روایت شهید چمران از بوی خون و صدای گلوله در 16 آذر 1332
به گزارش خبرنگار حوزه احزاب گروه سیاسی خبرگزاری آنا، 16 آذر سال 1332 با سفر نیکسون معاون رئیسجمهور آمریکا به ایران و دریافت دکتری افتخاری به وی سبب شد که خون سه تن از دانشجویان دانشکده فنی دانشگاه تهران به زمین ریخته شود.
شهید مصطفی چمران از دانشجویان دانشکده فنی سال 32 بود که در مقابل این حرکت آمریکایی ایستاد و در آن ماجرا نیز زخمی شد. یادداشتی از وی به جا مانده است که شرح بسیار دقیقی از ماجرای 16 آذر سال 32 دارد.
وی در یادداشت خود مینویسد: «از آن روز، يعنی 16 آذر سال 1332، 9 سال میگذرد، ولی وقايع آن روز چنان در نظرم مجسم است که گويي همه را به چشم میبينم؛ صدای رگبار مسلسل در گوشم طنين می اندازد، سکوت موحش بعد از رگبار بدنم را میلرزاند، «آهِ» بلند و ناله جانگداز مجروحان را، در ميان اين سکوت دردناک، میشنوم.
دانشکده خون آلوده فنی تهران
دانشکده فنی خون آلود را، در آن روز و روزهای بعد، به رأیالعين میبينم. آن روز، ساکتترين روزها بود. چون شواهد و آثار، احتمال وقوع حادثهای را نشان میداد، دانشجويان بیاندازه آرام و هوشيار بودند که به هيچ وجه بهانهای به دست کودتاچيان ندهند. پس چرا و چگونه دانشگاه گلوله باران شد؟ چطور سه نفر از بهترين دوستان ما، بزرگنيا، قندچی و رضوی به شهادت رسيدند؟
چرا دانشگاه گلوله باران شد؟
شهید چمران در شرح بیشتر قبل از این ماجرا نیز مینویسد: «اعمال خائنانه دولت کودتا، هر روز بر بغض و کينه مردم میافزود و بر آتش خشم و غضب آنان دامن میزد. از روز 14 آذر، راهپيمايیها شدت بيشتری پيدا کرد. در بازار و دانشگاه عدهای دستگير شدند. روز 15 آذر، مجدداً، تظاهرات بیسابقهای در دانشگاه و بازار برگزار شد. در دانشکدههای پزشکی، حقوق، علوم و دندانپزشکی، تظاهرات، موضعی بود؛ جلوی هر دانشکده مستقلاً انجام میگرفت و سرانجام با يورش سربازان خاتمه میيافت و عدهای دستگير میشدند. در بازار نيز، همزمان با تظاهرات دانشجويان، مردم دست به اعتصاب زدند و شروع به تظاهرات کردند و عدهای توسط مأموران نظامی گرفتار شدند».
وی در ادامه میآورد: «دانشجويان مبارز دانشگاه، تصميم گرفتند که هنگام ورود نيکسون، ضمن دمونستراسيون [تظاهرات] عظيمی، نفرت و انزجار خود را به دستگاه کودتا نشان دهند. تظاهرات عليه افتتاح مجدد سفارت و اظهار تنفر به دادگاه «حکيم فرموده»، همه جا به چشم میخورد و وقوع تظاهرات هنگام ورود نيکسون حتمی بود. ولی اين تظاهرات برای دولتيان خيلی گران تمام میشد، چون تار و پود وجود آن ها بستگی به کمک سرشار آمريکا داشت.
هجوم به دانشجویان آغاز شد
وی در بخش مهم یادداشت خود از جزئیات آن ماجرا مینویسد: «حدود ساعت 10 صبح. ما در کلاس دوم دانشکده فنی، که در حدود 160 دانشجو داشت، مشغول درس خواندن بوديم. آقای مهندس شمس، استاد نقشه برداری، تدريس میکرد. صدای چکمه سربازان از راهرو پشت در به گوش رسيد. اضطراب و ناراحتی بر همه مستولی شده بود و کسی به درس توجه نمیکرد. در اين هنگام پيشخدمت دانشکده مخفيانه وارد کلاس شد و به دانشجويان گفت: «بسيار مواظب باشيد. چون سربازان میخواهند به کلاس حمله کنند اگر اعلاميه يا روزنامهای داريد از خود دور کنيد، مهندس خليلی به شدت عصبانی است و تلاش میکند از ورود سربازان به کلاس جلوگيری کند ولی معلوم نيست که قادر به اين کار باشد.»
مهندس خليلی و دکتر عابدی، رئيس و معاون دانشکده فنی، با تمام قوا میکوشيدند از ورود سربازان به کلاس جلوگيری کنند. ولی سربازان نه تنها به حرف آنها اهميتی ندادند، بلکه آنها را به مرگ تهديد کردند. تا بالاخره در کلاس به شدت به هم خورد و پنج سرباز با مسلسل سبک وارد کلاس شدند. عدهای از سربازان، دانشکده فنی را به کلی محاصره کرده بودند تا کسی نگريزد. اکثر دانشجويان کوشيدند از درهای جنوبی و غربی دانشکده خارج شوند.
دانشکده در خون
در همان لحظه اول عده زيادی هدف گلوله قرار گرفتند. لحظات موحشی بود. دانشجويان يکی پس از ديگری به زمين میافتادند؛ به خصوص که بين محوطه مرکزی دانشکده فنی و قسمتهای جنوبی سه پله وجود داشت و هنگام عقب نشينی عده زيادی از دانشجويان روی اين پلهها افتادند و نتوانستند خود را نجات دهند. اجساد خون آلود شهيدان نه تنها در دل سنگ اين جلادان اثری نکرد، بلکه با مسرت و پيروزی به دستگيری باقی مانده دانشجويان پرداختند. هر که را يافتند گرفتند؛ آنگاه آنها را با قنداق تفنگ زدند، با دستهای بالا به صف و روانه زندان کردند و خبر پيروزی خود را برای يزيد زمان بردند تا انعام و پاداش خود را دريافت دارند.
در اين واقعه مستخدمان و کارگران دانشکده فنی بیاندازه به دانشجويان کمک کردند. هنگام تيراندازی بعضی از رادياتورهای شوفاژ در اثر گلوله سوراخ شد و آب گرم با خون شهدا و مجروحان در آميخت و سراسر محوطه مرکزی دانشکده فنی را پوشاند؛ طوری که حتی پس از ماهها از در و ديوار دانشکده فنی بوی خون میآمد.
روز بعد نیکسون به ایران آمد و در همان دانشگاه، در همان دانشگاهی که هنوز به خون دانشجویان بیگناه رنگین بود، دکترای افتخاری حقوق دریافت داشت و از سکون و سکوت گورستان خاموشان ابراز مسرت کرد و به دولت کودتا، وعده هرگونه مساعدت و کمک کرد و به رئیسجمهور آمریکا پیغام برد که آسوده بخوابد».
انتهای پیام/4082/
انتهای پیام/