«هژمونی» در روابط بینالملل به چه معناست؟
گروه بینالملل خبرگزاری آنا؛ «هژمونی» که از واژه یونانی «هژمون» به معنی «رهبر» یا «سلطه بر دیگری» گرفتهشده، مفهومی است که برای تشریح و ترسیم سلطه و نفوذ جمعی یا گروهی بر گروه دیگر بکار میرود. یونانیها وقتی از این واژه استفاده میکردند که یک شهر بر شهر دیگری سلطه نظامی و سیاسی داشت. این کلیدواژه در روابط بینالملل از مترادفهایی همچون «استیلاخواهی»، «سلطهجویی» و «سیادت طلبی» برخوردار است و عبارت است از یک قدرت بینالمللی که هیچ معارض و مخالفی در جهان نداشته باشد. این تفوق در حوزههای اقتصادی، نظامی یا سیاسی متصور است اما نکته اینجاست که این سلطه خواهی با سطحی از رضایت گروهها و کشورهای فرودست همراه است و الزاماً با اجبار، مقارن نیست.
هژمونی آمریکا بر کشورهای مرتجع عربی، با چراغ سبز آنها بوده و رضایتمندی آنها از سیاستهای منطقهای واشنگتن، یکی از شروط تحقق استیلای کاخ سفید به شمار میآید. بنابراین، بین سلطه و اجبار با هژمونی تمایز روشنی وجود دارد.
بهبیاندیگر، در جوامع تحت سلطه هژمون، از ارزشها و آرمانهایی جانبداری میشود که گروهها و کشورهای فرادست آنها را تبلیغ میکنند. بهاینترتیب، علایق، نیازها و ارزشهای فرهنگی قدرت غالب بهعنوان ارزشها و ایدئولوژی ارزشی کشورهای فرودست، پذیرفتهشده و تردیدی در مورد انطباق این دو سطح از منظر فکری وجود ندارد. همین نگاه موجب میشود که سیاست کشور برتر، بدون چونوچرا در جوامع هدف پذیرفته شود.
قدرتهای هژمون در سدههای اخیر / مبدع واژه هژمون
در چند قرن گذشته بهویژه قرن پانزدهم و نوزدهم، کشورهای غربی بر کشورهای دنیا استیلا داشتند و همزمان چند قدرت هژمونیک ازجمله آلمان، اسپانیا، هلند، انگلیس و پرتغال وجود داشت. در قرن بیستم و پس از پایان جنگ جهانی اول و دوم، دو کشور اتحاد جماهیر شوروی و آمریکا، در زمره قدرتهای هژمون دنیا قرار گرفتند. با فروپاشی قطب کمونیسم در سال 1991، آمریکا به قدرت هژمون جهانی تبدیل شد اما این تفوق با پیروزی انقلاب اسلامی و بهویژه در یک دهه گذشته با چالش جدی مواجه شد.
نکته اینجاست که «آنتونیو گرامشی» اندیشمند و نویسنده ایتالیایی که اولین بار واژه «هژمونی» را در روابط بینالملل عرف کرد، معتقد است که قدرتهای هژمونیک به دلیل نیازمندی به «رضایت اکثریت تحت سلطه»، هرگز قادر به تسلط کامل بر جوامع نیستند. همچنان که هژمونهای سدههای گذشته با قوت گرفتن قدرتهای نوظهور به محاق رفتند، هژمونی آمریکا نیز با ظهور اسلام سیاسی برآمده از انقلاب اسلامی که طرفداران پرشماری پیداکرده، در حال ضعیف شدن است. این تحولات را میتوان تفسیری به روز از اندیشه «گرامشی» به شمار آورد.
ارتش آمریکا که زمانی با حرکت ناوگانش، حکومتها را ساقط میکرد و سفرا و نمایندگان با یک تماس تلفنی، دولتی را با دولتی دیگر جایگزین میکردند، امروز در جایگاهی قرارگرفته که پهپاد فوق پیشرفتهاش توسط جمهوری اسلامی در خلیجفارس ساقط میشود اما قادر به انجام عکسالعمل نیست. بسیاری از ناظران و کارشناسان، این اتفاق را نقطه عطفی در افول استیلای آمریکا در غرب آسیا برشمردهاند.
شواهد و قرائن نشان میدهند که رشد بازوهای مقاومت در عراق، لبنان، فلسطین، سوریه و یمن موجب شده که حاکمیت آمریکا بر منطقه و حتی جهان محدود شود و دیگر همچون گذشته نتواند برای کسب قدرت، هزینه کند و رضایت بینالمللی برای خود بخرد. شاهد مثال آن، هزینه 7 هزار میلیارد دلاری آمریکا در غرب آسیا بود که «دونالد ترامپ» آن را کاری بیهوده و دور ریختن منابع مالی کشورش بدون هیچ آوردهای توصیف کرد. از سوی دیگر، رشد اقتصادی چین و بروز و ظهور قطبهای اقتصادی در آسیا که در صورت تقویت پیمانهای منطقهای میتواند به همافزایی در برابر آمریکا منجر شود نیز چالشی جدی در برابر هژمونی آمریکا به شمار میرود.
انتهای پیام/4106/
انتهای پیام/