دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
12 خرداد 1398 - 07:20

روایتی از قتل‌های زنجیره‌ای در کتاب «گور سفید»

داستان بلند «گور سفید» آخرین اثر مجید قیصری است که در حال و هوای دهه هفتاد به روایت شهروندانی که با قتل‌های زنجیره‌ای در ارتباط هستند، می‌پردازد.
کد خبر : 381967
006.jpg

به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات و کتاب گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، مجید قیصری در گور سفید داستان دو برادر را روایت می‌کند؛ یکی خشکه‌مقدس و رهبر گروهی افراطی؛ دیگری برادری که دل به دختری فقیر و بی‌کس باخته و سودایی دیگر در سر دارد. صالح برادر بزرگ‌تر، رهبر گروه افراطی است که خودشان را بالاتر از قانون می‌دانند، در محکمه‌‌های غیابی برای متهمان حکم صادر می‌کنند و خودشان هم دست به اجرای حکم می‌زنند و می‌خواهند به هر وسیله‌ای فساد را از روی زمین محو کنند.


داستان با روایت برادر کوچک‌تر آغاز می‌شود، از همان چند سطر اول مشخص می‌شود صالح برادر بزرگ مرده است. این شروع شوکه‌کننده و بهت‌آور از همان ابتدا خواننده را برای کشف دلیل درگذشت این شخصیت به دنبال خود می‌کشاند و با خود همراه می‌کند.


قهرمان و ضدقهرمان این داستان افرادی هستند که جنگ تحمیلی را تجربه کرده و حالا پس از جنگ به شهر بازگشته‌اند. بازگشتی که با دوران پر تب‌وتاب دولت سازندگی و شاخصه‌های ویژه این دوران همراه است. شخصیت‌های داستان موج افرادی که به دنبال پیشرفت مالی هستند، را می‌بینند. در این میان مواجهه هر کدام از شخصیت‌های داستان با این اوضاع اجتماعی پیش آمده می‌تواند برای خواننده امروز درس‌های بسیاری داشته باشد.


زمان داستان مربوط به دهه هفتاد و مکان آن شهر تهران است. انتخاب تهران به‌عنوان محل وقوع داستان با موضوع داستان هم‌خوانی دارد، چون بیشترین تحولات و تأثیرات دولت سازندگی در زمینه‌های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی در تهران به‌وقوع می‌پیوندد.


داستان دهه هفتاد و دولت سازندگی را که نقطه آغاز تغییر چهره تهران به‌عنوان نماد و پایتخت ایران را به همراه معضلات و مشکلاتی که این تغییرات به‌دنبال خود دارد را با داستانی جذاب و خوش‌خوان مطرح می‌کند. 


در بخشی از این کتاب آمده است: «با ترس داد زدم: «این چیه؟»


باور نمی‌کردم آنچه می‌دیدم.


گفت: «ترس نداره».


دوباره داد زدم: «این چیه؟ از کجا اومده؟»


خون‌سرد انگار که کار هر روزش باشد، گفت: «باید بسپاریمش به خاک پاک، به خاطر خودش. نذر که می‌گفتم همینه».


و رفت طرف گودال. سرم را بردم پایین تا صورت جنازه را ببینم با دست موهای جنازه را پس زدم. لیلی بود!».


انتهای پیام/4072/4028/


انتهای پیام/

ارسال نظر
هلدینگ شایسته