ایستادن میان خوشبختی و بدبختی در «کاندید یا خوشباوری»
به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات و کتاب گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، رمان «کاندید یا خوشباوری» نوشته فرانسوا ماری آروئه ملقب به ولتر، دومین کتاب از مجموعه «افق کلاسیک» در انتشارات افق است که بهتازگی با ترجمه محمود گودرزی منتشر و راهی بازار نشر شده است.
فرانسوا ماری آروئه ملقب به ولتر، نویسنده و اندیشمند قرن هجدهم فرانسه، از سردمداران عصر روشنگری و پایهگذاران فکری انقلاب کبیر این کشور است. او آثاری ارجمند در زمینهی تاریخ و ادبیات خلق کرده است که کتاب «کاندید یا خوشباوری» از مشهورترین آنها به شمار میآید.
ولتر از نامدارترین فیلسوفان و نویسندگان فرانسوی عصر روشنگری است. شهرت او به خاطر ذکاوت خارقالعادهاش، مخالفتهایش با کلیسای کاتولیک، حمایتش از آزادی مذهب، آزادی بیان، و جدایی دین از سیاست و شجاعتش در بیان نظریات بیپرده است. تمام شور زندگی او در جستجوی عدالت بود. ولتر در تمام سبکهای ادبی و نوشتاری از جمله نمایشنامه، شعر، رمان، مقاله، و نوشتههای تاریخی و علمی دست داشت. داستانهای ولتر در قالب طنز، گزندهترین انتقادها را به دستگاه دین و دولت زمانهاش وارد میسازند.
داستان «کاندید یا خوشباوری» که یکی از آثار مشهور ادبیات فرانسه و جهان است، و در سال ۱۷۵۹ منتشر شده روایتی طنز درباره جوانی به نام کاندید است که در قصر یک بارون آلمانی زندگی میکند. بارون با این شک و تردید که کاندید به دخترش نظر سو دارد، او را از قصر خود بیرون میکند. بحث اصلی در این رمان خوشبختی یا بدبختی است. کاندید ماجراهای مختلفی را از سر میگذراند و خود را با این سؤال بنیادین روبرو میبیند.
کتاب «کاندید یا خوشباوری» از زبان فرانسوی به ترجمه در آمده است. این کتاب با ۱۲۸ صفحه، در 30 فصل کوتاه، یک هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۱۶ هزار تومان منتشر شده است.
در بخشی از این رمان میخوانیم: «پس از زمینلرزهای که سهچهارم لیسبون را از بین برده بود، فرزانگان کشور برای ممانعت از نابودی کامل این خطه، راهی مؤثرتر از این نیافته بودند که برای مردم مراسم زیبای مرتدسوزانی برگزار کنند؛ دانشگاه کویمبرا به این نتیجه رسیده بود که منظره سوزاندن چند فرد با آتش ملایم طی مراسمی باشکوه، شگردی مطمئن برای جلوگیری از زمینلرزه است.
بنابراین مردی از اهالی بیسکای را گرفتند که پذیرفته بود با مادر خواندهی خود ازدواج کرده است و همچنین دو پرتغالی را که هنگام خوردن مرغ چربی خوک را برداشته بودند ...
با این هیئت، گروهی پیش رفتند و بعد و وعظی تأثرانگیز و نوایی گوشنواز بهصورت سرودی کلیسایی شنیدند. مادامیکه سرود خوانده میشد، کاندید را هماهنگ با آن شلاق زدند؛ آنکه اهل بیسکای بود و دو مردی که حاضر نشده بودند چربی خوک بخورند سوزانیده شدند گر چه رسم نبود، پانگلس را دار زدند. همان روز زمین با خروشی هولانگیز دوباره لرزید.
کاندید وحشتزده، مبهوت، سرگردان، سرتاپا خونآلود و لرزان با خود میگفت: «اگر این بهترین دنیای ممکن باشد، پس بقیه چه هستند؟ بماند که اگر اینجا شلاق نمیخورم، پیش بلغارها خورده بودم؛ اما، آه، پانگلس عزیزم! ای بزرگترین فیلسوفها! لازم بود بیآنکه دلیلش را بدانم دار زدنتان را ببینم؟ آه، آناباتیست عزیزم! ای بهترین انسانها، میبایست در بندرگاه غرق میشدید؟ آه، دوشیزه کنهگند دردانهی دختران لازم بود شکمتان را بدرند؟»
موعظهشده، شلاقخورده، بخشوده و متبرک، به سختی خودش را نگهداشته بود و داشت برمیگشت که پیرزنی نزدیکش رفت و به او گفت: پسرم خودتان را نبازید و همراهم بیایید».
انتهای پیام/4028/
انتهای پیام/