پررنگ ترین مناسبت های سرنوشت ساز را «جشن»میگیرند؛ این میتواند به طور شخصی مثل جشن ازدواج، تولد، فارغ التحصیلی یا چیزهای دیگر و یا در سطحی گسترده تر،شامل جشن های ملی و فرهنگی مردمان یک سرزمین باشد.
بسیار عادی و طبیعی است که در طول تاریخ با تغییر حکومتها، گذشت نسلهای مختلف و به وجود آمدن ایدئولوژی ها و سلیقه های متعدد، جشن ها هم تحولات جدیدی را تجربه کنند. آنها برخی اوقات دچار تغییراتی محتوایی میشود، گاهی نیز در شیوه های اجرای آداب و رسوم آن دستکاری هایی صورت میگیرد؛ ولی این همۀ ماجرا نیست و در پاره ای از موارد جشن ها به دلایل مختلف، رفته رفته مطرود شده، رو به فراموشی میرود.
از میان تمام جشن هایی که در سنت ایران باستان وجود داشت، اندک شمار مراسمی وجود دارد که میتوان آنها را جشنهای تاریخی ایران نامید. مراسمی که هرکدام به بهانه های مختلف برگزار میشد و اکنون تنها نامی از آنها در کتابهای تاریخی باقی مانده است. امروزه «نوروز» مهم ترین جشن ایرانیان به شمار می آید که قدمتی چند هزار ساله دارد. اینکه یک رسم سنتی بتواند در این دورۀ زمانی طولانی به حیات خود ادامه دهد و حضور هر سالۀ خود را تجدید کند، بی شک راز و رمزهایی دارد.
رمز ماندگاری نوروز
موضوع این نوشتار، بیان رموز این ماندگاری است.نوروز «امید آفرین» جشن تاریخ است؛ ما همۀ جشنهای دنیا را بررسی نکرده ایم که چنین ادعایی داشته باشیم اما حداقل میتوان اذعان کرد که «نوروز» ما را از «تاریکی محض» به «نور مطلق» میرساند و این غایت امید است. در ضمیر ناخودآگاه ما ایرانیان، سردی با فسردگی و تاریکی با غم و اندوه برابری میکند چراکه اصلا مهاجرت تاریخی آریایی ها از سیبری به فلات ایران، به دلیل فرار از تاریکی و سرمای سخت بوده است. آنچه در هزاران سال پیش اتفاق می افتاده را با دوران حال مقایسه نکنیم. ذهن امروزی خود را برداریم و به روزگاران کهن برگردیم؛ زمانی که زمستانها با آمدن برف و بهمن سنگین، راهها بسته میشد و افراد غذا و آذوقۀ کمتری برای خوردن داشتند. در حالی که امکان تهیۀ غذا از بیرون هم فراهم نبود و حیوانات درنده و گرسنه، خطر مرگ را برای آنان افزایش میدادند.
مردن طبیعت هم در همین زمان اتفاق می افتد: بعضی حیوانات در خواب زمستانی اند، آبها یخ میزنند، درختان بی برند، نه سبزه ای میروید و نه گیاهی سبز میشود. این شرایط طبیعت چقدر شبیه آدمی افسرده و غمگین است. کسی که با احساس خمودگی و کرختی، امکان رشد و بالندگی را هرگز در خود نمیبیند.اما در این میان چیزی به عنوان «آگاهی و امید» وجود دارد. آگاهی از اینکه شرایط سخت همیشه هم پابرجا نیست؛ زمستان به سر میرسد، خورشید گرم خواهد تابید و بهار رفته رفته حضورش را تثبیت خواهد کرد. این خیال پردازی نیست، نشستن واهی و فکر کردن به آنچه دلبخواه آدمی است. رسیدن بهار بعد از هر زمستانی یک امید واقعی و چرخه ای از طبیعت پیرامون ماست.
در ادبیات ایران، شعر «آرش کمانگیر» از «سیاوش کسرایی» بهترین نمونه از قرار گرفتن «زمستان، سیاهی و سردی» در مقابل «بهار، امید و پیروزی» است. روایت کسی که از راهی پر برف و زمستانی میگذرد (نمادی از استبداد و ظلمی حاکم بر جامعه) تا به کلبۀ روشنی (نماد نور امید) میرسد. نزدیک تر میرود و میبیند که درون کلبه، اجاق آتشی روشن (نماد امیدواری) است. در این کلبه عمو نوروز (نوید آورندۀ بهار، با آمدن او، رسیدن بهار نزدیک است) برای بچه های خود (نمادی از یاری دهندگان ایران) مشغول خواندن داستان آرش کمانگیر (نماد پیروزی بر دشمنان) است. همین چند بند آغاز این شعر، فلسفه و ماهیت نوروز را به گوش ما میرساند:برف میبارد / برف میبارد به روی خار و خارا سنگ / کوه ها خاموش / دره ها دلتنگ / راه ها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ / بر نمیشد گر ز بام خانه ها دودی / یا که سوسوی چراغی گر پیامی مان نمی آورد / رد پاها گر نمی افتاد روی جاده ها لغزان / ما چه میکردیم در کولاک دل آشفتۀ دم سرد؟ / آنک آنک کلبه ای روشن / روی تپه رو به روی من / در گشودندم / مهربانی ها نمودندم / زود دانستم که دور از داستان خشم برف و سوز / در کنار شعلۀ آتش / قصه می گوید برای بچه های خود عمو نوروز / گفته بودم زندگی زیباست / گفته و ناگفته ای بس نکته ها کاینجاست / آسمان باز / آفتاب زر / باغ های گل / دشت های بی در و پیکر / سر برون آوردن گل از درون برف / تاب نرم رقص ماهی در بلور آب / بوی عطر خاک باران خورده در کهسار / رقص گندم زارها در چشمۀ مهتاب / آمدن، رفتن، دویدن / عشق ورزیدن / در غم انسان نشستن / پا به پای شادمانی های مردم پایکوبیدن / کار کردن، کار کردن، آرمیدن... / آری آری، زندگی زیباست / زندگی آتشگهی دیرنده پا برجاست / گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست / ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست...
باید ادامه داد، زندگی کرد، به طبیعت نگاه تازهای داشت که نام دیگر «نوروز»، «امید» است. درنخستین ساعات سال جدید و آمدن بهاری نو برای حال خوب ایران عزیزمان دعا کنیم. سرزندگی او، آرامش تمامی ماست...
*استاد زبان و ادبیات فارسی
انتهای پیام/